✒️📃
👣 تشــــــ☀️ــــــرفـــــــــــاتش
👌🏼میزان علاقه امام عصر(عج) به شیعیان
👈🏼محمد بن مهزیار زمانی که امام زمان(عج) به دنیا آمده و در قنداقه بودند، خدمت امام حسن عسکری(ع) رسید و امام عصر(عج) را دید.
🔆امام حسن عسکری(ع) بسیار خوشحال بودند و یک انگشتر💍 به محمد بن مهزیار هدیه دادند و وی انگشتر را از حضرت(ع) گرفت و به اهواز رفت و چندسالی گذشت و در زمان غیبت صغری به سامرا آمد.
🕋 وی مشرف به حج شد و در طواف خانه خدا بسیار گریه کرد،دلش شکست و به خدا عرضه داشت، «خداوندا! من مهدی(عج) را در قنداقه دیده ام اما چندسالی است، ایشان را ندیدم و دلم از غم در حال ترکیدن است، خدایا این شیعیان آخرالزمان چه می کشند که عمری زندگی می کنند اما حضرت(عج) را نمی بینند»😔 یعنی محمد بن مهزیار به حال ما در طواف خانه خدا گریه کرد.
👈🏼بعد از اتمام طواف، فرستاده امام زمان
(عج) نزد وی آمد و او را به محضر حضرت(عج) برد، محمد بن مهزیار کنار ناودان طلا رفت و امام زمان(عج) را ملاقات کرد و حضرت(عج) فرمودند: «دیدی با ما چه کردند؟ کاری کردند که ما مجبور شدیم، از نظرها غایب شویم.»😢
🔹محمد بن مهزیار می گوید: یک لحظه به ذهنم رسید که نکند حضرت(عج) مرا خواسته اند تا انگشتری پدرشان را از من بگیرند که آقا فرمودند: «ای محمد بن مهزیار، ما اهل بیت(ع) چیزی را که به کسی دهیم، پس نمی گیریم و یک انگشتر هم من به تو هدیه می دهم.»
☀️امام زمان(عج) خطاب به محمد بن مهزیار فرمودند: «در طواف دلت، به حال شیعیان ما سوخت؟»، وی گفت: بله! دلم سوخت و به خدا عرضه داشتم، من که مهدی(عج) را دیده ام و در قنداقه دستش را بوسیده ام، چندسالی است که ایشان را ندیده ام، دلم از غم در حال منفجر شدن است،😔 آقاجان! شیعیان آخرالزمان در فراق شما چه می کشند؟ که عمری زندگی می کنند، پیر می شوند، می میرند و شما را نمی بینند؟😢
✅امام زمان(عج) در پاسخ این جمله را فرمودند: «این شیعیان من که در آخرالزمان می آیند، مرا نمی بینند و بدون دیدن من، از دنیا می روند و به من معتقد هستند، اگر بدانند که من چقدر آنان را دوست دارم، از شوق دق می کنند و می میرند.
🎤حجت الاسلام و المسلمین سيدحسين هاشمی
#تشرفات
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج 🌹
🔱⚜🔱⚜⚜🔱⚜🔱
@khoshbakhtiii
🔱⚜🔱⚜⚜🔱⚜🔱
۳ بهمن
❄️هر شب یک داستان آموزنده(۱۴۸۲)❄️
#حکایت_وصل_مهدی_عج
#تشرفات #ویژه_جمعه_ها
🏮مرحوم استاد عزیزمان حضرت آیت الله ابطحی(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب "ملاقات با امام زمان" نوشته اند: معمولا من وقتی در مسجد صاحب الزمان مشهد نماز مغرب و عشا را می خواندم، به منبر می رفتم و چند جمله از اعتقادات و یا اخلاقیات از قران و احادیث برای مردم می گفتم.
🏮یکشب اتفاقا از مسائل روحی و معنوی سخن به میان آمده بود و من گرم حرف زدن بودم، ناگهان شخصی پای منبرم فریاد زد و گفت: آقا کجا رفتند؟
🏮من که روی منبر نشسته بودم و اگر کسی از میان جمعیت بیرون می رفت، بهتر از دیگران متوجه می شدم، گفتم: کسی از مسجد بیرون نرفته، شما چه کسی را می گویید که کجا رفته است؟!
🏮گفت: همین الان اینجا (پهلویش را جای خالیی بود نشان داد) بودند ولی حالا نیستند!
🏮گفتم: ممکن است جریان را بگویید.
🏮گفت: من اهل دورترین محله های مشهد نسبت به مسجد صاحب الزمان هستم و تا به حال به این مسجد نیامده بودم و سه سال است که مبتلا به دل درد کهنه هستم و بهیچ وجه علاج نمی شوم. امشب برای انجام کاری به این محل آمده ام.
🏮وقتی کارم تمام شد، اذان نماز مغرب و عشا را می گفتند، با خودم گفتم: خوب است از نماز اول وقت غفلت نکنم، در همین مسجد بروم و نماز بخوانم و چون شما را می شناختم از جهت جماعت خواندن مانعی نداشتم. ولی وقتی سلام نماز عشا را دادم و نگاه به طرف راستم کردم، دیدم آقایی پهلوی راست من نشسته است، او اول به من سلام کرد. من جواب دادم.
🏮به من فرمود: درد دلت خوب شده یا نه؟
من اول خیال کردم که او از ساکنین محله ی ماست و به همین جهت از درد شکم من خبر دارد، ولی من او را نمیشناسم؛گفتم: نه آقا هنوز مبتلا هستم.
🏮دستش را به روی شکم من گذاشت و فشار داد، مثل آبی که روی آتش بریزند، دلم فورا خوب شد.
🏮ولی از طرف دیگر می ترسیدم که پای منبر شما اگر حرف بزنم بی ادبی باشد، همانطور که به شما نگاه می کردم زیر لب از او سؤال کردم که شما اینجا چکار می کنید؟
🏮گفت: مگر اینجا مسجد صاحب الزمان نیست؟
🏮گفتم: چرا.
🏮گفت: پس اینجا متعلق به من است.
🏮من متوجه نشدم که منظورش چیست و به شما نگاه می کردم، ولی یکدفعه بفکر درد شکمم و سخنی که فرمود( پس متعلق به من است) افتادم و با خودم گفتم: شاید او حضرت بقیةالله ارواحنا فداه باشد.لذا به طرف راستم نگاه کردم، دیدم جایش خالیست و او نیست!
این مرد بعدها با ما آشنا شد و سالها بر او گذشت..الحمدلله از آن شب دیگر اثری از شکم دردش ندیده است.
📗ملاقات با امام زمان(عج)
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🌹
🔱⚜🔱⚜⚜🔱⚜🔱
@khoshbakhtiii
🔱⚜🔱⚜⚜🔱⚜🔱
۲۸ بهمن