#وفایبهعهد
رشید پسرخالم بود از بچگی خیلی هوام رو داشت منم همیشه فکر میکردم بهم علاقه داره و تصمیم داره وقتی بزرگ شدیم باهام ازدواج کنه...
برای همین منم بهش علاقمند شده بودم مادرم از علاقه بین مادوتا مطلع بود و همیشه داریوش رو داماد خودش تصور میکرد اوهم تا میتونست هواخواهیش رو پیش همه میکرد...
اما بابام اصلا از داریوش خوشش نمیومد و همیشه به مامانم میگفت این پسر هنوز دهنش بوی شیر میده نمیشه بهش اعتماد کرد ...
کاری نکن حرف دخترت سر زبونها بیفته که اگه یه روز خواهرزادهت پا پس بکشه دختر خودمون ضرر میکنه... اما مامان که فکر میکرد بابا تصمیم داره من رو به ازدواج پسرعمم در بیاره باهاش لجبازی میکرد...
ادامه دارد
کپی حرام