به "درد" هم اگر خوردیـم
قشنگ است...
به شانه بار هم "بُردیم"
قشنگ است...
در این دنیا ڪه پایانش به
"مرگ" است،
براے هم اگر "مُردیـم"
قشنگ است....
روزتان به نیکی
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
۲۰ دی ۱۴۰۰
۲۰ دی ۱۴۰۰
#سیاستهای_همسرداری
💕به همسرتان در رفتار با والدینش آزادی عمل بدهید.
🔰علاوه بر تعهدی که زوجین در برابر یکدیگر دارند، با رفتن به زیر یک سقف نیز باید بپذیرند که هر کدامشان در برابر خانواده و پدر و مادرش هم تعهدی دارد.
🔰پس اگر همسر شما نسبت به شما برخوردی شایسته دارد، اجازه بدهید آزادانه آنچه را دوست دارد برای والدیناش انجام بدهد. در واقع هرچقدر به همسرمان آزادی عمل بیشتری بدهیم، خودمان هم آزادی عمل بیشتری خواهیم داشت.
⬅️از تنگنظری و خودخواهیهایی که دامنگیر خود شما هم میشود بپرهیزید.
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
۲۰ دی ۱۴۰۰
✅بگومگو نشانه یک رابطه سالم است✅
محققان اعتقاد دارند که یک رابطه سالم ۷ نشانه دارد که یکی از آنها دعواست.
اگر زوجها هیچ موقع با یکدیگر دعوا نکنند، در واقع چیزی میان آنها اشتباه است.
ثابت شده این زوجها اهمیتی به یکدیگر نمیدهند و در واقع همدیگر را رها کرده اند.
دعوا باعث میشود که افراد از آنچه برایشان اهمیت دارد یا عصبانی شان میکند بیشتر حرف بزنند.
البته دعوا باید با احترام و آرامش به همراه باشد تا نتیجهای مثبت دهد
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
۲۰ دی ۱۴۰۰
۲۰ دی ۱۴۰۰
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
❣ افزایش مهر و #محبت همسران❣
✳️هر کس «بسم الله الرحمن الرحیم» را ۷۸۶ مرتبه بر ظرف آبی بخواند و بدمد تا بیاشامد به شخص مقابل محبت شدیدی به او پیدا خواهد کرد.
✳️هرگاه زن یا شوهری از همدیگر #راضی نیستند این آیه 👇را بر شیرینی بخواند و فوت کند و به همسرش بخوراند انشاءالله با او مهربان خواهد شد.
💥و من الناس من یتخذ من دون الله اندادا یحبونهم کحب الله والذین امنوا اشد حبالله و لو یری الذین ظلموا اذ یرون العذاب ان القوة لله جمیعا و ان الله شدید العذاب💥
( آیه ۱۶۵ بقره)
✳️ برای تسخیر قلب و رفع کدورت بین دو نفر این عمل انجام شود:👇
🔸ابتدا دو رکعت نماز به نیت رفع کدورت بخواند، در هر رکعت بعد از حمد، ۷ مرتبه این آیه را بخواند:
💥عسی الله ان یجعل بینکم و بین الذین عادیتم منهم مودة و الله قدیر و الله غفور الرحیم💥
( ممتحنه آیه ۷)
🔸سپس بعد از نماز ۷۷ مرتبه بگوید
💥اللهم لین قلب ( اسم شخص و پدرش) لی کما لینت الحدید لداود و سخر لی قلبه کما سخرت لسلیمان جنوده من الجن و الانس والطیر فهم یوزعون.💥
👈🏻آن شخص چنان مسخر گردد که تصور آن ممکن نیست.
✅( البته می توانید دعای آخر را به اینصورت خلاصه کنید: اللهم لین قلب - اسم شخص و پدرش- لی کما لینت الحدید لداود).
✳️ برای #تسخیر قلب ، صبح هنگام طلوع آفتاب ۱۱ مرتبه آیةالکرسی را بخوان و بین دو عین «یشفع» و «عنده» آن شخص را قصد نما ، یک هفته تمام نشده مسخر تو گردد.
✳️ برای ایجاد #محبت در دل مقابل در روز جمعه ۱۰۰۰ مرتبه ذکر « الودود» را بر انار شیرین بخواند و به مطلوب بدهد تا بخورد، دوستی او بینهایت گردد به گونه ای که تا روز قیامت از او جدا نشود.
✳️ برای #آشتی دادن، آیه ۱۱۵ انعام (و تمت کلمۀ ربک ... العلیم) را سه مرتبه بخوان و بر روی کسی که قهر کرده فوت کن طوری که متوجه نشود، آشتی خواهد کرد و عذر خواهد طلبید.
✳️ حرف(ث) را که تلفظ آن « ثاء» است روزی ۵۰۰ مرتبه بگویید که برای جلب محبت بسیار مجرب است.
📚گنجینه اسرار غیب، محمدرضاصادقی سوادکوهی، صحفه ۷۸ تا ۷۹
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
۲۰ دی ۱۴۰۰
۲۰ دی ۱۴۰۰
۲۰ دی ۱۴۰۰
.
🌿⃟📗 خــوشبختی یعنی...
واقف بودن به اینکه
❀ هر چه داریم ازرحمت خداست
❀ و هر چه نداریم ازحکمت خدا…
.
🌿⃟📗 احساس خوشبختی یعنی همین!
خوشبختی
❀ رسیدن به خواسته ها نیست
❀ "بلکه لذت بـردن ازداشته هاست"
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
۲۰ دی ۱۴۰۰
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗فرشته ای برای نجات💗
قسمت31
تو همون حالت به چهره کسی که توی خوابم بود فکر میکردم، ولی هرچی به ذهنم فشار آوردم چهرش توی ذهنم نبود.
انگار یه پرده ای روی صورتش کشیده شده بود که مانع تشخیص چهرش میشد....!
چند تا مشت آب یه صورتم زدم!
از سردیش دندونام شروع به لرزیدن کرده بود اما درونم داشت میسوخت.
وضو گرفتم و چند بار دیگه به صورتم آب زدم.
سربه زیر وارد هال شدم.
--سلام حاج خانم! قبول باشه.
--سلام پسرم.انشالله که خدا قبول کنه.راستی توی اتاق واست سجاده پهن کردم.
تشکر کردم و رفتم توی اتاق.
اما همین که وارد شدم، چشمم به قاب عکس افتاد و خوابی که دیده بودم، مثل جت از جلوی چشمام عبور کرد.
نماز صبحمو خوندم و از خدا خواستم حکمت اون خواب رو بهم نشون بده....
با بوی عطری که تموم وجودم رو پر کرده بود چشمامو باز کردم.
به اطراف نگاه کردم و دیدم حاج خانم بالاسرم ایستاده......!
نفهمیدم چجوری چهار دست و پا بلند شدم که سرم محکم به میز تحریر خورد.
با آخ گفتنم متوجه من شد.
--عه بیدار شدی مادر! ببخشید نمیخواستم بیدارت کنم، راستش عادت همیشگیمو.......
با دیدن دستم که روی پیشونیم بود،دستشو زد به صورتش
--ای وا خدا مرگم بده! چی شدی مادر؟
یه لبخند مصنوعی زدم و دستمو یکم روی پیشونیم کشیدم.
--چیزی نیست. راستی سلام حاج خانم.
--سلام پسرم. برو دستو صورتتو بشور بیا صبحانه.
--نه دیگه! بیشتر از این مزاحمتنو نمیشم.
--نه این چه حرفیه. صبححونتو بخور بعد هرجایی خواستی برو.
نگاهم به شیشه ای که توی دستش بود افتاد.
--جسارت نشه حاج خانم، میتونم بپرسم این چیه؟
نگاه عمیقی به دستش انداخت و با حسرت نگاهم کرد.
--عطره پسرم. راستش روز آخری که حامدم میخواست بره،به این پیراهن عطر زد و بهم گفت هرموقع دلتنگش شدم اینو بو کنم.
سرمو پایین انداختم.
--اهان. ببخشید ناراحتتون کردم. بوی این عطر خیلی خوبه. حتی منو از خواب بیدار کرد.
--واقعا نمیخواستم بیدارت کنم.
--نه حاج خانم اتفاقا خیلی خوب کاری کردین.
از اتاق خارج شد و منم تشک و پتو رو جمع کردم و سرجاش گذاشتم.
و دوباره نگاهم روی قاب عکس میخکوب شد.
چهرش حکم آشنای تازه رو واسم داشت، اما چیزی یادم نمیومد.......!
سر سفره نشستم و چشمم به صبححونه مفصلی که داخلش چیده شده بود افتاد.
--چیزی شده پسرم؟چرا نمیخوری؟
--چشم الان میخورم.
اولش خجالت میکشیدم ولی بعدش خجالت رو کنار گذاشتم و تا جایی که گرسنم بود خوردم.
--خیلی ممنون حاج خانم! صبححونه خیلی خوشمزه ای بود.
یادم به حرفای کسی توی خوابم بود افتاد.
یادته نرههه هااا.
از فکر و خیال دراومدم.
--راستی حاج خانم، بلیطتون ساعت چنده؟
--ساعت ۴ بعد از ظهر. امروز من با اتوبوس میرم.بعدش یه چنتا وانت میان وسایلم رو میارن واسم.
--پس من میرم خونه و ساعت ۳ میام خودم میبرمتون ترمینال.
--نه مادر زحمتت میشه.
--نه این چه حرفیه،راستش من باید برم یکم کار دارم.
--باشه مادر برو خدا به همراهت.....!
به خیابون پر از ماشیننگاه کردم و با خودم گفتم
انگار فقط دیشب راه بندون بوده!
تاکسی گرفتم و آدرس کلانتری رو دادم.
ماشینمو تحویل گرفتم و رفتم طرف خونه.
توی راه شماره خونه رو گرفتم.
--الو بفرمایید؟
آرمان بود. شیطنتم گل کرد و تغییر صدا دادم.
--سلام بچه جون. مامانت هست؟
--مامانم نه. ولی مهتاب خانم هست.
--خب به همون مهتاب خانمتون بگو بیاد ببینم.
--چند لحظه گوشی دستتون......!
صدای مامانم توی گوشم پیچید و فکر شیطنت رو از یادم برد. اما شیطون دست بردار نبود.
--الو؟ الو؟ بفرمایید!
--سلام خانم. شما مادر حامد رادمنش هستین؟
--سلام. بله اتفاقی افتاده؟
--نه فقط دیروز تصادف کرده. فقط خانم چند دقیقه دیگه زنگ خونتون زده میشه! خیلی خیلی مراقب باشید.
--چ...چ..چشم.توروخدا بگید حالش چطوره؟
--حالشون زیاد خوب نیست. ولی خب شما مراقب باشید.
گوشیو قطع کردم و سر راه چندتا شاخه گل گرفتم.
ماشینو جلوی در پارک کردم و دکمه آیفون رو فشار دادم.
دوباره صدای آرمان بود
--کیه؟
--بچه جون برو به مهتاب خانم بگو بیاد دم در.
--چشم......
مامانم پشت در ایستاده بود.
--سلام آقای محترم بفرمایید.
--سلام خانم چرا در و باز نمیکنی؟
--ببینید من سرایدار این خونم. گفتن در رو باز نکنم روی غریبه.
--حالا دیگه من شدم غریبه مامان خانم.
صدای من همراه شد با باز کردن در
گلارو گرفتم جلوی مامانم.
--تقدیم به بهترین مامان دنیا.
با حالت ناباوری!
--حامد تووووویی؟ مگه تو تو بیمارستان نبودی؟ الان که سالم تر از منی؟
--آخه مادر من چغندر بم که آفت نداره، حالا چرا نمیزاری بیا تو؟
--هان....هان....اهااان بیا برو تو!
کتفمو گرفت و هولم داد تو حیاط........
🍁نویسنده حلما 🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
۲۰ دی ۱۴۰۰
۲۰ دی ۱۴۰۰
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹سه صفتی که برای مردان عیبه اما برای زنان لازم و ضروری هست❗️
حجتالاسلام فرازی نیا 🎥
۲۰ دی ۱۴۰۰