#عواقب_دعای_نسنجیده ۱
من دختر سوم خانواده بودم و خیلی دلم میخواست شوهر کنم شروع کردم به خوندن انواع نماز حاجت میگفتم خدایا شوهر خوب و بدش مهم نیست فقط ی شوهر میخوام شدید دلم میخواست ی زندگی متاهلی داشته باشم و هیچ جوره حاضر به صبر نبودم همش هفده ساله م بود که دلم شوهر میخواست هر خواستگاری که میومد بابام رد میکرد و میگفت هنوز زوده اما من دلم میخواست شوهر کنم بالاخره خدا صدام رو شنید و یکی اومد خواستگاریم تحت فشارهای من بابام قبول کرد و نشونم کردن برای اون پسر، ی شب خواب دیدم ی مردی که لباسهای سفید تنش بود اومد در گوشم گفت تو گفتی شوهر بده بد و خوبش مهم نیست حالا خودتم پای عواقبش وایسا
#عواقب_دعای_نسنجیده ۲
اون موقع فکر کردم که خواب الکی دیدم میگفتم شوهر باشه هر کوفتی بود فدا سرم شوهر باشه درامد حلال و حرومش به من چه، بالاخره عقد کردیم ایرج اخلاقش خوب بود و خیلی برام خرید میکرد اصلا مناسبت دار و بی مناسبت برام طلا میخرید لباسهام و دیگه نمیپوشیدم هنیشه برام میخرید و میگفت اون قدیمیا رو ول کن ک نپوش زن من شدی دیگه باید همیشه نو باشی و شیک بگردی بین دخترای هم سن و سال خودم که با هم نامزد گرده بودیم از همه بهتر بودم و اونا هم حسرت منو میخوردن از اینکه زندگی و شرایطم لرزوی بقیه بود خیلی خوشحال بودم و حس برتری داشتم ایرج هم هر جی بهش میگفتم میخرید برام و میگفت نمیخوام کمبود داشته باشی
#عواقب_دعای_نسنجیده ۳
ایرج دوست صمیمی پسر عمه م بود اصلا باعث و بانی ازدواج ما هم پسر عمه م بود ی بار که عمه منذری داشت ایرج اومد در خونشون و منو دید اومد خواستگاریم بابامم تحقیق زیادی نکرد و گفت همین که با علیرضا دوسته یعنی بچق خوبیه چون علیرضا مذهبی بود و همه قبولش داشتن چیزی که برای مجهول بود شغل ایرج بود چند بار از پش پرسیدم که گفت ی مانتو فروشی هست با دوستم شریکیم و اون وایمیسه در مغازه اما پولایی که ایرج خرج میکرد خیلی واضح بود که از درامد ی مانتو فروشی شراکتی بیشتره من که هیچی بلد نبودم اینو فهمیده بودم یکی دو بار دیگه هم پرسیدم که خیلی حدی بهم گفت تو کاری به این چیزا نداشته باش هر چقدر پول خواستی من بهت میدم هر چیزی م خواستی برات میخرم
#عواقب_دعای_نسنجیده ۴
منم هیچی نمیگفتم و سرگرم کارام بودم که پدرشوهرم زنگزد بهمون و گفت ایرج و گرفتن دنیا دور سرم چرخید باورم نمیشد برای چی گرفتنش بابام همش سرشو تکون میداد و میگفت فکر میکردم ادم حسابیه اما طرف عرق فروشه حس میکردم لباسهام نجس هستن با بابام رفتیم کلانتری پدرشوهرم و برادرشوهرام خیلی عادی رفتار میکردن انگار نه انگار چیزی شده اخر سر هم گفتن با پنج هزار لیتر گرفتنش و مشکلی نیست جریمه ش رو میدیم بابام گفت زندانی داره اون چی؟ پدرشوهرم خیلی طلبکارانه گفت چند سال دخترت صبرکنه ازاد میشه من قاضیم میخرم نمیذارم به اونجا ها بکشه اروم گفتم این جوری که نمیشه یهو داداشش خیلی جدی بهم گفت چطور طلا و لباس میخرید برات میبردت بهترین رستوران گوشی اخرین مدل برات خرید خوب بود و میشد الان که افتاده زندان نمیشه؟
#عواقب_دعای_نسنجیده ۵
گفتم به من گفته بود با کسی مانتو شریکی داره وگرنه منم عاشق پول حروم داداشت نشدم اگر میدونستم شغلش اینه که نمیذاشتم از در خونمون حتی بیاد تو چه برسه به عقد و اینا، الانم دیر نشده دندون لق و باید کند و انداخت دور باباش اومد نزدیکم و گفت من نمیذارم پسرم بره زندان تو طلاق نگیر من ازادش میکنم به هر شکلی شده، شده ی نفرو بیارم بگه عرقا مال اون بوده و پسرم بی تقصیره بهش خیره شدم و گفتم شما فکر کردی درد من زندانه؟ درد من دروغ مسر شماست و اینکه پنهان کردید شغلش چیه درد من پول حرومه، اون روز با بابام برگشتیم خونه بی قرار بودم و اولین فرصت رفتم درخواست طلاق دادم هیچی ازشون نگرفتم و تمام وسایل و هدایا رم پس دادم نمیخواستم مال حروم دستم باشه شش ماه بعدش ی معلم اومد خواستگاریم و جواب مثبت دادم و عقد کردیم خداروشکر شاید درامدش مثل ایرج نباشه و نتونه برام اونجوری خرید کنه اما نونش حلاله