eitaa logo
کانال ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
2.3هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
5هزار ویدیو
91 فایل
🌺خوشبختی یافتنی نیست ساختنی است. 🌺 خوشبختی وابسته به جهان درون توست. ✅برداشت با صلوات حلال ♥️ما را بدیگران معرفی کنید @khoshbghkt @GAFKTH
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗فرشته ای برای نجات💗 قسمت59 با شنیدن حرف های یاسر و چیزایی که ساسان گفته بود، علامت سوالایی توی ذهنم به وجود اومده بود! دلو زدم به دریا و زیر لب بسم الله گفتم و با فاصله یه صندلی کنارش نشستم. صدامو صاف کردم. --خانم وصال؟ --بله. --میتونم چند تا سوال در مورد زندگی شخصیتون بپرسم؟ با تردید جواب داد --بفرمایید؟ --میشه... با مکث ادامه حرفمو گفتم. بگید از کی با کامران آشنا شدید؟ سکوت کرد و به روبه روش خیره شد. چند ثانیه بعد چشماش اشکی شد و بارون اشک روی گونش جاری شد. --ببخشید ناراحتتون کردم؟ با لجبازی اشکاشو پاک کرد --نه! نه! ناراحت نشدم. --پس...میشه جواب سوالم رو بدین؟ --از وقتی که تنها شدم. اون موقع ۱۶_۱۵ سالم بود. چهل بابام که تموم شد، درست ۱ هفته بعد مامانم مُرد و من تنهای تنها شدم. یه روزم کامران اومد دم خونمون و گفت دوست ساسانِ و از طرف ساسان اومده. منم یه نوجوون بی تجربه و زود باور.... اون روز منو برد به یه مهمونی که به عمرم ندیده بودم. با دیدن ساسان، خوشحال از اینکه اونجا تنها نیستم، اما با رفتار ساسان من خورد شدم. با تهمتی که بهم زد لجبازیم گُل کرد تلخ ترین قسمت زندگیم شروع شد.... آهی کشید و ادامه داد --رابطم رو با ساسان قطع کردم و هر جا میدیدمش بهش کم محلی میکردم. کامران اما باهام خوب بود و میگفت میتونم مثل یه برادر روش حساب کنم. اما من دختر بودم و درجه احساسم، از برادری فراتر میرفت. تموم فکر و ذهنم شده بود کامران و حتی توی محلمون همه با چشم بد نگاهم میکردن. اون روزا فکر میکردم این چیزا مهم نیست و مهم فقط کامرانه. یه روز اتفاقی، پستر تبلیغاتی یه نمایشگاه، با عنوان دفاع مقدس رو دیدم و کنجکاو شدم. تصمیم گرفتم یه روز برم. اتفاقاً با کامران رفتیم و اون همش چرت و پرت میگفت تا حواسم منو پرت کنه. اما تصویرا و وسایلی که اونجا بود ذهنمو هر لحظه بیشتر از قبل درگیر میکرد. جمله هایی از حجاب و چادر، توجهم رو بیشتر از همه به خودش جلب میکرد. اون روز دلم میخواست حتی یه بار چادر پوشیدن رو تجربه کنم. حس میکردم واسه تنوع گزینه خوب و مورد قبولیه. یه روزم رفتم بازار و یه چادر واسه خودم خریدم. با پوشیدنش برای اولین بار حس خوبی داشتم. بعد از ظهرش کامران اومد دنبالم تا بریم بیرون، ما با دیدن من با چادر، اخم و تَخم کرد و گفت باید درش بیارم و من با قبول نکردم و گفتم که به تو ربطی نداره. خلاصه اون روز، شد روز آخر! آخر همه چیز!از بیرون رفتن، گرفته تا همه چیز. ظاهر ماجرا تموم شده بود، اما قلبم شکسته بود. انگار دنیا تموم بد بختیاشو ریخته بود رو سرم و من دوباره تنها شده بودم. از اینکه با پول کامران زندگیم میچرخید، از خودم متنفر شده بودم. چند بار خواستم برم پیش ساسان، اما غرورم اجازه نمیداد. یه روز نزدیک غروب رفتم خرید، یه دفعه خوردم به یه خانم کاغذایی که دستش بود ریخت رو زمین. فرصت اینو پیدا نکردم که یه معذرت خواهی درست و حسابی ازش بکنم. چون انقدر عجله داشت که سریع کاغذاشو برداشت و سوار تاکسی شد و رفت. کاغذ کوچیکی روی زمین بود که یه آدرس روش نوشته شده بود. کاغذ رو برداشتم و با دقت خوندم. واسه فهمیدن محل آدرس، کنجکاو شدم و قِید خرید رو زدم. کاغذو به راننده تاکسی نشون دادم و خواستم منو ببره به محل آدرس. توی راه ماشین راننده خراب شد و گفت باید صبر کنم تا درست بشه. با خودم تصمیم گرفتم پیاده آدرسو پیدا کنم. شب شده بود و منم تنها توی خیابون. کنار خیابون ایستاده بودم و چشمم خورد به گلستان شهدایی که اون طرف خیابون بود. ترسم تبدیل به شادی شد و همین که خواستم برم اون طرف خیابون، جلوی چشمام سیاه شد و دیگه هیچی نفهمیدم.... صدای اذان پخش شد و شهرزاد هم حرفشو قطع کرد. رفتم پیش ساسان،اما هنوز خواب بود. برگشتم پیش شهرزاد. --من میرم نماز بخونم‌ مشکلی پیش اومد باهام تماس بگیرید. --میشه منم باهاتون بیام؟ --بله. نزدیک سرویس بهداشتی، راهمون از هم جدا شد و بعد از اینکه وضو گرفتم اومدم بیرون و دیدم شهرزاد منتظر ایستاده‌. رفتم پیشش و همینجور که چشمم به زیپ کاپشنم بود --شرمنده معطل شدین. خجالت کشید --نه این چه حرفیه...... 🍁نویسنده: حلما 🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💢 دروغی که هرگز نباید مردها آن را باور کنند! 💠 یکی از آن حرف‌هایی که نباید باور کنید، این است که همسرتان بگوید: «برایم مهم نیست که به زن‌های دیگر نگاه کنی.» اگرچه ممکن است همسرتان برای این‌که وانمود کند که زن خونسرد و روشن‌فکری است، این دروغ را به شما بگوید، اما او دوست ندارد که شما حتی به یک ماکت زن موقرمزِ پشت ویترین مغازه نیز نگاه کنید. 🔶 زن‌ها می‌خواهند که نگاه شوهرشان، فقط به خودشان معطوف باشد و نه شخص دیگری؛ بنابراین اگر همسرتان به شما گفت که در این مسئله حساس نیست و از این رفتار شما اذیت نمی‌شود، هیچ‌گاه باور نکنید و به چشمان خود، وفاداری را بیاموزید؛ در غیر این صورت، منتظر یک مشاجره و اختلاف، به بهانه‌های مختلف باشید. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 💥 همسرم همه‌ش غر می‌زنه؛ من که گفتم؛ فلان کار رو نکن! من که گفتم؛ فلان چیزو نخر! من میدونستم آخرش اینجوری میشه! و ...... 💥 چرا اینجوریه آخه؟ 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
4_5987636219708705494.m4a
3.79M
قدرت و شکوه در زنان در کلام مقام معظم رهبری...👌❤️ 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
🌻آیت الله بهجت: هرکس عادت به تاخیر نمازها کرده است؛ خود را برای تاخیر در همه ی امور زندگی آماده کند؛ تاخیر در ازدواج تاخیر در اشتغال تاخیر در تولد اولاد تاخیر در سلامتی
اگر جایی زن موفقی را دیدی حتما ستایشش کن! چون برای رسیدن به موفقیت چندین برابر یک مرد تلاش کرده! با قضاوت ها ، توهین ها بی اعتمادی ها ، بی توجهی ها سنگ اندازی ها و نگاههای معنادار زیادی جنگیده ... جنگ جسمانی و جنگ روانی زیادی پشت سر گذاشته تا توانسته در لیست موفق‌ترین ها قرار بگیره!