🔻 چرا بعضی از مواقع، حال نماز شب نداریم؟
🔅چون روح که خراب شود، جسم را هم خراب میکند.
اگر مبتلای به گناه شدی، بدان که جسمت هم با تو همیاری نمیکند و نمیتوانی برای نماز شب بلند شوی و کسل خواهی بود.
شاید شما بفرمایید که من خیلی حالم خوب است و بدنم قبراق است، امّا همین که اجازه نمیدهند،
یعنی این بدن شما، سست است، مریضی دارد و تقوای قلب، شفای این اجساد است.
📚 درس اخلاق آیتالله قرهی
✅ کانال آیَتٌ اَلله بَهجَت (ره)
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://telegram.me/joinchat/AAAAAFaTD3kSKfAFen_0Zw
هدایت شده از ندای رضوان
تازه ازدواج کرده بودم و تو یه آپارتمان خونه گرفته بودیم شوهرم تک پسر بود و خواهر برادری نداشت یه روز که از سرکار برگشتم خونه همسایه روبه رویی در خونه رو باز کرد و بعد از سلام علیک گفت اون روز که خونه نبودی پسرم شوهرتون و خواهرش دیده خوشش اومده و میخوایم بیایم خواستگاری…
از شنیدن این حرف شوکه شدم چون من اصلا خواهر شوهری نداشتم پس اون زن کی بوده ؟؟
برای ادامه به لینک زیر مراجعه کنید
😱😱👇👇❤️🔥🔥
https://eitaa.com/joinchat/1941308184C18baec0390
باورم نمیشد اینطوری رکب خورده باشم😔
✅ماجرای ملاحسینقلی همدانی و عبد فرار
🔻بدون هيچ توجهي از كنار او گذشت.
اين بی توجهي آخوند بر عبد فرّار سخت گران آمد.
از جاي خود حركت كرد تا اين شيخ پير را تنبيه كند.
🔹دويد و راه را بر او سد كرد و با لحني بيادبانه گفت:
هي! آشيخ! چرا به من سلام نكردي؟
🔹عارف همداني ايستاد و گفت:
مگر تو كيستي كه من بايد حتماً به تو سلام ميكردم؟
🔹گفت: من عبد فرّارم.
🔹آخوند ملاحسينقلي به او گفت:
🔻عبد فرّار! افررتَ من اللهِ ام من رسولهِ؟ تو از خدا فرار كردهاي يا از رسول خدا؟
و سپس راهش را گرفت و رفت.
🔹فردا صبح، آخوند ملا حسينقلي همداني درس را تمام كرده، رو به شاگردان نمود و گفت:
🔻امروز يكي از بندگان خدا فوت كرده هر كس مايل باشد به تشييع جنازة او برويم. عدهاي از شاگردان آخوند به همراه ايشان براي تشييع حركت كردند.
ولي با كمال تعجب ديدند آخوند به خانه عبد فرار رفت. آري او از دنيا رفته بود. عجبا! اين همان ياغي معروف است كه آخوند از او به عنوان بندة خدا ياد كرد و در تشييع جنازه او حاضر شد؟!
🔹به هر حال تشييع جنازة تمام شد. يكي از شاگردان آخوند به نزد همسر عبد فرارا رفته و از او سؤال كرد:
چطور شد كه او فوت كرد؟
🔹همسرش گفت:
🔻نميدانم چه ميشد؟ او هر شب ديروقت با حال غيرعادي و از خود بيخود منزل ميآمد، ولي ديشب حدود يك ساعت بعد از اذان مغرب و عشا به منزل آمد و در فكر فرو رفته بود و تا صبح نخوابيد و در حياط قدم ميزند و با خود تكرار ميكرد: عبد فرار تو از خدا فرار كردهاي يا از رسول خدا؟! و سحر نيز جان سپرد.
🔹عدهاي از شاگردان آخوند فهميدند اين جمله را آخوند ملاحسينقلي همداني به او گفته است. چون از او سؤال كردند، ايشان فرمودند:
🔻«من ميخواستم او را آدم كنم و اين كار را نيز كردم، ولي نتوانستم او را در اين دنيا نگه دارم.»
✅ کانال آیَتٌ اَلله بَهجَت (ره)
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://telegram.me/joinchat/AAAAAFaTD3kSKfAFen_0Zw
هدایت شده از ندای رضوان
❤️ به همه بگو طلا خریدی❤️
💠 با این قیمت نجومی طلا، مگه میشه دیگه طلا خرید😵💫 اما...
خانومهای عزیز ما زیورالات و بدلیجاتی براتون آوردیم که با خودطلا مو نمیزنه و #ضمانت اصل بودن هم داره😊
🔸کل مدلها آبکاریه طلا
🔸 با کارت ضمانت
💠 حتما به کانالمون سر بزنید دوستان
❤️😉👇
https://eitaa.com/joinchat/190513390C8bc0b0b086
⚡️دو عالم دور امام زمان می گردد
🔻آیة الله العظمی وحید خراسانی (دام ظله):
🔹این قضیه را خود مرحوم حاج میرزا احمد کفائی پسر مرحوم آخوند برای خود من گفته، مرحوم آخوند کفایه را خودش برای مرحوم حاج میرزا احمد درس گفته بود. او هم لطف کرد برای ما درس گفت، عنایتی داشت، فرزند مرحوم آخوند مجسمه ای از تقوا بود، اینها همه رفتند و عرصه خالی شده و خلای شده است.
🔸گفت مادر من مریض شد. هر کار کردیم معالجه نشد بعد به ما گفتند: یک سیدی پیدا شده که علم رمل دارد و از هر چیزی خبر می دهد. گفت: من و برادرم مرحوم آقا زاده، به سراغ این سید بر آمدیم، یک روز در ایوان حضرت امیر بودیم، یک سید با لباس مندرس از پله ایوان بالا آمد، شخصی به ما گفت: آن سـیـد ایــن است.
گفت من و برادرم آقا زاده بزرگ که شهادت اجتهاد از خود آخوند داشت، جلو رفتیم. گفت: به او گفتیم که شما همان سید هستید، معلوم شد این شخص، همان سید است. گفت: من نیتی کردم و اصلاً چیزی اظهار نکردم. آن سید تسبیحش را در آورده و دانه های تسبیح انداخته و بی معطلی گفت: این نیت تو مربوط به یک زنی است که سر تا پا مرض است و هر چه هم معالجه کردید اثر نکرده و سه روز دیگر هم می میرد.
🔹گفت برادرم که کنار من ایستاده بود فهمید من چه نیت کرده ام نیتم مربوط به مادرم بود، برادرم هم گفت: من نیتی دارم، گفت تا تسبیحش را در آورد و شمرد، رنگش تغییر کرد، این نیت تو راجع به کسی بود که الآن در مکه بود، الآن در شام است، الآن در کوفه است دو یا سه تا الآن... گفت و بعد گفت: این نیت تو در مورد کسی است که دو عالم دورش میگردد.
🔸سوم کلمه اش گفت نیتت مربوط به امام زمان است. برادر من متحیر شد. چیزی هم ما نکفته بودیم. بعد ما اصرار کردیم که این علم را به ما یاد بده. گفت شما دو تا آقا زاده هستید این علم توأم است با یک فقری که شخص را بیچاره میکند و شما هم تحمل ندارید، این مطلب را گفت و رفت. ما رفتیم قضیه را به آخوند گفتیم، آخوند با آن عظمت متحیر ماند که این کیست؟ بعد هم هر چه گشتیم دیگر پیدا نشد. امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) این است، آن وقت من و تو کجا و او کجا؟
📚 مصباح الهدی، ج۱، ص۳۳۶_ ۳۳۷.
✅ کانال آیَتٌ اَلله بَهجَت (ره)
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://telegram.me/joinchat/AAAAAFaTD3kSKfAFen_0Zw
🔹🍃🌹🍃🔹
﷽
✨🌸اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🌸🍃
🍃🌹🍃🔹ـــــــــــــــــــــــ
🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿
🍃🌹🍃🔹ــــــــــــــــــــــــــ
السلام علیک یا علی ابن موسی:
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ
🔹🍃🌹🍃🔹
#امام_زمان #صبح_بخیر #سلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
══════﷽🌺 ⃟⃟ ⃟🇮🇷 ⃟🌺
🥀هر روزمون رو با یاد یک شهید متبرک کنیم..
♦️دلم برالبخند خدا تنگ شده..
🔶️شهید حمید سیاهکالی
..رفیق شهید،شهیدت میکند..🕊
#رفیق_شهیدم
#شهید
#شادی_روح_شهدا_صلوات
.
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
لطفا وخواهشا فقط و فقط افرادی وارد کانال زیر شوند که از صمیم قلب تصمیم
گرفتند زندگی خود را متحول کنند.
(ورود افراد متفرقه ممنوع)
اینجا خودت رو پیدا کن 👇🏻👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2100035738C3405090fa4
https://eitaa.com/joinchat/2100035738C3405090fa4
5 دقیقه وقت بزار ☝️🏻
2 ویس آموزشی گوش کن
هدایت شده از ندای رضوان
🔴 دولــت پـزشـکیـان دستـور استـخــدام
۶۰ هـــزار معـلـم جـدیـد را صــادر کـرد 📝
✅ زمـــــان آزمــــون دی مـــاه 📆
✅ جـذب با مدرک لیسانس یا حـوزه
❗️جــزئیــات آزمــون و منبـع قبــولــی با
هــزاران کـارنــامـه #قـبـولــی استـخـدامی
در لیـنـک زیــر 👇
https://eitaa.com/joinchat/3512729888Ce81dc4ed0b
راز قبولی درآزمون استخدامی اینجا😉👆
#خدا_پناهم_شد۱
وقتی کلاس سوم راهنمایی بودم پسر همسایهمون همیشه روی پشت بام خونشون مشغول کفتر بازی بود و من هم به همین امید موهامو شونه و افشون میکردم و به بهونهی حیاط شستن میرفتم توی حیاط...
یبار که مامان متوجهم شد دعوام کرد و گفت اون پسرهی کفترباز همیشه بالای پشت بومه و خونه همسایههارو دید میزنه کمی باهام صحبت کرد و از نگاه هیز سعید و امثال سعید برام گفت که این آدمای هوسران هیچی از عشق وعاشقی نمیفهمن و فقط دنبال چشم چرانی هستند و به همه دخترها و زنها نظر میکنن...
اما من باور نمیکردم و در خیالات خودم سعید رو عاشق خودم میپنداشتم.
یه روز ظهر که با خواهرم تازه از مدرسه تازه از مدرسه به خونه برگشته بودم متوجه شدم مامانم رفته به مامانبزرگم سر بزنه و تا غروب برنمیگرده
تند و تیز جلوی آینه ایستادم و موهامو شونه زدم و مثل همیشه دور گردنم مرتب کردم
لباسی که مامان برای نامزدی خاله برام دوخته بود و اجازه نمیداد تو خونه بپوشم رو تنم کردم...
بابام سرکار بود و خیالم از نبودش راحت بود و میدونستم هنوز چند ساعت به اومدنش باقی مونده...
به حیاط رفتم و انتظار میکشیدم تا سعید که میاد رو پشت بوم ببینمش
ادامه دارد...
کپی حرام❌
#خدا_پناهم_شد۲
چند دقیقه بعد اومد و از دیدنم خوشحال شد و برای اولین بار باهم همکلام شدیم...
گفت خبر دارم مامانت خونه نیست و تنهایی
باهم مشغول صحبت شدیم...
و کمی یعد از لباسی که پویده بودم تعریف کرد...
گفت میخوام بیام پایین چند دقیقه از نزدیک باهم حرف بزنیم چون میترسم ازینجا که باهم حرف میزنیم کسی صدامونو بشنوه...
درسته عاشق سعید بودم اما این رو میفهمیدم که اومدنش به حیاط خونمون کار درستی نیست و اگه کسی بفهمه خیلی بد میشه و آبروم میره
تا خواستم بهش بگم این کارو نکنه از لبهی دیوار آجری گرفت و پایین پرید
از اینکه تو این فاصله و روبروم ایستاده هیجانزده شدم و هم از ترس آبرو نفس نفس میزدم
جلو اومد و در چشم بهم زدنی من رو در آغوش کشید هرچه تلاش میکردم از آغوشش بیرون بیام بی فایده بود
نمیدونم چه حسی بود ترس و وحشت یا هیجان
هم این حرکتش رو دوست داشتم و هم ترسیده بودم
با تقلا از بغلش بیرون اومدم که یه لحظه مامانش رو روی پشت بوم خونه شون دیدم داره با غضب نگاهمون میکنه
ادامه دارد...
کپی حرام❌
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
🍈
#مربای_بِه درست کردم عین عقیق👆😍
تمام راز و رمزهای این مربای خوشمزه ویژه فصل پاییز اینجا برات گفتم👇
فن قرمز شدن مربای به✅
ماندگاری طولانی مدت مربا✅
چند نکته و فن پخت مربای به که واجبه بدونی👇
🍈🍈
https://eitaa.com/joinchat/4193976323Cdb50e9d329
راز خوشرنگشدن مربای به👆