زمان:
حجم:
14.77M
لبخند گم شده🌙🌟
ممنون از خاله پگاه مهربون
#قصه
👫
🛏🛏🛏🛏🛏🛏
🤱قصه شــــب/به ما بپیوندید👇
@khosravi12531
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
.
🟢راهکارهایی برای #صبور شدن فرزندان‼️
1⃣خودتون صبور باشید
🔸در برخورد با مشکلات زندگی صبور بوده، از ابراز اعتراضهای علنی و برخورد منفی با کودک خودداری کنید.
2⃣گام به گام شروع کنید
🔸بعد از دوسالگی، وقتی کودکتون درخواستی از شما داره، در پاسخ به درخواستهاش کمی تامل کنید. گام به گام از ۲۰ ثانیه شروع و کمکم زمانشو اضافه کنید تا درخواستهای کودک به تعویق بیفته و صبر کنه.
3⃣بگذارید خودش کارهاشو انجام بده
🔸در انجام کارهایی که برای کودک مشخص کردین مثل «تمیز کردن اتاق» یا «جمع کردن اسباب بازیها» صبور باشین و مداخله نکنین.
4⃣از مواجهه کودک با مشکلات نترسید
🔸اگر کودکتون زمین افتاد یا دستش بُرید، خونسردیتون رو حفظ کرده و اجازه بدید کودک کمی درد رو تحمل کنه.
5⃣انتظار رو شیرین کنید
🔸در زمانهایی مثل انتظار در مطب دکتر و یا ... برای کودک سرگرمیهایی مثل کتاب و پازل ببرید و مشغولش کنید.
6⃣به قولهاتون عمل کنید
🔸به قولهایی که بعد از صبر کودک بهش میدین عمل کنید تا نسبت به حرفهاتون بیاعتماد نشه.
👫
🛏🛏🛏🛏🛏🛏
🤱قصه شــــب/به ما بپیوندید👇
@khosravi12531
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@amooketabi عموکتابی 180-SageGalleh-www.MaryamNashiba.Com.mp3
زمان:
حجم:
2.23M
سگ گله🌙🌟
#قصه
👫
🛏🛏🛏🛏🛏🛏
🤱قصه شــــب/به ما بپیوندید👇
@khosravi12531
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
1.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بازی بازی پازل بازی🤔🤩
#بازی
👫
🛏🛏🛏🛏🛏🛏
🤱قصه شــــب/به ما بپیوندید👇
@khosravi12531
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
5.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
واسه درست کردن خاک خیمه گاه
فیلم رو نگاه کن☝️
شن جادویی
#مناسبتی
👫
🛏🛏🛏🛏🛏🛏
🤱قصه شــــب/به ما بپیوندید👇
@khosravi12531
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
9.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دختری در خیمه گاه😭😭
#کاردستی_مناسبتی
👫
🛏🛏🛏🛏🛏🛏
🤱قصه شــــب/به ما بپیوندید👇
@khosravi12531
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
4.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پروانه بسازیم🦋🦋🦋🦋
#کاردستی
👫
🛏🛏🛏🛏🛏🛏
🤱قصه شــــب/به ما بپیوندید👇
@khosravi12531
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
جیر جیرک و موش کور
جیر جیرک در فصل تابستان کار نمی کرد. او برای سرگرمی خود و حیوانات دیگر ساز میزد و آواز می خواند. تابستان تمام شد. سه ماه پاییز هم گذشت و زمستان آمد. جیرجیرک چیزی برای خوردن نداشت. برای این که او در تابستان فقط ساز زده بود و آواز خوانده بود وغذایی برای فصل زمستان نگه نداشته بود. حتی خانه ای هم برای این روزها درست نکرده بود. او نه خانه داشت نه غذا داشت و نه لباس گرمی که بپوشد و سردش نشود. زمستان سرد شروع شد. جیرجیرک بی فکر در جنگل تنها ماند. پیش سوسک شاخدار رفت و گفت: من خانه و خوراکی ندارم. سردم است. گرسنه هستم. پولی هم ندارم. می توانم سه ماه در خانه تو بمانم؟
سوسک شاخدارعصبانی شد وداد زد: پول نداری آن وقت می خواهی سه ماه زمستان را در خانه من بخوری و بخوابی؟ پس تابستان چه کار می کردی؟ چرا برای خودت خانه درست نکردی؟ غذا جمع نکردی؟ حالا می خواهی بدون دادن پول بیایی خانه من؟ نخیر. اجازه نمی دهم. سوسک شاخدار جیرجیرک را از خانه اش بیرون کرد.
جیرجیرک پیش موش رفت. انبار خانهی موش پر ازغذا بود. جیرجیرک به موش گفت: اجازه می دهی فصل زمستان در خانه تو زندگی کنم؟ پول ندارم. گرسنه ام. سردم است. موش گفت: معذرت می خواهم. نمی توانم این کار را بکنم. لطفاً تشریف ببرید.
جیرجیرک دوباره به راه افتاد. سرما بیشتر می شد. دلش از گرسنگی ضعف می رفت. جیرجیرک پیش موش کور رفت. خانهی موش کور در زیر زمین بود. آنجا بخاری هم داشت و نمی گذاشت سرمای بیرون بیاید تو. خانه موش کور گرم و راحت بود. جیرجیرک با ترس و ناامید گفت: موش کورعزیزم! مهمان نمی خواهی؟
موش کور با شنیدن صدای جیرجیرک فریاد زد و گفت: گفتی مهمان؟ بیا جلو تا من بتوانم با دستم تو را لمس کنم. من کورهستم. جیرجیرک جلو رفت. موش کور دست روی سر و صورت او کشید و گفت تو هستی جیرجیرک؟ چقدر خوشحالم.
جیرجیرک پرسید: آیا می توانم اینجا زندگی کنم؟ البته فقط برای فصل زمستان. سازم هم همراهم است. موش کور با مهربانی گفت: البته. البته که می توانی. جیرجیرک از خوشحالی نزدیک بود پردر بیاورد و پرواز کند.
موش کورگفت: حالا که سازت همراهت است آهنگی برای من بنواز. جیرجیرک شروع به نواختن کرد. موش کور جایی را نمی دید به همین خاطر از صدای موسیقی لذت می برد. جیرجیرک و موش کور باهم زندگی کردند.
آن ها غذاهای خوشمزه ای می پختند و می خوردند. بیرون هوا خیلی سرد بود مثل قطب شمال بود. اما بخاری خانه آن ها همیشه روشن یود و خانه را گرم می کرد. جیرجیرک برای موش کور روزنامهی جنگل را می خواند. آن ها در آن خانهی گرم می خوردند و می خوابیدند و روزنامه می خواندند و موسیقی گوش می کردند. موش کور سر حال آمده بود.
آنها بعضی وقت ها لباس های تمیز می پوشیدند. جیرجیرک موهای موش کور را شانه می زد. آن وقت با یکدیگر در مهمانی شربت تمشک هسته بادام و عسل می خوردند. سپس نوبت بستنی می شد. بعد از آن، از میان برف و یخ کدوی یخ زده می آوردند روی آن شکر می ریختند و می خوردند. آن زمستان به موش کور و جیرجیرک خیلی خوش گذشت. شاید یکی از بهترین زمستان های آن ها بود موش کور و جیرجیرک هیچ وقت یکدیگر را فراموش نکردند. همهی حیوانات می دانستند که موش کور و جیرجیرک با هم دوست هستند ودر سختی ها به هم کمک می کنند.
🌸🍂🍃🌸
#قصه_متنی
👫
🛏🛏🛏🛏🛏🛏
🤱قصه شــــب/به ما بپیوندید👇
@khosravi12531
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
احمد-و-سارا.mp3
زمان:
حجم:
3.28M
احمد و سارا🌟🌙
#قصه
👫
🛏🛏🛏🛏🛏🛏
🤱قصه شــــب/به ما بپیوندید👇
@khosravi12531
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
3.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نقاشی و تصویرگری عجیب و خلاقانه یک دانشآموز از سوره مبارکه تکویر بازتاب جهانی داشت و همه را شگفت زده کرده ...
#سفرنامه_اربعین
#امام_حسین
#اربعین
👫
🛏🛏🛏🛏🛏🛏
🤱قصه شــــب/به ما بپیوندید👇
@khosravi12531
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
مورچه-و-پروانه.mp3
زمان:
حجم:
4.37M
مورچه و پروانه 🌟🌙
#قصه
👫
🛏🛏🛏🛏🛏🛏
🤱قصه شــــب/به ما بپیوندید👇
@khosravi12531
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄