#خوشبخت ۱ من ی جورایی پیرزا حساب میشم پدر و مادرم تو سن بالا بودن که صاحب ی بچه میشن خواهرا و برادرام از من خوششون نمیومد انگار منو یکی میدیدن که باعث شده خوشبختی اونا از بین بره همشون ازدواج کرده بودن من تقریباً هم سن خواهرزاده و برادرزاده هام بودم ۱۲ ساله بودم که پدرم فوت کرد مادرم خیلی غصه میخورد همش گریه میکرد میگفت دروغ میگید که باباتون مرده باور نمیکرد که پدرم فوت کرده بالاخره سال بعد از سن ۱۵ سالگی مادرمم از دست دادم خیلی شوک بدی بهم وارد شده بود و روزها سخت میگذشت بدترین روز زندگیم وقتی شروع شد که برادرام منو مثل یه توپ فوتبال شوت میکردم بهمدیگه، من از وقتی که یادم میاد همیشه از این خونه به اون خونه میرفتم که ی شب ب جا بتونم بمونم همیشه زیر نگاههای تحقیر آمیزشون بودم به سن ۱۸ سالگی رسیدم خونه پدریم رو فروختن ادامه دارد کپی حرام

#خوشبخت اما چیزی به من ندادن گفتن سهم تورو بر میداریم به جای خرجی که برات کردیم تو خونه هامون غذا خوردی گاهی بردیمت دکتر منم ازترس اوارگی هیچی نگفتم، ی روز برادرم اومد گفت برات کار پیدا کردم که بری حقوق و جای خوابم بهت میدن دیگه نیازی نیست اینجا بمونی من که دیدم عملا داره بیرونم میکنه قبول کردم و راهی تهران شدیم ی خونه تو بالا بالاهای تهران بود گفتن باید از یک پیرمرد پرستاری کنی ی زن و شوهرهم اونجا کار میکردن وقتی که پیرمرده رو دیدمش خیلی رنجور و نحیف بود توی رختخوابش منتظر مرگ بود یکی از اتاق های خانه رو دادن بهم و از فرداش مشغول شدم ازش پرستاری میکردم خیلی بهش محبت می کردم از سر دلسوزی بدون قصد و غرض بود کم کم متوجه شدم که هر روز داره سرحال تر میشه گفتم حتما به خاطر اینه که من دارم بهش خیلی رسیدگی می کنم اینجوری شده

#خوشبخت به مرور زمان کار به جایی رسید که این پیرمردی که خوابیده بود و منتظر مرگ بود توی حیاط ورزش می کرد حرف از اینکه باید به خودش برسه و خودشو تقویت کنه میزد یه روز دیدم زنی که اونجا خدمت کاری میکرد بهم گفتش که حاج بهرام از تو خوشش اومده میخواد ازت خواستگاری کنه باورم نمیشد من همسن دخترش بودم سودابه خانم بهم گفت ببین دخترم درسته پیره ولی پولداره میشی خانوم خونه دیگه نمیخواد این کارارو انجام بدی حرفهاش درست بود منم صبرکردم حاج بهرام که خواستگاری کرد جواب مثبت دادم و ازدواج کردیم وقتی که خبر ازدواجمون به خانواده م رسید تازه برادرام و خواهرام سر و کله شون پیدا شد اونم نه به خاطر من به خاطر پول شوهرم ادامه دارد کپی حرام

#خوشبخت وقتی که دیدم بخار پول اومدن بیرونشون کردم بچه های شوهرم همه خارج از کشور زندگی میکنن و کاری به ما ندارن، شوهرم مرد خیلی خوبیه چند ساله با هم زندگی میکنیم و سه تا بچه داریم دوتا دختر و یه پسر و یه پسرم تو راهی داریم و منتظریم که به دنیا بیاد مناسبی هر گسی ما رو میبینه مسخره مون میکنه اما همسرم میگه مهم مایمم که همدیگرو دوست داریم هر کی هر چی میخواد بگه. الان من خیلی خوشبختم خداروشکر میکنم برای زندگیی که دارم شاید خیلیا بگن شوهرت پیرمرده ولی مهم دلشه که جوونه و چیزی برای من و بچه هام کم نمیذاره ادامه دارد کپی‌ حرام

#خوشبخت تمام اموالشو زده به نامم و گفت اگر روزی نبودم با این اموال میتونی زندگی کنی خواهر برادرامم خیلی تلاش میکنن با من ارتباط بگیرن اما نمیخوام مگه من چیکارشون کرده بودم که اونهمه تحقیر و توهین بهم میکردن و اخرم فرستادنم برای پرستاری، ارث منم خوردن به کجا رسیدن؟ خدا هزاران برابر اون ارث بهم داد تنها نتیجه ش شد مشکلات بی پایانی که تو زندگیاشون دارن و همه رو مقصر میدونن جز خودشون امیدوارم همه ما یاد بگیریم که بد نباشیم و بدی نکنیم خدا هیچی رو بی جواب نمیذاره هم کار خوب هم کار بد پایان کپی حرام

🎀 بهترین لباس و آرایش ام برای #همسرم است : 🌸 زوج خوشبخت بهترین لباس ها و خوشبو ترین عطرها را برای همسرش استفاده می کند. 🌸 #زن_و_مرد #خوشبخت خود را برای همسرش می آراید چون آراستگی برای همسر یک پیام روشن و مهم دارد. 🌸آن پیام این است؛ تو برای من مهم و با ارزشی و من با بهترین آرایش و لباس در برابر تو حاضر می شوم. ❌این همه در حالی است که گاهی زوج ها بدترین آرایش و لباس را در فضای خانه هایشان تجربه می کنند. #اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🌹 🔱⚜🔱⚜⚜🔱⚜🔱 @khoshbakhtiii 🔱⚜🔱⚜⚜🔱⚜🔱