خوشتیپ آسمانی
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋 🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
🍃🌸🦋🍃🌸🦋
🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃
🍃🌸🦋
🍃🌸
#خاڪهاےنرمـکوشڪ
#پارتپنجاهوهفت
[فرماندهی بی لطف]
{ابوالحسن برونسی(برادر شهید)}
یک روز توی منطقه جلسه داشتیم یکی از فرماندهان رده بالا هم آماده بود و به عبدالحسین گفت:حاجی برات خواب ها دیدیم
عبدالحسین لبخندی زد و گفت:خیره ان شاءالله
گفت:با پیشنهاد ما و تأیید مستقیم فرمانده لشکر شما از این به بعد فرمانده گردان هستین.
خیره عبدالحسین بودم بر خلاف انتظارم خوشحال نبود،برگه حکم فرماندهی رو به طرفش دراز کردند نگرفت! گفت: فرماندهی گروهانش از سر من زیاده چه برسه به فرماندهی گردان!
گفتند:این حرف ها چیه حاجی؟!
ناراحت گفت:مگر امام نهم ما چقدر عمر کردند؟
همه ساکت بودند انگار منظورش را نگرفتند. ادامه دادند:حضرت توی سن جوانی شهید شدند حالا من با سن چهل و دو سالگی تازه بیام فرمانده گردان بشم؟؟
گفتند:به هرحال این حکم از طرف بالا ابلاغ شده و شما هم موظفی به قبول کردنش.بلند شد و گفت:نه بابا جان دور مارو خط بکش این چیزا لیاقت میخواد که من ندارم.
آن روز خیلی گفتیم قبول کند فایده نداشت، روز بعد صبح زود رفته بود مقر و به فرماندهی گفته بود قبول میکند. همه تعجب کرده بودند.حدس میزدیم که سری توی کارش باشد وگر نه به این سادگی زیر بار نمیرفت.بالاخره هم یک روز توی مسجد بعد از اصرار زیاد ما پرده از رازش برداشت و گفت:
همون شب خواب دیدم که خدمت آقا امام زمان رسیدم.حضرت خیلی لطف کردند و بعد دستی به سرم کشیدند و گفتند شما میتوانی فرمانده تیپ هم بشوی...
خدا رحمتش کند همین اطاعت محضش بود که آن عجایب و شگفتی هارا در زندگی او رقم زد.
یادم هست آخر وصیتنامه اش نوشته بود:اگر مقامی هم قبول کردم به خاطر این بود که میگفتند واجب شرعی است وگرنه فرماندهی برای من لطفی نداشت.
#ادامهدارد...
#کپیممنوع⛔️
🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
@khoshtipasemani
🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃