خنــ😄ـده هاے دلنشین شهدا ،
نشان از آرامـ☘ـش دل دارد...
وقتے دلـ❤️ـت با "خـــدا" باشد ،
لبانت همیشه مےخنـــدد 😇
#برادرشهیدم
#بابکنوری🖤
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
خوشتیپ آسمانی
با تمام بۍ خیالیها بۍ فکریها و جسارتهایم... گرمای نگاهت زیر رو رویم میڪند و جز شرمندگۍ توشه ای نمیبی
ڪاش ...
خنثی ڪردنِ نفس را هم ،
یادمـــــان مےدادیـد ...
مےگوینــــــد :
آنجا ڪہ نفس مغلوب باشد
عاشـــــــق مےشوی ...
#برادرشهیدم💚
#بابکنوری
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
تو مـــ🌙ـــاه را دوســـ♥️ـــت داری
و مـــــــــن
مــــ🌙ــــاه هاســــ♥️ـــت تـــورا .....🙃🍁
#برادر_شهیدم
#بابکنوری
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
🌼🌼 ❤️🌼🌼
منـ از چشمانـ تُ 👀
چیزیـ نمیخواهمـ بهـ جز ...🖐🏻
گاهیـ نگاهیـ🙃💓
#برادر_شهیدم ❣
#بابکنوری❤️
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
خاطرات
دوست شهید #بابکنوری🥀🍃
یک روز قبل از سالگرد شهادت بابک بود.
هر طور برنامه ریزی میکردم نمیتونستم خودم به مراسم برسانم.
از این که کارهایم پیچیده شده بود خیلی ناراحت بودم.
به خودم میگفتم شاید بابک دوست ندارد به مهمانیش برسم.
شب موقع خواب دوباره یادم افتاد و گفتم:
خیلی بی معرفتی ، دلت نمیخواد من بیام؟
باشه ماهم خدایی داریم ولی بابک خیلی دوست دارم
هر چند ازت دلخورم.
توی همین فکر ها بودم که خوابم برد.
خواب بابک را دیدم:
بهت زده شده بودم زبانم بند آمده بود.
بابک خانهی ما بود. میخندید میگفت:
"چرا ناراحتی ؟!"
گفتم :بابک همه فکر میکنن تو مردی .
گفت:نترس ، اسیر شده بودم آزاد شدم.
با هیجان بغلش کرده بودم به خانوادم میگفتم:
ببینین بابک نمرده اسیر بوده.
بابک گفت:فردا بیا مهمونیم.
گفتم:چه مهمونی؟!
گفت:جشن سالگرد آزادیم.
گفتم:یعنی چی؟؟
گفت:جشن آزادیم از اسارت این دنیا.
بغضم گرفت شروع به گریه کردم . از شدت اشک صورتم خیس شده بود از خواب بیدار شدم.
با چشمای پر از اشک نماز صبح خوندم.
بر خلاف انتظارم تمام مشکلاتم حل شد و نفهمیدم
چطوری رسیدم به سالگرد بابک.
گفتم بابک خیلی مردی.
#رفـــیـــقـــ_شـــهـــیـــدمـــ🖤
#شهیدبابڪنورےهِریس💛✨
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---