eitaa logo
کانال ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
2.3هزار دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
5هزار ویدیو
92 فایل
🌺خوشبختی یافتنی نیست ساختنی است. 🌺 خوشبختی وابسته به جهان درون توست. ✅برداشت با صلوات حلال ♥️ما را بدیگران معرفی کنید @khoshbghkt @GAFKTH
مشاهده در ایتا
دانلود
به 🌹 من جارو میزدم، حسین شیشه پاک میکرد، من لباس ها را می شستم، حسین پهن میکرد؛ خلاصه هر وقت درخانه بود، تنهایم نمی گذاشت. گاهی به شوخی نصف استکان چایم را می نوشید و یا چند قاشق از غذایم را بر می داشت و می گفت: همه جا شریک هستیم! هنوزم که هنوز است با گذشت چندین سال، وقتی مشغول خوردن غذا هستم احساس می کنم، چند قاشقش را حسین می خورد. شاید برای دیگران عجیب باشد، اما او همیشه در کنار من است. به هر گوشه زندگی ام می نگرم، حضورش را حس می کنم. توهنوز این جایی- زندگی نامه 👇👇👇 ┏━━━🍃💞💕🌺━━━┓ @khoshbghkt ┗━━━🌺💕💞🍃━━━┛
⚫️ به من جارو میزدم، حسین شیشه پاک میکرد، من لباس ها را می شستم، حسین پهن میکرد؛ خلاصه هر وقت درخانه بود، تنهایم نمی گذاشت. گاهی به شوخی نصف استکان چایم را می نوشید و یا چند قاشق از غذایم را بر می داشت و می گفت: همه جا شریک هستیم! هنوزم که هنوز است با گذشت چندین سال، وقتی مشغول خوردن غذا هستم احساس می کنم، چند قاشقش را حسین می خورد. شاید برای دیگران عجیب باشد، اما او همیشه در کنار من است. به هر گوشه زندگی ام می نگرم، حضورش را حس می کنم. توهنوز این جایی- زندگی نامه 👇👇👇 ┏━━━🍃💞💕🌺━━━┓ @khoshbghkt ┗━━━🌺💕💞🍃━━━┛
به 🌹 من جارو میزدم، حسین شیشه پاک میکرد، من لباس ها را می شستم، حسین پهن میکرد؛ خلاصه هر وقت درخانه بود، تنهایم نمی گذاشت. گاهی به شوخی نصف استکان چایم را می نوشید و یا چند قاشق از غذایم را بر می داشت و می گفت: همه جا شریک هستیم! هنوزم که هنوز است با گذشت چندین سال، وقتی مشغول خوردن غذا هستم احساس می کنم، چند قاشقش را حسین می خورد. شاید برای دیگران عجیب باشد، اما او همیشه در کنار من است. به هر گوشه زندگی ام می نگرم، حضورش را حس می کنم. توهنوز این جایی- زندگی نامه ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ_ܩߊ_ܝ‌ߊ_ܢ̣ܘ_ߊ‌ܢܚ݅ࡅ߳ܝ‌ߊ‌ܭ_ܢ̣ܭَܥ̇‌‌ߊ‌ܝ‌ࡅ࡙ܥ‌‌❣↶ ╭━━⊰❀•❀💞🌤️👩‍❤‍👨❀•❀⊱━━╮ @khoshbghkt ╰━━⊰❀•❀👩‍❤‍👨🌤️💕❀•❀⊱━━╯
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ زندگی به 🌹 مریضی مادرش همزمان شده بود با آزمون مهمی که سپاه قرار بود بگیرد. محمد( شهید محمد گرامی) چند ماهی مرخصی گرفته بود تا حسابی مطالعه کند . بر خلاف تصور خیلی ها، محمد قید امتحان را زد و دنبال مریضی مادرش را گرفت تا این که مادر بستری شد. یک ماه و نیم به مادر رسیدگی کرد. رفته بود ویلچر گرفته بود تا مادر را در حیاط بیمارستان بگرداند. بارها مادر را بر دوش گذاشته و از پله های بیمارستان آورده بود پایین! به مادرش خیلی احترام می گذاشت . منبع: همسفر شقایق، صفحه:264 ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ_ܩߊ_ܝ‌ߊ_ܢ̣ܘ_ߊ‌ܢܚ݅ࡅ߳ܝ‌ߊ‌ܭ_ܢ̣ܭَܥ̇‌‌ߊ‌ܝ‌ࡅ࡙ܥ‌‌❣↶ ╭━━⊰❀•❀💞🌤️👩‍❤‍👨❀•❀⊱━━╮ @khoshbghkt ╰━━⊰❀•❀👩‍❤‍👨🌤️💕❀•❀⊱━━╯
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ زندگی به 🌹 مریضی مادرش همزمان شده بود با آزمون مهمی که سپاه قرار بود بگیرد. محمد( شهید محمد گرامی) چند ماهی مرخصی گرفته بود تا حسابی مطالعه کند . بر خلاف تصور خیلی ها، محمد قید امتحان را زد و دنبال مریضی مادرش را گرفت تا این که مادر بستری شد. یک ماه و نیم به مادر رسیدگی کرد. رفته بود ویلچر گرفته بود تا مادر را در حیاط بیمارستان بگرداند. بارها مادر را بر دوش گذاشته و از پله های بیمارستان آورده بود پایین! به مادرش خیلی احترام می گذاشت . منبع: همسفر شقایق، صفحه:264