خوشتیپ آسمانی
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋 🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
🍃🌸🦋🍃🌸🦋
🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃
🍃🌸🦋
🍃🌸
#خاڪهاےنرمـکوشڪ
#پارتهشتادوشش
صبح روز عملیات،گردان سوم یا چهارمی بودیم که به دستور آقای برونسی وارد منطقه شدیم،بچه ها خوب پیشروی کرده بودند.سمت چپ ما لشگر هفت ولی عصر بود و سمت راست لشگر امام حسین،وسط هم لشگر ما بود،لشگر پنج نصر.
از ته و توی کار که سردر آوردیم فهمیدیم تمام پیشروی ها محدود شده به همان چهار راه خندق.
دشمن همه هست و نیستش را متمرکز کرده بود آن جا و شدید مقاومت میکرد.سر چهار راه چشمم افتاد به برونسی فکری توی ذهنم جرقه زد.یاد جلسه و حرفش افتادم از همان چهار راه نیرو هارا هدایت میکرد.فاصله مان حدود پانزده تا بیست متر میشد.دشمن بدجوری آتش میریخت بچه ها با چنگ و دندان مقاومت میکردند.
سه چهار ساعتی گذشت مهماتمان داشت ته میکشید.چند بار بیسیم خواستیم که برایمان بفرستند ولی زیر آتش امکان فرستادن نبود،
اوضاع هر لحظه سخت تر میشد بالاخره هم دستور عقب نشینی صادر شد،روی تاکتیک و اصول جنگی کشیدیم عقب.در آخرین لحظه یکی از بچه ها داد زد:وای آقای برونسی!
با دوربین که نگاه کردیم دیدیم افتاده روی زمین و پیکر پاکش غرق خون است و بی حرکت.
گفتم: باید بریم جنازه رو بیاریم عقب هر طور که شده.
این حرف من نبود خیلی های دیگر هم همین حرف را میگفتند.
فرماندهی ولی اجازه نداد گفت:
اوضاع خیلی خرابه اگه برین جلو خودتون هم شهید میشین.
سخت ترین لحظه در طول جنگ برای من همان لحظه بود با یک دنیا حسرت و اندوه کشیدیم عقب.اخرش هم جنازه شهید برونسی برنگشت.خون پاکش توی تثبیت مناطق آزاد شده دیگر واقعا مؤثر بود. بچه ها از شهادت او روحیه گرفتند که توانستند پوزه دشمن را به خاک بمالانند.
بعد از عملیات ارتباط معنوی شهید با ائمه اطهار به خصوص حضرت فاطمه روشن تر شد.دقیقا روی همان نقطه که انگشت گذاشته بود شهید شد.یعنی چهار راه خندق،او با شهادتش تسلیم و اسلام خود را ثابت کرد.
#ادامهدارد...
#کپیممنوع⛔️
🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
@khoshtipasemani
🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃