eitaa logo
کانال خطبا مدیا
3.2هزار دنبال‌کننده
32 عکس
17 ویدیو
1.9هزار فایل
📚 مرجع محتوایی مبلغین و سخنرانان نمونه کشوری 🔸محتواهای مکتوب و مستند سخنرانی و روضه 🔸و هر آنچه یک سخنران به آن نیاز دارد... . . #تبادل و تبلیغات @Kh_media_admin . . 🔻کانال دیگه ی ما👇👇👇 🔹️حکایات منبر: https://eitaa.com/hekayatemenbari . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
تباشیر - امام جواد علیه السلام.pdf
213.5K
❇️فیشـ ایام شهادت امام جواد(ع) ⚠️استفاده تجاری از فیشها ممنوع میباشد. 🔆صرفاً جهت استفاده سخنرانان مذهبی میباشد❗️ ❌جهت اشتراڪ گذاری درڪانالها؛ ذکرلینڪ ڪانال《وعظ و خطابه》 @menbariha ضروری است❗️
شهادت امام جوادع -Tabashir.ir.pdf
220K
❇️فیشـ ایام شهادت امام جواد(ع) ⚠️استفاده تجاری از فیشها ممنوع میباشد. 🔆صرفاً جهت استفاده سخنرانان مذهبی میباشد❗️ ❌جهت اشتراڪ گذاری درڪانالها؛ ذکرلینڪ ڪانال《وعظ و خطابه》 @menbariha ضروری است❗️
مناظره امام جوادع -Tabashir.ir.pdf
200.8K
❇️فیشـ مناظره امام جواد(ع) ⚠️استفاده تجاری از فیشها ممنوع میباشد. 🔆صرفاً جهت استفاده سخنرانان مذهبی میباشد❗️ ❌جهت اشتراڪ گذاری درڪانالها؛ ذکرلینڪ ڪانال《وعظ و خطابه》 @menbariha ضروری است❗️
تباشیر - قرائتی - امام جواد علیه السلام.pdf
245.1K
🔻مناسبت:شهادت امام جواد(ع) 🔺️سخنران: حجت الاسلام قرائتی 📎 نوع فایل : pdf 🗂 حجم : ۲۳۹.۳kb 👇👇👇👇👇👇👇 🆔 @menbariha
امام جواد الائمه ع.pdf
214.1K
🔻مناسبت:شهادت امام جواد(ع) 🔺️تهیه و تنظیم: حضرت استاد دانشمند 📎 نوع فایل : pdf 🗂 حجم : ۲۰۹.۱kb 👇👇👇👇👇👇👇 🆔 @menbariha
❇️داستانهای اشاره شده در فیشهای منبر ویژه شهادت امام جواد علیه السلام 👇👇👇👇👇👇
🔸داستان شیخ جعفر امین وگناه زبان در زمان آیت الله بهبهانی تاجری اصفهانی وتهرانی وشیرازی  هر سه باهم به نیت مكه راهی عراق شدند و بعد از زیارت اماكن مقدس عراق قصد كعبه داشتند. مقداری پول جهت ساخت رواق حرم حضرت عباس به همراه داشتند ومی خواستند به دست انسانی امین بسپارند نزد آیت الله بهبهانی رفتند . آن بزرگوار آدرس شیخ جعفر امین را به آنها دادند  .سه تاجر ایرانی نزد شیخ جعفر امین رفتند وپول ها را به امانت سپردند . شیخ جعفر امین مردی بسیار مومن بود كه معرف به شیخ جعفر امین شده بود. سه تاجر ایرانی بعد از تمام شدن زیارت مكه  به عراق رفتند وسراغ شیخ جعفر امین را گرفتند  که فهمیدند شیخ فوت كرده است. پسر شیخ دفتر پدرش را آورد ونام دوتن از تاجرها ومقدار پولشان وآدرس پولشان  را دید ولی از تاجر سوم خبری نبود. آن تاجر بی چاره پولش را می خواست  ولی پسرش خبری از پول او نداشت مجبور شد تا پیش آیت الله بهبهانی    برود. آیت الله بهبهانی میفرمایند: باید امشب با چند تن از انسانهای  درستكار سر قبرشیخ جعفر امین بروید ودعا كنید شاید فرجی شود  شب اول خبری نشد تا شب سوم كه سر قبر شیخ بودند ودعا می كردند صدایی از قبر شنیده شد وآدرس پول را شیخ گفت ولی شنیدند كه شیخ آه وناله می كند ومی گوید هرچه می كشم از دست قصاب است. خبر به آقای بهبهانی رسید  و فكر چاره ای بودند. بعد از خانواده شیخ سوال كرد: شیخ با كدام قصاب دادو ستد داشته است . نهایتاً قصاب را یافتند وبه قصاب گفتند چرا از دست شیخ جعفر امین ناراحتی؟ قصاب گفت خدا عذاب قبرش را زیادتر كند.از قصاب خواهش كرد تا علت ناراحتی  اش را بگوید. قصاب  گفت من دختری داشتم  كه دم بخت بود ومردی كوفی كه چوپان بود وبرای من گوسفند می آورد  وبه من پیشنهاد كرد تا دخترم را برای پسرش بگیرد وقرار شد   من به كوفه بروم ودر مورد خانواده ی آنها تحقیق كنم  واو نیز در باره ما تحقیق نماید بعد كه من تحقیق كردم فهمیدم خانواده ی خوبی هستند. به او گفتم از نظر من ازدواج اشكالی ندارد ومرد كوفی نزد شیخ جعفر امین رفته بود وسوال كرده بود  قصاب وخانواده ی او چگونه هستند شیخ كه قصد داشته دختر قصاب را برای پسرش بگیرد فكر می كند و میگوید: چه بگویم كه هم گناه نباشد وهم بتوانم دختر را برای پسر خودم بگیرم  شیخ فقط در یك كلمه به مرد كوفی می گوید : "من نمی دانم." مرد كوفی با خودش فكر می كند ومی گوید حتما  طوری هست  كه شیخ این حرف را زد و مرد كوفی به یك نفر سفارش داد برو به قصاب بگو منتظر من نباش ودخترت را شوهر بده  وآن مرد فراموش می كند وقصاب هم منتظر می ماند ولی روزها می گذرد وسال ها ولی از مرد كوفی خبری نمی شود تا این كه دختر قصاب سنش بالا می رود ودیگر خواستگاری نداشته و شیخ جعفر امین هم كه به پسرش می گوید: دختر قصاب را می خواهم برایت خواستگاری كنم  قبول نمی كند. تا این كه بعد از سالها مرد كوفی را می بیند وسراغ پسرش را از او می گیرد مرد كوفی می گوید من كه چند سال پیش برایت سفارش فرستادم وعلت انصراف خودش را حرف شیخ جعفر امین مطرح می نماید واز همان روز قصاب شروع به نفرین می كند . آیت الله بهبهانی به قصاب می گوید اگر من یك داماد خوب برای دخترت پیدا كنم  آیا راضی می شوی؟ آیت الله بهبهانی رو به یكی از شاگردانش می كند كه تا كنون ازدواج نكرده بوده  واز او می خواهد با دختر قصاب ازدواج كند.   ازدواج صورت می گیرد وقصاب راضی می شود وشیخ از  عذاب قبر نجات می یابد.   ▫کانال وعظ و خطابه 🆔 @menbariha
🔸شیخ جعفر شوشتری و بوی سوختن شیخ جعفر شوشتری در ماه رمضان بالای منبر فرمودند : بوی سوختن می آید. مردم شروع به گشتن شدند تا آتش را پیدا کنند. بعد از مدتی گشتن و پیدا نکردن چیزی و بهم زدن مجلس آرام گرفتند. بعد شیخ فرمودند : جعفر کذاب ( اسم کوچک ایشان جعفر بود) در روز ماه رمضان , در بالای منبر یک چیزی گفت شما باور کردید ؛ صد و بیست و چهار هزار پیامبر آمدند و گفتند : خدا هست، قبر و قیامت هست و... شما باور نکردید. ▫کانال وعظ و خطابه 🆔 @menbariha
🔸خواجه عبدالله انصاری و جریان الاغ روزی خواجه عبدالله انصاری جایی نشسته بودند الاغی که تازه بار خودش را خالی کرده بود آمد و به او نگاه میکرد . خواجه گریه کرد . بعد فرمود : میدانید این الاغ به من چه می گوید ؟ می گوید : من بارم را به مقصد رساندم . تو هم بارت را به مقصد رسانده ای؟؟؟ توجه:همین داستان را برای شیخ جعفر شوشتری هم نقل کرده اند. ▫کانال وعظ و خطابه 🆔 @menbariha
مرهم حریف زخم زبان ها نمی شود اصلاً جگر که سوخت مداوا نمی شود گریه مکن بهانه به دست کسی مده با گریه هات هیچ مدارا نمی شود خسته مکن گلوی خودت را برای آب با آب گفتن تو کسی پا نمی شود این قدر پیش چشم کنیزان به خود مَپیچ با دست و پا زدن گره ات وا نمی شود گیسو مکش به خاک ؛دلی زیر و رو شود در این اتاق عاطفه پیدا نمی شود باور کنم به در نگرفته است صورتت؟ این جای تنگ و این قد و بالا...نمی شود! با ضرب دست و پا زدنت طشت می زنند جز هلهله جواب مهیا نمی شود با غربتی که هست تو غارت نمی شوی نیزه به جای جای تنت جا نمی شود خوبیِ پشت بام همین است ای غریب پای کسی به سینه تو وا نمی شود شاعر: علی اکبر لطیفیان ــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻ڪٰانال وَ؏ــظْ و خِطٰابــِﮩ 🆔️ @menbariha
دو تا امام ما رو تو خونشون همسرانشون به شهادت رسوندند؛ یکی امام حسن، یکی امام جواد؛ هر دو به دست همسرانشون مسموم شدن؛ اما از بغداد تا مدینه فرق زیاده... امام حسن رو زهر دادن... اما امام حسن، خواهر داشت تا دید جیگرش داره پاره می شه گفت "بگید زینبم بیاد...؛ امام حسنم زهر دادند اما امام حسن یه برادر مثل عباس داشت... یکی مثل حسین داشت... امام حسن بچه هاش دورش بودند... اما امام جواد هی به در و دیوار نگاه کرد، نمی تونست بگه "پسرم..." یه نفر نبود سرش رو بغل بگیره... این سفارش انبیا و اولیاء ماست، همشون می گفتن دم جون دادن بگید همه بیان... پیغمبر مگه نبود؟! دستور داد علی بیاد، فاطمه بیاد، حتی حسن و حسین که خودشون رو روی سینه پیغمبر انداختن امیرالمومنین خواست بلندشون کنه پیغمبر فرمودند: علی جان اینا رو سینه من باشند من راحت جون میدم. بیام جلوتر؛ مگه مادر ما می خواست بره همه دورش نبودن؟! زینب یه طرف، حسن یه طرف حسین... حتی وقتی کفنش کردند بچه هاش دورش بودند. بیام جلوتر؛ امیرالمومنین مگه نبود؟ خودش گفت همه دورم باشند حتی عباسش رو نذاشت ببرن. امام حسن همه دورش بودند... "عبدالله و قاسم..." بقیه اهل بیت هم همینطور. امام رضا تو خراسان جون میده، امام جواد از مدینه آمد، امام جواد تو بغداد جون میده امام هادی علیه السلام به علم امامت رفت کنار بدن... همه ائمه ما گفتن بیاید کنار ما... فقط یه نفر گفت: زینب نیا... زینب نیا بالای گودال... اگه بیای می بینی رو سینه حسینت نشستن... وای... زینب آمد بالای تل دید حسین داره می گه: "ارجِعی اُخَیَّ" خواهرم برگرد... زین العابدین تو خیمه است... بچه ها تو خیمه اند... زینب برگشت، خیلی طول نکشید دید زمین کربلا داره می لرزه، همه دارند تکبیر می گن... چه خبره؟ یه نگاه کرد دید سر حسین بالای... حسین ... ــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻ڪٰانال وَ؏ــظْ و خِطٰابــِﮩ 🆔️ @menbariha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا