#تنگا1
۵ سال از زندگی مشترکمون میگذشت وضعیت مالیمون اصلاً خوب نبود .
شوهرم شغل خاصی نداشت تنها امیدمون به تابستون بود که پدرشوهرم به خاطر کار کردن شوهرم روی اراضی کشاورزی مبلغ ناچیزی رو به اون میداد.
همون مبلغ هم خرجی یک سالمون رو میشد.
من و محمد یه پسر سه ساله داشتیم که اسمش حسین بود .
مبلغی که شوهرم به خاطر کشاورزی میگرفت خیلی کم بود حتی نمیتونستیم از پس مخارج اولیهمون بر بیایم .
خونمون یه خونه کوچیک کلنگی بود که بیشتر شبیه زیرزمین بود
با اینکه خیلی خونه کهنه و قدیمی بود اما بازم صاحبخونه کرایه زیادی را ازمون می گرفت.
شوهرم مرد خوب و کاری بود و اصلاً به فکر رفیق بازی نبود.
اما شرایط طوری بود که نمیتونست کار پیدا کنه شهرستان ما خیلی کوچیک بود برای همین حتی شغل آزاد هم به سختی گیر میومد.
ادامه دارد.
کپی حرام.