"لاٰ حَولَ وَلاٰ قُوَّةَ اِلّاٰ بِاللّٰهِ الْعَلیٌِ الْعَظیم"
🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنیم:
🪧تقویم امروز:
📌 یکشنبه
☀️ ۲۰ آبان ۱۴۰۳ هجری شمسی
🌙 ۸ جمادیالاولی ۱۴۴۶ هجری قمری
🎄 10 نوامبر 2024 میلادی
📖حدیث امروز:
✳️ امام رضا (علیه السلام) فرمودند :
چه بسا مردی که #سه سال از عمرش بیش نمانده ، صله ی رحم به جا آورد و خدا به خاطر این کار ، عمرش را به #سی سال افزایش دهد و خدا آنچه را میخواهد انجام می دهد .
📓 اصول کافی ، ج۲ ، ص۱۵۰
🔖مناسبت امروز:
📈 روز جهانی علم در خدمت صلح وتوسعه
"لاٰ حَولَ وَلاٰ قُوَّةَ اِلّاٰ بِاللّٰهِ الْعَلیٌِ الْعَظیم"
وَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ وَکَفیٰ بِاللّهِ وَکیلاً
🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنیم:
📌امروز شنبه
☀️ ۲۵ اسفند ۱۴۰۳ هجری شمسی
🌙 ۱۴ رمضان ۱۴۴۶ هجری قمری
🎄 15 مارس 2025 میلادی
📖 حدیث امروز:
✳️ امام رضا (علیه السلام) فرمودند :
چه بسا مردی که #سه سال از عمرش بیش نمانده ، صله ی رحم به جا آورد و خدا به خاطر این کار ، عمرش را به #سی سال افزایش دهد و خدا آنچه را میخواهد انجام می دهد .
📓 اصول کافی ، ج۲ ، ص۱۵۰
🔖مناسبت امروز:
🧕روز بزرگداشت پروین اعتصامی
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ کَمَا هُوَ أَهْلُهُ
اَللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَج اِلٰهیٖ آمّیٖن
کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
💔ماه صنم💔 #بیست_نه فردا توران برای احوالپرسی خدامراد اومده بود دستش و گرفتم و کشیدمش گوشه مطبخ و
💔ماه صنم💔
#سی
اما کو گوش شنوا ارسلان یکی میزد و دوتا میخورد
ننه اونقدر هوار کشید تا همسایه ها اومدن و جداشون کردن
زن دایی با دستهایی خمیری با التماس اومد و ارسلان و برد
برادرهام میخواستن به سمت من یورش بیارن که ننه جلوشونو گرفت و گفت
اگه دستتون بهش بخوره حلالتون نمیکنم گم شید از جلوی چشام نانجیبها
وقتی برادرام رفتن به بخت و اقبال من باهم گریه کردیم
بعد ننه آب گرم کرد و کمکم کرد تا حموم کنم و رو زخمهام مرهم گذاشت
نزدیک عصر صدای سلام و احوالپرسی حکیم و بابا رو شنیدم که باهم به طرف مهمونخونه میرفتن بابا میگفت
جناب حکیم به محض اینکه پای پسرم کمی خوب بشه و اطمینان حاصل کنم که درمان جواب داده ماه صنم و به عقدت در میارم
رسما زندانی شده بودم روزها ازم کار میکشیدن و شبها هم رختخوابمو کنار خودشون پهن میکردن و در و چفت و بس میکردن تا یه وقت فرار نکنم
پیش ازظهر قرار بود درمان پای خدامراد انجام بشه
ماه بس و برادرهام اومده بودن خونمون که حکیم گفته بود زن و بچه ها رو بفرست برن که شلوغی باعث میشه تمرکز نداشته باشم
فقط ما و برادرهام موندیم
در و بسته بودن از سوراخ در داشتم اتاق و نگاه میکردم
حکیم با ماده ای خدامراد و بیهوش کرد و بعد با چیزی تیغ مانند که روی آتیش مثلا ضد عفونیش کرده بود زانوی خدامراد و شکافت
ننه داشت از حال میرفت که اقام هی نیشگونش میگرفت تا صداش در نیاد
حکیم فوری با یه گیره یه رگ یا یه زائده از روی زانوی خدامراد برداشت و داخل کاسه انداخت
بابا که نتونست جلو خودش و بگیره گفت یا خدا ببین چطور میپره
حکیم با چابکی پای خدامراد و دوخت و بخیه زد و پانسمان کرد
ادامه دارد...