لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹سه صفتی که برای مردان عیبه اما برای زنان لازم و ضروری هست❗️
حجتالاسلام فرازی نیا 🎥
🌹💞🌹💞🌹💞🌹💞
#نکته_های_اورژانسی✔️
✔️ قبل از ازدواج به خانواده همسر دقت کنید، فرزندان عصاره ی تربیتی خانواده هستند و اختلاف فرهنگی حتما روی آنها تاثیر خواهد داشت
👈 اختلاف فرهنگی رو با اختلاف طبقاتی اشتباه نگیرید.
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
🔴 "دیدی گفتــم" ممـــنوع!
💠 وقتی همسرتان اشتباه میکند بلافاصله به او نگویید: دیدی گفتم؟ اگر از اشتباه كردن در حضور شما هراس داشته باشد شک نكنيد به تدريج از شما دورتر می شود و به مرور، احساس آرامش و لذتِ با شما بودن برایش کمرنگ میشود.
💠 این هراس، زمینهی از بین رفتن اقتدار و اعتماد بهنفس همسر، مخفیکاری، دروغگویی و کم شدن ارتباط کلامی او با شما شده و به مرور باعث اختلاف و ســرد شدن رابطهتان خواهـــد شـــد.
💠 تغافل و یا توجیه خطای همسر در نزد دیگران، هم زمینهی اصلاح همسرتان را فراهم میکند و هم شما را در نزد او محبوب میسازد.
💠 درخطاهای بزرگ و ریشهدار که از همسرتان سر میزند اگر استمرار پیدا کرد حتماً با مشاور در میان بگذارید.
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
هدایت شده از کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨زندگی فاصله ی آمدن و رفتن ماست
شاید آن خنده که امروز دریغش کردیم
آخرین فرصت خندیدن ماست
زندگی همهمه ی مبهمی از خاطره هاست
هر کجا خندیدیم ، زندگی هم آنجاست
زندگی شوق رسیدن به خداست
خنده کن بی پروا ، خنده هایت زیباست🌺🍃
شبتان بخیر
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
هدایت شده از کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
صبح را آغاز میکنیم
با نام خدایی
که همین نزدیکیهاست
خدایی که در تارو پود ماست
خدایی که عشق را به ما هديه داد،
و عاشقی را
درسفره دل ما جای داد
الهی به امید تو
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
هدایت شده از کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
آمدن هر صبح،
پیام خداوند برای آغاز
یک فرصت تازه است...
برخیز و در این فرصت تازه
زندگی را زندگی کن
و از یک روز دوست داشتنی
لذت ببر! بخند و شاکر باش...
صبحتون بخیر و سرشار از آرامش
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
هدایت شده از کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
💕✨سه شنبه تون زیبا و بی نظیر
❄️✨یک روز پراز آرامش
⛄️✨یک دل آرام و بی غصه
💕✨یک زندگی آروم
❄️✨و عاشقانه
⛄️✨و یک دعای خیر از
💕✨ته دل!
❄️✨نصیب لحظه هاتون
⛄️✨روزتون عالی
💕✨و سرشار از خیر و برکت
☸️ شش مهارتِ مدیریت تعارضات در زندگی مشترک:
1️⃣ تمرین خود-آرام بخشی:
هنگامی که تعارض شدیدی در حال وقوع است، یک مهلتی بدهید. بروید قدم بزنید، دوش بگیرید، کتاب بخوانید، هرکاری می خواهید بکنید تا چند نفس عمیق بگیرید، آرام شوید، و با چارچوب ذهنی بهتر بازگردید.
2️⃣ شروع آرامِ گفتگو:
دقت کنید که، مکالمات معمولاً به نقطه ای منتهی می شوند که از آن شروع شده اند، در نتیجه با لحنی آرام بحث را آغاز کنید. انتقاد و سرزنش نکنید.
از جملات "من" استفاده کنید. واقعه را توصیف کنید و مؤدبانه صحبت کنید.
3️⃣ تعمیرِ رابطه و تشنج زدایی از تعارض:
از عباراتی نظیر "بزار دوباره تلاش کنم"، "متأسفم" برای کمک به تشنج زدایی از تعارض و تعمیر رابطه استفاده کنید.
4️⃣ گوش دادن به احساسات و آرزوهای اساسیِ شریک زندگی تان:
شما بایستی از دو جهت روی این مقوله کار کنید. از یک طرف به گفتگوهایتان وضوح بیشتری بدهید و احساسات و خواسته هایتان را شفاف و دقيق بیان کنید. از طرف دیگر، شنوندۀ بهتری باشید و سعی کنید خواسته های اساسی شریک عاطفی تان را کشف کنید.
5️⃣ نسبت به شریک عاطفی تان نفوذپذیر باشید:
نظرات و ایده های شریک عاطفی تان را مهم تلقی کنید و به آنها احترام بگذارید.
6️⃣ مذاکره و مصالحه:
مصالحه یک هنر است.
در مصالحه هر دو طرف بایستی احساسِ احترام، درک و حمایت بکنند. هر طرف چیزی به دست می آورد و چیزی از دست می دهد، در نتیجه هر دو برنده اند.
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗فرشته ای برای نجات💗
قسمت32
نگاهم به آرمان که با اخم بهم خیره شده بود افتاد.
همین که اومد حرفی بزنه مامانم دستشو گرفت و با خودش به طرف خونه برد.
همونجور که دستشو گرفته بود
--آرمان خان، مگه نگفتم حامد که اومد محلش نمیزاریم!
--بله گفتین.
با لبخند رفتم و روبه روی مامانم ایستادم.
--مامان جان! مهتاب خانم! آخه شما مگه میدونی من دیشب کجا بودم، که این رفتارو باهام میکنی؟
بله! باید به شما زنگ میزدم، ولی خب یادم رفت! بخدا جای بدی نبودم!
به حالت قهرسرشو برگردوند
--مگه من چیزی به تو گفتم؟
خندیدم و دستشو بوسیدم.
--ببخشید مامان! سر فرصت همه چیو توضیح میدم.
--آره جون خودت! با این سر فرصت سر فرصت کردنت، تو و بابات سر منو شیره میمالین!!
رفتم و گلارو برداشتم.
--ببخشید دیگه!
گلارو گرفت و رفت.
نگاهم به آرمان که سربه زیر ایستاده بود افتاد.
دستشو گرفتم و با هم نشستیم روی نیمکتی که گوشه حیاط بود.
--خب آرمان خان! خوب با مامانم دست به یکی کردیاااا!
هیچ تغییری توی چهرش ایجاد نشد.
سرشو بالا گرفتم و با دیدن اشکای روی صورتش با تعجب
--چی شده داداشی؟ چرا گریه میکنی؟
--آخه من اینجا خونه ی شمام ولی نمیدونم مامانم حالش چطوره؟
اصلا مگه قول ندادی باهم مامانمو ببریم دکتر؟
اگه تو این چند روز که من پیشش نرفتم حالش بد نشده باشه چی؟
با دستام اشکاشو پاک کردم.
--ببخشید آرمان! بخدا دیروز واسه دوستم یه مشکلی پیش اومد.
بعد از ظهر میریم دنبال مامانت! خوبه؟
--آره خوبه! ممنون داداش.
با خنده زدم پس کلش
--این اشکاتم کنترل کن! تو قراره مرد بشیا!
با حالت تاسف سر تکون دادم.
--وای به حال آینده ای که میخواد بیفته دست شما نودیااااا!.....
بعد از اینکه دوش گرفتم، لباسامو پوشیدم و جلوی آینه ایستادم.
خواب دیشبم مثل یه فیلم از جلوی چشمام رد شد.
صدای مامان منو از فکر و خیال درآورد.
--حامد! بیا نهار.
--چشم مامان اومدم.
سرمیز همش فکرم مشغول بود و بیشتر با غذام بازی میکردم.
--حامد، چرا نمیخوری مامان؟
--چرا مامان خوردم. راستش زیاد اشتها ندارم.
تشکر کردم و رفتم توی هال و همونجور که نشسته بودم روی مبل به تلوزیون خاموش خیره شدم.
صدای مامان و آرمان که سرگرم صحبت بودن از آشپزخونه میومد.
خداروشکر چند روز مامانم از تنهایی در اومده بود.
صدای اذان بلند شد.
رفتم توی اتاقم و نماز خوندم.
بعد از تموم شدن نمازم لباسام رو عوض کردم و یه مدل ساده به موهام دادم.
سوییچ و موبایلمو برداشتم و از اتاق خارج شدم.
--وا حامد، کجا دوباره؟
--مامان من بعد از ظهر میام خونه، راستش چند جا کار دارم.
نگاهم به آرمان افتاد که با چشماش قولی که واسه بعد از ظهر بهش داده بودم رو یادآوری میکرد.
--راستی مامان، هرموقع بهت زنگ زدم، آرمان رو آماده کن باید ببرمش یه جا.
--باشه مامان. برو به سلامت......
از کوچه خارج شدم و به طرف خونه همون خانم رفتم.
ساعت ۲ بود و حداقل نیم ساعت توی راه بودم.......
--کیه؟ کیه؟
--منم حاج خانم.
--آهان تویی پسرم. اومدم.
در و باز کرد و با لبخند بهم نگاه کرد.
سرمو پایین انداختم.
--سلام حاج خانم. ببخشید زودتر اومدم. راستش.....
--سلام پسرم. بیاتو......
لب حوض نشسته بودم و داشتم به حرفی که قرار بود بهش بگم فکر میکردم.
--خب مادر من آمادم.
--باشه پس من دم در منتظرتونم.
در خونه رو بست و سوار شد.
--الهی خیر ببینی! کی اینهمه راهو با تاکسی میرفت.
--وظیفس حاج خانم. ولی قبلش باید ببرمتون یه جایی!
--چی شده؟ اتفاقی واسه شهرزاد افتاده؟
--نه! نه! میشه نگم بهتون؟
--باشه مادر! نگو ! انشاالله که خیره.
روبه روی گلستان ماشینو پارک کردم.
--بفرمایید همینجاس.
--وا اینجا واسه چی؟
--میگم بهتون شما بفرمایید......
با دستم به قبر اشاره کردم.
--همینجاس.
نشستم کنار قبر.
سرمو خم کردم و روی قبر رو بوسیدم.
--پسرم!
--بله حاج خانم.
--نمیخوای بهم بگی منو واسه چی آوردی اینجا؟ آخه دلم داره شور میزنه! انگار....
انگار حامدمو دیدم!
با این جمله انگار خواب دیشبم تعبیر شده بود. یه بغض عجیبی داشتم.
--راستش دیشب خواب پسرتون رو دیدم.........!
همه ی خوابم رو واسش تعریف کردم.
انگار باور نمیکرد!
--چ....چ...چ...چی! یعنی حامدم اینجاس؟
به قبر اشاره کرد
--ای....ای... اینجا خوابیده؟
با اینکه حال خودمم تعریفی نداشت اما سعی میکردم خودم رو آروم کنم.
--لطفا آروم باشید! بخدا نمیخواستم حالتون بد بشه!
نشست رو زمین و با دستاش قبر رو بغل گرفت.
--نههههه! نهههه! کی گفته من ناراحتم؟
من خیلیم خوشحالم!
۳۵ ساااال انتظار کشیدم!
۳۵ساااال چشمم به در خشککک شددد!
چجوری میتونم ناراحت باشم؟
حامد من اینجااااست!
اینجا خوابیده!
خدایااااااا شکرت! خدایااااشکرت!........
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
May 11
راه محبت به مرد،
قدردانی و تشکر ازاو و نادیده گرفتن اشتباهاتش است.
تشکر و قدردانی از تصمیمات و اقدامات مرد و نادیده انگاشتن اشتباهات او،
راه مستقیم نفوذ به قلب مرد است!
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
✅چگونه یک همسر نمونه باشیم
🔴همسر نمونه چگونه است؟چطور یک همسر نمونه باشیم همسر نمونه شدن کار سختی نیست. شما هم همسر نمونه می شوید اگر این خصوصیات را داشته باشید :
🔴1- همسر نمونه اشتباهات گذشته شما را فراموش می کند. یک شریک خوب، گذشته شما را نادیده می گیرد و دائم اشتباهاتی را که یادآوری آنها " هیچ نفعی " به حال رابطه تان ندارد ، بازگو نمی کند.
🔴2- همسر نمونه مقایسه نمی کند. یک شریک زندگی مناسب " تفاوت انسان ها " را درک می کند و می داند که هر شخص نقاط ضعف و قوت خود را دارد. بنابراین شما را با افراد دیگر مقایسه نمی کند.
🔴3- همسر نمونه به رابطه دوطرفه اعتقاد دارد. او باید بداند که یک رابطه سالم به تلاش هر دو طرف وابسته است و باید بین آنها تعادل برقرار باشد. رابطه های یک طرفه در نهایت به مشکل منجر خواهد شد.
🔴4- همسر نمونه به تنهایی شما احترام می گذارد. هر فردی به تنهایی احتیاج دارد. شریک شما باید معنای حریم خصوصی را درک کند. افرادی که این قانون را رعایت نمی کنند ، پس از مدتی از هم خسته می شوند و در رابطه احساس خفقان می کنند. باز هم می گوییم، در هر چیزی تعادل لازم است، حتی با هم بودن.
🔴5- همسر نمونه گفتگو با شما را در اولیت قرار می دهد. یک شریک زندگی خوب " ارتباط و گفتگو " با شما را در اولویت کارهای خود قرار می دهد. بدون گفتگو با یکدیگر ، مشکلات کوچک تبدیل به مشکلاتی بزرگ و حل نشدنی تبدیل می شود . شما باید در گفتگو با شریک تان آزاد باشید و مطمئن باشید که : حرف هایتان شنیده می شود. گفتگو برای تداوم یک رابطه حیاتی است.
🔴6- همسر نمونه ساده است. یک شریک خوب رابطه را تبدیل به یک بازی پیچیده نمی کند. او با هر مشکلی به سادگی برخورد می کند و به جای عکس العمل های پرخاشگرانه یا عقب نشینی، با شما به گفتگو می نشیند.
🔴7- همسر نمونه رگ خواب شما را می شناسد. او به " زبان عشق " شما آگاه است و می داند که چه زمانی باید کنارتان حضور داشته باشد ، چه لغاتی را در گفتگو با شما به کار گیرد یا چه هدیه ای برای شما بخرد تا خوشحال شوید. به بیانی او باید رگ خواب شما را بداند.
🔴8- همسر نمونه شوخ طبع است. شوخ طبعی از خصوصیات او است، طوری که شما می توانید ، جوکی را برای او بگویید و با هم بخندید.
🔴9- همسر نمونه منطقی است. فردی را انتخاب کنید که انتظارات منطقی از شما داشته باشد. همه ما آدم ها گاهی اشتباه می کنیم و این امری طبیعی است. او نباید برای شما استانداردهایی تعریف کند که خود به آن پایبند نیست.
🔴10- همسر نمونه به خودشناسی رسیده است. گاهی ما از دیگران " انتظاراتی " داریم و زمانی که آنها قادر به برآورده کردن شان نیستند، ناامید می شویم. ما باید آنقدر مهارت های لازم را در خود تقویت کنیم تا محتاج هیچ کس نباشیم. رابطه عاطفی تنها باید راهی برای تقویت خودشناسی باشد.
🔴11- همسر نمونه خوش بین است. شریک شما انتظارات خوش بینانه ای از شما و رابطه دارد. او افکار منفی را از خود دور می کند و معتقد به رابطه ای خوب و طولانی مدت است.
🔴12- همسر نمونه مسئولیت پذیر است. او نباید شما را تنها منشا تمام خوشی هایش بداند. هر کسی مسئول شادی زندگی خود است. شما می توانید بزرگ ترین بخش این شادی باشید اما تمام آن نه.
🔴13- همسر نمونه احساسات خود را کنترل می کند. یک شریک زندگی خوب به شما احترام مtی گذارد، مدام کنترل و نقدتان نمی کند و در مقابل دیگران باعث شرمندگی نمی شود.
🔴14- همسر نمونه زمانش را با شما تقسیم می کند. همدلی از دیگر خصوصیات فرد مناسب شما است. او به ارزش کار تیمی آگاه است و خوب می داند که : " یک دست صدا ندارد. "
🔴15- همسر نمونه مستقل است. او قابل اعتماد و مسئول است و هر زمان که احتیاج داشته باشید، کنار شما است.
🔴16- همسر نمونه از شما حمایت می کند. او شما را تشویق می کند تا بهترین خود باشید. از موفقیت شما نمی ترسد و همیشه بهترین شما را می خواهد.
🔴17- همسر نمونه همیشه برای بهبود رابطه تلاش می کند. یک شریک خوب می داند که یک رابطه احتیاج به مراقبت و تلاش دارد. بنابراین " نهایت سعی " خود را می کند تا رابطه به بهترین شکل خود پیش رود.
🔴18- همسر نمونه قادر به گفتن "ببخشید " است. فردی که به خودآگاهی رسیده باشد، از گفتن : " ببخشید " در زمان هایی که مرتکب اشتباهی شده،نمی هراسد.
🔴19- همسر نمونه بهترین دوست شما است. یک شریک زندگی خوب، باید یک دوست خوب هم باشد.
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
🌹
گاهي گمان نميکني ، ولي خوب ميشود ،
گاهي نميشود که نميشود که نميشود ...!
گاهي هزار دوره دعا ، بي اجابت است ،
گاهي نگفته قرعه به نام تو ميشود ...!
گاهي گدايِ گدايي و بخت با تو يار نيست !
گاهي تمام شهر گداي تو مي شود ...!
گاهي براي خنده دلم تنگ ميشود ،
گاهي دلم تراشه اي از سنگ ميشود ...!
گاهي تمام آبيِ اين آسمانِ ما ،
يک باره تيره گشته و بي رنگ ميشود ...!
گاهي نفس ، به تيزيِ شمشير ميشود ،
از هرچه زندگيست ، دلت سير ميشود ...!
گويي به خواب بود ، جوانيمان گذشت ،
گاهي چه زود فرصتمان دير ميشود ...
کاري ندارم کجايي چه ميکني ...
بي عشق سر مکن ، که دلت پير ميشود ...!
👤 قیصر امین پور
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
چهار حرف راستی که بهتره به شوهرتان نگید:
➤ فلانی که اومده بود خواستگاریم خیلی مهربون بود.
هر عاقلی می گوید، حرف شما درست است،چون هر آدمی حسنی دارد.اما زخم این سخن در وجود شوهر شما التیام ناپذیر است.
➤ بدم میاد ازت
طبیعی است که هر رابطه ای پست و بلند دارد، اما وقتی حالتان بد می شود جملاتی از این قبیل فقط رابطه شما را برای مدتی خراب می کند و دیگر هیچ.
➤ چکار داری؟
بیان گذشته، آن هم با جزئیات و موبه مو، آن هم برای آدم مو از ماست کش، کاری کشنده است؛ اما پنهان کردن گذشته و سانسور آن هم زندگی خراب کن!
➤ از آبجیت متنفرم.
افکار منفی خود را درباره افراد برای خود نگه دارید. بخصوص اگر این افکار درباره دوستان یا بستگان شوهرتان باشد. سودی که ندارد هیچ، زندگیتان را هم تلخ نمی کند.
آری جز راست نباید گفت؛اما هر راست نشاید گفت .البته دروغ گفتن حتی اگر کوچک باشه بنیان خانواده رو نابود می کنه!
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
❖
متنی زیبا🌺
🌺ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ؛
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﻮﻧﺪ!
ﺷﺎﯾـﺪ ﻗﺪ ﺑﮑﺸﻨﺪ
ﺍﻣﺎ ﺑﺎﻝ ﻭ ﭘﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﮔﺮﻓﺖ...!
ﻣﻴﺪﻭنید ﺧﻮﻧﻪ ﻛﺠﺎﺳﺖ؟
🌺ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻭﻧﺠﺎﻳﻰ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻳﻪ ﭘﺬﻳﺮﺍﻳﻰ ﺻﺪ ﻣﺘﺮﻯ ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﻛﻠﻰ ﺍﻣﻜﺎﻧﺎﺕ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ...
🌺ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ«ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﺩﺭﻙ ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ«ﺟﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻰ ﺑﻬﺶ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻰ ﻳﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﻴﺎﺩ ﺭﻭ ﻟﺒﺎﺕ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ«ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭﺍﻣﻨﻴﺖ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ«ﻳﻪ ﺍﺳﺘﻜﺎﻥ ﭼﺎﻯ ﮔﺮﻡ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻛﺴﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﻮﻥ ﺩﺍﺭﻯ»
🌺ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ«ﻓﻀﺎﻳﻰ ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺧﺸﻢ
ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺩﻭﺩ
ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﻗﺮﺹ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﺍﺳﺘﺮﺱ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ«ﻭﻗﺘﻰ ﻭﺍﺭﺩﺵ ﻣﻴﺸﻰ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﻰ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺒﻴﻨﻰ»
ﻳﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﺘﺮﺍﮊﺵ ﺑﺎﻻ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﻭﺳﻌﺖ ﻗﻠﺐ ﺁﺩﻣﺎﺵ ﺯﻳﺎﺩﻩ.
🌺ﻫﻤﭽﻴﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﻪ ﺁﺭﺯﻭ می کنیم.
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✴️ نگاه صحیح به ازدواج و زندگی مشترک
🔹نکاح ، حرف انشاء صورت انسانی است نه اطفاء شهوت حیوانی!
#همسرداری
#علامه_حسن_زاده_آملی
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
🌸خــــ💗ـــــدایــا🌸
💗چـه خیــــرے
💗از ایـن بهتـــر...!
💗ڪه عطــرِ
💗حضــورِ تُـــو را...؟! بنــوشَــم
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
🖋 7 روش عالی برای شادابی در كار:
✨سعیكنید خوشبین باشید
✨نگرشتان را تغییر دهید
✨قدرشناس شغلتان باشید
✨با همكارانتان با نرمش و گذشت رفتار كنید
✨شایعهسازی نكنید
✨با همکاران خود صمیمی باشید
✨انتظار تغییر داشته باشید و خود را برای آن آماده كنید
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
گفت: محبت كن، راه دورى نمى رود
گفتم: برعكس، محبت همه جا مى رود
از زمين تا آسمان، از دل به دل
حتّى تا پيش خدا هم مى رود
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗فرشته ای برای نجات💗
قسمت33
سرمو بلند کردم.
دیگه هیچ صدایی ازش نمیومد.
سرشو گذاشته بود روی قبر رو چشماش بسته بود.
آروم صداش زدم
--حاج خانم؟ حاج خانم؟
مردد بودم ولی گوشه ی چادرش رو گرفتم و تکون دادم.
--صدای منو میشنوید؟
حیرون بلند شدم و به اطراف نگاه کردم، هیچ کس اونجا نبود!
خدایا چیکار کنم؟
با موبایلم شماره ۱۱۵ رو گرفتم و گفتن چند دقیقه دیگه میرسن.
خدا خدا میکردم، اتفاقی نیفته!
آمبولانس اومد و سریع بردنش بیمارستان و منم با ماشین دنبال آمبولانس راه افتادم........
--سلام خانم.
--سلام بفرمایید.
--ببخشید یه خانم مسنی رو چند دقیقه پیش آوردن اینجا.
میشه بپرسم حالشون چطوره؟
--چند لحظه صبر کنید.....! بهشون اکسیژن وصل کردن. شما پسرشونید؟
به خودم نهیب زدم ایندفعه، دیگه نباید دروغ بگم.
--نه من.......
با اومدن دکتر پرستار حرفمو قطع کرد.
--خسته نباشید دکتر.
به من اشاره کرد
--پسر همون خانمی که چند دقیقه پیش آوردنش.
تو اون لحظه میخواستم سرمو بکوبم به دیوار!
--ببخشید آقای دکتر، میتونم ببینمشون؟
--بله. فقط باهاشون حرف نزنید بهتره.
--چشم.
بعد از اینکه از بخش رفتم بیرون،
به مامانم زنگ زدم.
--سلام حامد جان خوبی مادر؟
--سلام مامان. خوبم. شما خوبی؟ بابا نیومد خونه؟
--خوبم شکر. باباتم کارخونس هنوز نیومده.
--راستی آرمان کجاس؟
--اونم نشسته کارتون میبینه! حوصلش سر رفته طفلکی.
--ببین مامان من الان تو راهم دارم میام خونه، اگه اشکالی نداره، لباسای آرمان رو گذاشتم توی کمد کمکش کنین لباساش رو بپوشه.
خودتون هم آماده شید باید ببرمتون یه جا.
--چیشده مادر اتفاقی افتاده؟
--نه مامان جان! نگران نباشین.
--خدا بخیر کنه. باشه مادر.مراقب خودت باش.
--چشم خداحافظ....
چندتا کمپوت و آبمیوه و... گرفتم و دادم به پرستار
--خانم من یه جایی کار دارم باید برم. اگه میشه اینارو بدین به اون حاج خانم.
--باشه چشم.فقط زودتر بیاین اگه خواستن مرخص بشن اینجا باشین!
--چشم..
از بیمارستان خارج شدم و به طرف خونه راه افتادم.
ماشینو بیرون خونه پارک کردم.
زنگ آیفون رو فشار دادم
--مامان جان در رو باز کن منم.
--بیا تو مادر.
در هال رو باز کردم و چشمم به آرمان که آماده نشیته بود روی مبل افتاد.
به طرفش رفتم و تازه نگاهم به مدل مویی که زده بود افتاد.
--سلام داداش حامد.
--به به! آرمان خان. ماشاالله خوشتیپ شدی.
خندید و خجالت زده سرشو انداخت پایین.
همون موقع مامانم چادر به دست از اتاق خارج شد.
--امروز رفتیم آرایشگاه. همون آرایشگاه دوستت بود؟حالا اسمشو یادم نیس!
--یاسرو میگی مامان؟
--آهان آره یاسر. آرمانو بردم پیشش، چند دقیقه ایه اومدیم.
--عههههه! به سلامتی!
--عه راستی من کیفمو برنداشتم شما برید تو حیاط. منم الان میام.....
دست آرمان رو گرفتم و باهم نشستیم روی نیمکت.
--آرمان؟
سوالی بهم خیره شد.
--به مامانت خبر دادی اینجایی؟
--آره دیروز بهش زنگ زدم.
--خب حالش خوب بود؟
--نمیدونم داداش.
--خب خوبه که خبردادی. پاشو بریم توی ماشین.....
--ببین مامان، الان من شمارو میبرم بیمارستان..
حرفمو قطع کرد
--وا حامد، بیمارستان واسه چی مادر؟
قضیه همون شب و امروز رو خلاصه گفتم.
--خدا بخیر کنه! پس اونشبم خونه همون خانم موندی؟
--بله راستش اونشب میخواستم بیام، ولی خب ماشین نبود.
--باشه مادر. راستی وایسا یکم سوپ بگیرم، نگفتی زودتر خودم درست کنم.
--چشم مامان جان.
جلوی یه رستوران نگه داشتم و خواستم پیاده شم، که مامانم اجازه نداد.
--نمیخواد تو بری بزار خودم برم ببینم چی باید بگیرم.
برگشتم و با لبخند به آرمان نگاه کردم.
--الان مامانمو میزاریم بیمارستان پیش اون خانم و دوتایی میریم خونتون.
--جدی داداش؟
--بله.
مامانم سوار ماشین شد و منم حرفمو قطع کردم.
--خب حامد جان بریم مادر.
ماشینو پارک کردم جلوی بیمارستان.
--مامان، پس منو و آرمان میریم تا یه جایی و برمیگردیم....
آرمان آدرس خونشون رو داد و راه افتادیم.
جلوی کوچه نگه داشتم.
همین که خواستم پیاده شم، آرمان دستمو گرفت.
--نه داداش! شما بمون! من خودم میرم.
میترسم تیمور چیزی بگه.
--نه داداشی! من باهات میام تا فکر نکنه هر کاری بخواد میتونه بکنه!
بی هیچ حرفی دستمو رها کرد و با هم از ماشین پیاده شدیم.
جلوی در خونه ایستادیم ولی آرمان، ترسیده دستمو گرفت.
لبخند اطمینان بخشی زدم و درو زدم.
صدای کلفت و بم مردونه ای از داخل حیاط اومد.
--کیه؟ کتی! کتی! کدوم گوری هستی؟ برو ببین کیه.
همون موقع درباز شد و آرمان با ترس محکم به کاپشنم چسبید.
--سلام. تیمور خان؟
--فرمایش.
تازه نگاهش به آرمان افتاد...
خنده وحشتناکی کرد
--آرمان؟ تویی؟ کدوم گوری بودی تا الان؟
با حرفش دستشو به طرف آرمان دراز کرد.......
🍁نویسنده حلما🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸