eitaa logo
کلید خوشبختی🇮🇷
3.1هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
6.5هزار ویدیو
32 فایل
ناشناس صحبت کن وداستان زندگیتو برام بفرست 👇👇 https://harfeto.timefriend.net/17095372560219 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ https://eitaa.com/joinchat/889782424Cfa913f7dd2 ⛔️کپی از داستان‌ها حرام حتی برای مادر یا خواهر⛔️
مشاهده در ایتا
دانلود
برادرم دانشجو بود و من کلاس یازدهم.. از اینکه مثل برادرم آزادی نداشتم و برای هربار بیرون رفتنم باید دوساعت التماس مادرم میکردم تا اجازه بده از دختر بودنم متنفر میشدم...پدذم آدم سختگیری نبود البته بیشتر اوقات یا ماموریت بود و یاذسرکار ولی همیشه اصرار داشت برای انجام هرکار رضایت و اجازه ی مادرمو داشته باشم. اون همه محدودیت حق من نبود یادمه برادرم از وقتی به مدرسه‌ی راهنمایی رفت کاملا آزاد و مستقل بود اونوقت من در اون سن هنوز مثل بچه‌ها باهام برخورد میشد....یه بار که تولد دوستم بود با هزار زحمت مادرمو راضی کردم برم جشن تولد با کلید امید و شادی اماده‌ی رفتن شدم که دیذم مامانم داره با داداشم هماهنگ میکنه تا اون من رو برسونه هرچی التماسش کردم خودم اسنپ بگیرم قبول نکرد... ادامه دارد کپی حرام