eitaa logo
کانال خوشبختی
1.7هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
4.4هزار ویدیو
81 فایل
باهدف آموزش وتحکیم روابط زوجین ایجادگردید: ✅برداشت با صلوات حلال ♥️ما را بدیگران معرفی کنید @khoshbghkt @GAFKTH 👫انتخاب عقلانی =زندگی عاشقانه
مشاهده در ایتا
دانلود
💞رمز ازدواج موفق💞 ✨ازدواج یك پدیده اجتماعی است. بدون تردید یكی از مهمترین تصمیم ها در طول زندگی ماست و در حقیقت همه هیجانات، تولید مثل، تربیت نسل آینده، درآمد، مسئولیت، تامین نیازها و چالش های آینده زندگی ما به آن بستگی دارد. ✨زن و مرد به عنوان مكمل یكدیگر بسیاری از نیازهای روانی- اجتماعی هم را برآورده می كنند. و سه دلیل عشق، مصاحبت و دستیابی به انتظارات و توقعات برای مطرح است و توجه به این نكته كه هر اندازه انتظارات و توقعات دختر و پسر قبل از ازدواج و در زندگی زناشویی واقع بینانه تر باشد، زندگی زناشویی موفقیت آمیزتر خواهد بود. 💖ملاك های ازدواج های موفق یا خوشبخت را می توان چنین خلاصه كرد: 💟1ـ برخورداری از علاقه های مشترك 💟2ـ داشتن فعالیت های مشترك یا سرگرمی های مشترك 💟3ـ اظهار محبت نسبت به همدیگر 💟4ـ اعتماد داشتن به یكدیگر 💟5ـ رد نكردن یا كمتر رد كردن انتخاب همدیگر 💟6ـ موفقیت در روابط جنسی 💟7- داشتن زمینه های خانوادگی همسان 💟8ـ احترام به عقاید و دوستان و آشنایان همدیگر ✅یک نکته مهم: هرکس طبیعتا مایل است همسری برگزیند كه بیشتر همسان او باشد تا ناهمسان با او. همسانی دو فرد نه تنها آنها را به سوی یكدیگر جلب و جذب می كند، بلكه پیوند و وصلت ایشان را استوارتر می سازد. هر اندازه فرد با همسر خود وجود اشتراك فرهنگی بیشتری داشته باشد، برای سازگاری با او آماده تر است و با اختلافات كمتری مواجه می شود. هر چقدر در انتخاب همسری با مشابهات بیشتر ذاتی و اكتسابی تلاش كنیم ولی بازهم زن و مرد تفاوت های بسیار چشمگیری با یكدیگر خواهند داشت كه باید یاد بگیرند با این تفاوت ها زندگی كنند و ثمره این زندگی یك ازدواج شاد و رضایت بخش باشد. همچنین پژوهش ها نشان می دهد كه تا حدود زیادی خوشبختی و بدبختی زن و مرد را از ابتدای زندگی می توان پیشگویی كرد و به بیان دیگر بسیاری از مشكلات آن ها قابل پیشگیری خواهد بود. به همین جهت امروز، آموزش پیش از ازدواج زوجهای جوان یك ضرورت مسلم تلقی می شود. هر اندازه دختر و پسر اطلاعات بیشتری در جهت شناخت خود و همسر آینده شان داشته باشند و ملاك های عقول تری را برای انتخاب همسر در نظر بگیرند، در زندگی زناشویی خود با مشكلات و ناسازگاری های كمتری مواجه خواهند بود. دانستنی های
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗فرشته ای برای نجات💗 قسمت94 با ترس به چشمام زل زد و گریش قطع شد. --چرا این حرفارو به خودم نزدی؟ چرا زودتر به خودم نگفتی؟ --چون....چون.. گریش گرفت و ادامه داد --نمیتونستم حامدددد! راستش از وقتی که باهات آشنا شدم با اینکه نسبتی باهات نداشتم تصمیم گرفتم دیگه به کارم ادامه ندم. یه احساس.... یه احساس خیانت بهم دست میداد. --پس چرا امروز خیلی راحت همه چیزو گفتی؟ --چون منتظر این فرصت بودم. فرصتی که بتونم همه چیز رو به پلیس بگم. چون دیگه دلم نمیخواست به کارم ادامه بدم. با گریه ادامه داد --دیگه خستــــــه شدم! من کم آوردم حامد! بخدااا کم آوردم! سرشو گذاشت رو میز و هق هق میکرد. صندلی مو بردم کنار صندلیش و با دستم سرشو آوردم بالا و صورتش رو با دوتا دستم قاب گرفتم. لبخند زدم --مگه قول ندادی اینجوری گریه نکنی؟ نگاه به صورتش آتیش دلم رو شعله ور تر کرد و نتونستم تحمل کنم. سرشو چسبوندم به سینم و دستامو دور کمرش حلقه زدم. با آرامش گفتم --آروم باش!همه چی درست میشه! بعد از چند ثانیه صدای گریش قطع شد و سرشو آورد بالا و به زمین خیره شد. گونه هاش قرمز شده بود و خجالت از سرو و روش میبارید. به خاطر کاری که کرده بودم هزار بار خودمو لعنت کردم اما حال خودمم بدتر بود. با یه حرکت از رو صندلی بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون. هوای سرد بیرون گرمای آتیش قلبم رو کمتر کرد. کلافه دستمو میبردم تو موهام و نفس عمیق میکشیدم. از دور صدای یاسر اومد --خسته نباشی پهلوان. اومد کنار من ایستاد و با شوخی زد پشت سرم --پیش قاضی و معلق بازی آقا حامد!!! خجالت زده سرمو انداختم پایین. با پاش به مچ پام ضربه زد --اوووووو حالا انگار چی شده!!! بیار بالا سرتو آدم باورش میشـــه! سرمو آوردم بالا --بخدا یاسر دست خودم نبود. نمیدونم چرا تحمل هر چیزی رو دارم..... خندید --جز مروارید های شفاف چشمان اولیاء حضرت شهرزاد خانم وصال.... خندیدم و تایید وار سرم رو تکون دادم --اره. ---خب دیگه. اینم از بیرون اومدنت از کوره قلب پزی. حالا پاشو بریم اتاق من تا بهت بگم....... نشسته بودم رو صندلی و داشتم به شهرزاد فکر میکردم. با صدای یاسر از فکر اومدم بیرون --حامد؟ --هوم؟ --ناهار خوردی؟ --ناهار؟ ترحم آمیز لبخند زد --نمیدونی چیه عزیزم؟ همونی که بعد اذان ظهر میخورن! --هه هه بامزه. نه ناهار نخوردم. داشتیم آماده میکردیم که شما مثل عجَل معلق ظاهر شدی. --مسخره بازی بسه. برو غذاخوری ناهارتو بخور...... غذامو خوردم و رفتم اتاق یاسر. جدی و دستوری گفت --حامد برو آماده شو سریع! اینجور مواقع باید به دستورات عمل میکردم و فرصت سوال و جواب نبود. رفتم لباس نظامیمو پوشیدم و کلتم رو برداشتم و با بچه ها سوار ماشین شدیم....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیچ شبی، پایان زندگی نیست از ورای هر شب دوبارہ خورشید طلوع می کند و بشارت صبحی دیگر می دهد این یعنی امید هرگز نمی میرد 🌟شبتون بخیر و آرام🌟 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای هر روز ماه مبارک رجب 🌙 برای بقیه هم بفرستیم تا در ثواب نشر این دعای زیبا سهیم باشیم🌺 فرا رسیدن ماه نورانی ✨ رجب و میلاد امام محمد باقر (ع) مبارکــــــــَ باد 🎉 💐 🎉
💫 ❣دعای حضرت مادر در روز ـ خدایا من به اینها احتیاج دارم؛ ـ که راه و چاه نشانم دهی! ـ که یاریم کنی در مدیریتِ خودم ، تا روحم را آلوده نکنم ، و از غیر تو بی‌نیاز باشم! و همان چیزی از من صادر شود ، که تو دوستش داری و راضی‌ات می‌کند! 🔅ـ خدایا من به اینها احتیاج دارم؛ که ضعف مرا از دریچه‌ی قوت خودت ، که فقر مرا از دریچه‌ی بی‌نیازی خودت ، که جهل مرا از دریچه‌ی صبوری و علم خودت، پُر کنی ! ـ خدایا بر ✨محمّـــد و آلش درود فرست ، من به یاری تو احتیاج دارم؛ که یادم باشد ، شکرت کنم، یادم باشد ، یادت کنم، یادم باشد ، جز در مسیر باید و نبایدها و عاشقی‌ات ، نروم! 💫 من به تو احتیاج دارم چون از همه مهربان‌تری!
enc_16433016524527308885562.mp3
2.84M
🔊🔉نواهنگ فوق العاده محشر بسیار عالی و فوق العاده زیبای حال خوب با صدای محمد فصولی 🎼دنیا زیر پامه تا خاک پای دلدارم هر جا اسم تو باشه حال بهتری دارم 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
ماه رجب فرا رسیدماهی که: 💗اولین روزش باقری 💗سومینش نقوی 💗دهمینش تقوی 💗سیزدهمینش علوی 💗نیمه اش زینبی 💗بیست وپنجمش کاظمی 💗بیست وهفتمش محمدی است 🎊حلول ماه رجب مبارک🎊 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | ماه بهار معنویت است. 🌺 امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی): ماه رجب یک فرصت تقرّب به ارزشهای الهی و تقرّب به ذات مقدّس پروردگار و فرصت خودسازی است. 🌹حلول ماه سراسر برکت رجب مبارک باد. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
1.49M
🔰 📛 اختلال هذیانی ( بدبینی و شکاک بودن ) ⁦‼️⁩عزیزانی که قصد ازدواج دارند ⁦‼️⁩افرادی در دوران عقد هستن ⁦‼️⁩کسانی که همسر بدبین دارن 🎙 🎗به جوانهای عزیر پیشنهاد می کنیم حتما این فایل صوتی را گوش بدهند 👆👆👆 💥💖🌹 حتما گوش دهید لطفا نشر دهید 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
813.8K
⁦🖋️⁩ 💫✨ یکی از اصول تربیتی: لقمه حلال هست 💌 لطفا این فایل رو برای دوستانتون هم ارسال کنید ❌😈⁦♨️⁩: تاثیر لقمه حرام در تربیت فرزندان 🌺 استاد کاظمیان { مشاور و مدرس حوزه خانواده} 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
1M
🌹🌺 یکی از مهمترین معیارهای ازدواج ... 🌺 استاد کاظمیان { مشاور و مدرس حوزه خانواده} 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥 شوکی از جنس تفکر 💠 شاید بارها دیده باشید که دکتر با دستگاه الکترو شوک، حیات مجددی را به قلب بیمار هدیه داده است. در زندگی مشترک نیز گاهی پیش می آید که قلب زن و شوهر نسبت به هم دچار سردی رو به موت می شود و با بیماری های اخلاقی مانند کینه، سوءظن، پرخاشگری، مشاجره و بدخلقی، از تپش شور و نشاط می افتد. 🔹 گاهی دادن شوک از جنس تفکر می تواند حیات و تکاپو را به رگ های زندگی همسران برگرداند. تا به حال چقدر به این فکر کردیم که ممکن است من یا همسرم، امروز، آخرین روز عمرمان باشد و فردا را نبینیم و ... این تفکر در فرمواشی و حتی از بین رفتن دلخوری های ریز و درشت می تواند موثر باشد. آن وقت با چنین دیدگاهی بهتر می توانیم حرف همدیگر را بفهمیم و تعامل بهتری پیدا کنیم. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ این الرجبیون الرضویّون فضیلت زیارت امام رضا علیه السلام درماه رجب 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
💗✨آخر هفته تون گلباران 🌷✨عیدتون مبارک 💗✨امروز از خدا 🌷✨برای تک تک تون 💗✨اینگونه دعا کردم 🌷✨الهی امروز 💗✨پنجره آرزوهاتون 🌷✨باز بشه به سمت باغ اِجابت 💗✨و دلتون غرق در شادی بشه 🌷✨حالتون خوب 💗✨دلتون شاد و 🌷✨زندگیتون مملو از خوشبختی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗فرشته ای برای نجات💗 قسمت95 سرهنگ ساسان رو به آغوش کشید و با دستش به کمرش ضربه زد. --خسته نباشی باباجون! شونه هاش رو گرفت --بهت افتخار میکنم ساسان! باورم نمیشد که ساسان پسر سرهنگ باشه! سرهنگ و یاسر رفتن بیرون و من و ساسان موندیم تو حیاط. ساسان خندید و با دستای باز به طرف من اومد --نیستی رفیق دلم برات تنگ شده بود. مردونه بغلم کرد و جلوم ایستاد. با تعجب گفتم --یعنی تووو؟ خندید و به شونم ضربه زد --اره داداش! خندیدم --آخه اصلاً باورم نمیشه! رسیدیم مرکز و من هنوزم متعجب بودم. من و یاسر و حامد رفتیم تو اتاق سرهنگ و نشستم دور هم. --حامد؟ با صدای سرهنگ سرمو بلند کردم --بله جناب سرهنگ؟ --میدونم که باورش برات سخته اما باید بگم که ساسان پسر منه و منم پدر ساسان. --ببخشید جسارتاً شما با زهره خانم.... چیزه یعنی منظورم اینه که... لبخند زد --زهره خانم، همسر من و مادر ساسانه. --ببخشید من یکم گیج شدم. نمیدونستم از اینکه حقایق ها ازم مخفی شده خوشحال باشم یا ناراحت؟ یاسر من رو مخاطب قرار داد --شاید که مقصر منم اما.... از نظر من تو بهترین گزینه واسه جاسوسی توی اون گروه بودی و شناخت تو در دوران دبیرستان از ساسان کار رو راحت تر کرد. چند لحظه به سکوت گذشت و با تردید گفتم --پس یعنی شهرزاد..... ساسان حرفم رو قطع کرد --حامد شهرزاد فقط یه عروسک خیمه شب بازیه......