#مشاوره_غلط
قسمت اول
چند سال پیش که نوزده سالم بود با پسر همسایمون که درظاهر خودشو خانواده ش ادم خوبی بودند عقد کردم .ولی با هم خیلی مشکلات داشتیم اصلا حرف همو نمیفهمیدیم.
تو تلگرام وارد یه گروه روانشناسی و مشاوره شدم.
گروه خوبی بود و صحبتها و چتها معمولا حول نکات روانشناسی و راهنمایی و مشاوره میچرخید.
بعد از مدتی از اقایی که خیلی مشاورات زیبایی میدادن چند تا سوال پرسیدم و چون کمی مشکلم پیچیده بود مجبور میشدم زیاد به پی ویش برم.
بعد از چند هفته اونم به پی وی میومد و جویای احوال و مشکلاتم میشد.
منم خوشحال بودم که با چنین ادمی اشنا شدم و حال و احوالمم براش پر اهمیته.
مدتی بهمین منوال گذشت و این اقا برای انگیزه دادن بمن خیلی سعی میکرد باهام حرف بزنه و ازم تعریف کنه.
برای منی که هیچوقت برادر بزرگتر نداشتم و از پدرمو نامزدم هیچ حمایت و توجه و دلسوزی ندیده بودم خیلی با ارزش و شیرین بود.
تا اینکه یروز که با نامزدم برای گردش بیرون رفته بودیم و تا اخر شب اصلا انلاین نشده بودم اخر شب وقتی وارد تلگرام دم با انبوهی از پیام ها از جانب همون مشاور روبرو شدم
#مشاوره_غلط
قسمت دوم
گویا از صبح چند بار حالمو پرسیده بود ولی من انلاین نبودم که ایشونم وقتی تاشب جواب ندادم نگران شده بود.
نمیدونید این نگرانیش چقدر منو خوشحال کرد درصورتی که نامزدم حتی اگه سه روز همو نمیدیدیمو ازم بیخبر میموند بازم اینقدر ابراز نگرانی و دلتنگی نمیکرد.
برای منی که همیشه تشنه ی محبت و توجه بودم این ابراز نگرانی از جانب اون اقا دلچسب بود.براش پیام دادم و گفتم که از صبح با نامزدم بیرون بودیم ولی همش به دعوا گذشت.
که با جمله ای که برام نوشت بدجوری منو بفکر واردار کرد.
نوشته بود:"ازینکه اون مردک اینطوری یه فرشته رو اذیت میکنه و اصلا متوجه ی روحیه ی ظریف و شکننده ی تو نیست حالم بد میشه دلم میخواد برم سراغش و تا میتونه بزنمش و بابت اذیت های امروز
تنبیهش کنم.
شیفته ی این حمایتش بودم با اینکه میفهمیدم مدل چتها و حرفامون غلطه اما تا
دم دمای صبح باهم چت کردیم گویا گوشی بدست خوابم برده بود ،مامانم بخاطر دندون درد اومده بود بیدارم کنه تا ازم اسم قرص مسکن روبپرسه.
که متوجه گوشی روشنم میشه و گوشیمو بر میداره و تمام چتها رو میخونه،صبح که از خواب بیدار شدم مامان منو بابت ارتباط بایه نامحرم و اونهمه چت و درد و دل و ابراز محبت اون اقا دعوا کرد
#مشاوره_غلط
قسمت سوم
گفت اگه نامزدمت متوجه انهمه چت و صحبت با یه اقای غریبه بشه پوست از سرت میکنه.
این چه مدل مشاوره گرفتنه؟
تو سه ماهه ازون اقا کمک میگیری مشکلاتت حل که نشده روز بروز از نامزدت فاصله هم گرفتی.
اینهمه مشاور خانم و تو مستقیم رفتی سراغ یه اقا که از چتهاش معلومه اصلا صلاحیت مشاوره دادن رو نداره.
اولش مقابل حرفای مامان گارد گرفتم اما بعدا قبول کردم که اشتباه کردم.
اون راست میگفت بعد از چندماه ماه مشکلاتم اضافه هم شده بود.
به اون اقا پیام دادم که دیگه نمیخوام باهم ارتباط داشته باشیم همونموقع انلاین شد و جواب داد و گفت من بدون تو میمیرم بهت علاقمند شدم تازه میخواستم بهت پیشنهاد بدم نامزدیتو بهم بزنی بیام خاستگاریت.
اون ادم بدرد تو نمیخوره.
خداروشکر مامان منو از خواب بیدار کرده بود وگرنه بازم گول حرفا و دلسوزیاشو میخوردمو چه بسا تصمیم غلطی میگرفتم بلاکش کردم.
و با کمک مامان چندین جلسه پیش یه مشاور خبره رفتیم و فهمیدم چطور باید با سامان رفتار کنم تا دیدگاهها و خواسته هامون رو بیشتر به هم نزدیک کنیم.
درست بعد از چند ماه عروسی کردیم و الان که یه دختر دوماهه دارم .خداروشکر تونستم زندگیمو نجات بدم وگرنه معلوم نبود الان چه زندگی میداشتم.
پایان.