eitaa logo
کلید خوشبختی🇮🇷
3.1هزار دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
6.6هزار ویدیو
33 فایل
ناشناس صحبت کن وداستان زندگیتو برام بفرست 👇👇 https://harfeto.timefriend.net/17095372560219 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ https://eitaa.com/joinchat/889782424Cfa913f7dd2 ⛔️کپی از داستان‌ها حرام حتی برای مادر یا خواهر⛔️
مشاهده در ایتا
دانلود
3 لحنم رو محکم‌تر کردم_ دست از سر من بردارین آقای محترم !دیگه هم با من تماس نگیرین . با بغضی که توی صداش بود گفت _ مریم من تو رو دوست دارم تو رو خدا به حرفم گوش بده . بی اهمیت بهش تماس رو قطع کردم دستام بدجوری می‌لرزیدم. مجید می‌فهمید شر به پا می‌کرد . مجید رو این قضیه خیلی حساسه قبلاً هم احمد مزاحم من شده بود اما شوهرم اونقد عصبی شد که می‌خواست بکشتش! دایی مانع شد و گوش پسرش رو گرفت اما انگار مجید دست از سر من برنمی‌داره مونده بودم که چیکار کنم ؟ باید قضیه رو به مجیو می‌گفتم یا نه. اگه می فهمید حتماً شر به پا می‌کرد درست مثل دفعه قبل که بدجوری عصبی شد. ادامه دارد. کپی حرام.
5 صدای احمد بود که داد می‌زد _ مریم من دوست دارم ازت خواهش می‌کنم که این کارو با من نکن. لب پایینم رو به دندون گزیدم. احمد از بچگی هم همینطور مشکل روانی داشت اما هیچ وقت به درمانش نبودن. آخه چرا داره اینطوری آبروی منو تو کوچه می‌بره؟ خواستم که برم با مجید تماس بگیرم اما با خودم گفتم ولش کن بذار بمون انقدر سر و صدا می‌کنه که خسته می‌شه و میره. بازم پشیمون شدم. نیم ساعت بعد سر و صدای احمد کمتر شد و به جاش صدای داد مجید تو خونه پیچید که بدتر دست و پام بلرزه افتادم. مضطرب از جام پا شدم و سریع به بیرون رفتم . مجید هلش می‌داد و داد می‌زد _ بی شرف به چه حقی جلوی خونه‌م وایستادی اسم ناموسمو به‌زبون میاری؟ چرا داری آبروی منو می‌بری مرتیکه؟ رفتم جلوی در که که همون موقع احمد با ترس فرار کرد. ادامه دارد. کپی حرام.