eitaa logo
خوشتیپ آسمانی
2.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
52 فایل
✅ تـنها کانـال رسـمـی شـهید بـابک نوری هریس 🌹 با حضور و نظارت خـانـواده مـحـترم شـهـیـد خادم کانال: @Khoshtipasemani_1@Rina_noory_86
مشاهده در ایتا
دانلود
Hamed Zamani - Eshghe Paak(128).mp3
2.93M
♥️|عـشـق‌پـــــــاڪ|♥️ 🎧 [🎉 سالروز‌ ازدواج حضرت زهرا(س)وحضرت امیرالمومنین علے(ع)😍] 😌🌿
📖 🍄🌵 عݪے از زباݩ عݪے 🌵🍄 " سیــڔه و زندڱـے امام عݪے(ع) از زباݩ خۅدشان.."
●/…در ڪــــوله بارم ●/…چیـــزی ندارم ●/…غیر از دلـــــی ●/…مست شـــوق ●/… 🌸 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
خوشتیپ آسمانی
●/…در ڪــــوله بارم ●/…چیـــزی ندارم ●/…غیر از دلـــــی ●/…مست شـــوق
🎞 پدرشہید: «وقتی بابڪ می خواست بره سوریہ من گفتم که بابڪ دیگه بر نمی گرده بابک شهید میشه... او می گوید: موقع خداحافظے نای بلند شدن نداشتم.. منو و بابڪ با چشم هایمان از همدیگر خداحافظے ڪردیم ومن از پشت سر پسرم را یڪ دل سیر نگاه ڪردم... خواهرش می گوید: وقتے بابڪ سوار ماشین شد و رفت من و مادرم خیلے گریہ می کردیم ڪہ دیدیم بابڪ برگشت و گفت: خواهش می کنم گریہ نکنید این جورے اشک ها تون همیشہ جلوے چشمامہ.. بابڪ‌سہ بار و رفت و برگشت و دفعہ چهارم ما رو خنداند و رفت» ♥️ ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😁طنز اجتماعی اگه زن بهشون نمیدی لا اقل بفرست شون شهید بشند😂 🎤 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 دستانشان را براے یارے ما دراز ڪرده اند 😢 بے انصافیستــ دستانشان را با گناه رد کنیم 😔💔 😭 😓 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
•• اونایے کہ حس شهادت دارن، بےدلیل نیستـا! خدا یہ گوشه از سرنوشتتون براتون شهادتتَ رو نوشته، ولے.. اون دیگه با توعه که چجوری بهش برسے یا ڪِے بهش برسے..! (: ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
به چه می نگرید؟ مگر شما در آن دور دست ها چه دیدید...؟ که هرچه میسوختید،نورتان بیشتر میشد، و ما هرچه میسوزیم، دودمان بیشتر... ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸شهید سعید قهاری سعید🔸 زادهٔ ۵ فروردین ۱۳۳۱ روستای چنار علیا اسدآباد، همدان بخش💎سپاه پاسداران ایران فرماندهی در: 1⃣فرمانده لشکر ۳ مخصوص نیروی زمینی (حمزه سید الشهدا) 2⃣جانشین فرمانده سپاه همدان 3⃣جانشینی تیپ انصار الرسول در شاخ شمیران و اورامانات 4⃣فرماندهی سپاه و تیپ مریوان 5⃣قائم‌مقامی قرارگاه شهید شهرامفر در سنندج 🔻در ۵ فروردین ۱۳۳۱ در روستای چنار علیا در اسدآباد همدان زاده شد👨🏻. او که از خانواده‌ای مذهبی بود با اتمام تحصیلات📚 ابتدایی در روستا به همدان رفت و دیپلم 📝خود را در این شهر گرفت. او هم‌زمان با انجام خدمت سربازی برای ۲ سال و فراگیری فنون نظامی در حکومت پهلوی، با شرکت در تظاهرات‌ها مبارزات ⚔خود را هم آغاز کرد. با پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ ایران او از نخستین پاسدارانی بود که در سال ۱۳۵۸ به سپاه پیوست و فرمانده بسیج همدان شد✨ ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
‌🍃🌸🦋🌸🌸🦋🍃🌸🦋 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋 🍃 چند روزی بود فرمانده جوان حسابی از ما شاکی بود شنیده بود بعضی از بچه ها با ژ۳ و کلاشینکف ب شکار مرغابی میروند او که مطمئن شده بود داستان اموزنده پیرزن و تخم مرغ هایش روی ما تاثیری نداشته گفت:«از این تاریخ ب بعد هر کس بی خودی تیر بزند از خط اخراج می شود دشمن با هر شلیک شما فک میکند خبریه و شروع میکنه ب خمپاره انداختن »راست میگفت یک روز چند گلوله خمپاره افتاد وسط سنگر هایمان و یکی از بچه ها از پا زخمی شد فرمانده هم خون او را انداخت گردن کسانی ک بی خود و بی جهت تیر در میکردند فرمانده جوان مدتی با تهدید و مدارا با ما ساخت اما وقتی به دلیل شیطنت ما قسمتی از ریش خوش ترکیبش سوخت تنبیه سختی برایمان در نظر گرفت داستان اینطور شد که من و‌برزو کپی بدون ذکر منبع پیگرد الهی و قانونی دارد❌❌ ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
‌🍃🌸🦋🌸🌸🦋🍃🌸🦋 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋 🍃 یک شب باروت گلوله هایی را ک توی دشت پیدا کرده بودیم بیرون اوردیم و داخل جوراب برزو ریختیم وقتی هوس چایی میکردیم از ابن باروت ها برای شعله ور کردن اتش زیر کتری استفاده میکردیم البته باروت ها زود میسوختند و کمکی هم ب جوش امدن کتری نمی کردند ولی این کار سرگرمی خوبی برای ما بود. یک روز فرمانده جوان هم آمد کنار اتش نشست. برزو با دیدن او جوراب باروت را بست و نزدیک اتش گذاشت . فرمانده داشت نصیحتمان میکرد که بیت المال را بیهوده هدر ندهیم ، تیر بیخودی نزنیم گلوله ها را به سمت مرغابی ها شلیک نکنیم ،... که یک دفعه باروت در اثر حرارت آتش گرفت و مثل اتشفشان به اطراف شعله کشید. در اثر این اتفاق ، لایه ای از ریش فرمانده سوخت و بوی پلیش (پلیش یا پلوش :بوی موی سوخته، در گویش مردم جنوب کرمان)بلند شد. خوشبختانه ب چشم ها و صورتش اسیبی نرسید. فرمانده ، که حسابی عصبانی شده بود ، گفت :«زود بگید اینا رو از کجا اورده بودید !»بروز گف:«آقا ب خدا از توی دشت پیداشون کردیم. تازه ، فشنگاش مال کالیبرتانک بود. ب درد ما نمی خورد . کپی بدون ذکر منبع پیگرد الهی و قانونی دارد❌❌ ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄