خوشتیپ آسمانی
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋 🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
🍃🌸🦋🍃🌸🦋
🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃
🍃🌸🦋
🍃🌸
#خاڪهاےنرمـکوشڪ
#پارتسیونه
اخرش گفتم :«توکل بر خدا همینجا قایمشون میکنم، عبدالحسین هم که عاشق شهادته اگه اینارو پیدا کردن اونم به آرزوش میرسه.»
چند تا قالی داشتیم بعضی از نوار هارو گذاشتم لای قالی ها،بعضی هارا هم لای متکا گذاشتم،کتاب هارا هم به زیرزمین بردم و درون قابلمه گذاشتم.
یکهو سروکله نحسشان پیدا شد ،از درو دیوار ریختند داخل خانه.
حسن هفت سالش بود همانجا زبانش بند امد،دو سه تاشان با کفش آمدند داخل خانه به خودم تکانی دادم،یکیشان اسلحه گرفت طرفم و گفت همانجا که هستی بشین.در آن لحظه خدا کمکم کرد و همان متکا که درونش نوار بود را زود برداشتم و روی پایم گذاشتم و دخترم را هم خواباندم رو متکا.
شروع کردن به گشتن به خانه گاهی زیر چشمی به قالی ها نگاه میکردم و به امام زمان متوسل شدن آقا هم گویی چشم آن هارا کور کرده بودند،انگار نه انگار که ما داخل خانه قالی داریم،طرفش هم نرفتند!»
هرچه بیشتر گشتند کمتر چیزی پیدا میکردند آخرش هم دست از پا دراز تر گورشان را گم کردند.
باز هم آقای غیاثی سند گذاشت و آزادش کرد.با آقای رضایی و چند نفر دیگر آمد خانه از از همه سراغ نوار هارا گرفت.گفتم:لای قالی رو بدین بالا.
داد بالا وقتی نوار هارا دیدند همه شان مات و مبهوت مانده بودند،با تعجب گفت:ینی ساواکی ها اینارو ندیدن؟!
گفتم اگه میدیدن که میبردن و شما هم به آرزوت میرسیدی.
خندید و سراغ چیز های دیگر را گرفت گفتم خودتون پیدا کنید.
#ادامهدارد...
#کپیممنوع⛔️
🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
@khoshtipasemani
🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃