(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 #برگ35 به محض ورودم به رستوران،کیارش را روی صندلی میز دو نفره ای
چشم های تو بهشت من است
💝
💞💝
💝💞💝
#برگ36
-به اینکه چقدر برام مهم باشن.
قبل از اینکه بخواهم چیزی بگویم گارسون آمد و شروع به چیدن سالاد و نوشیدنی روی میز کرد.
بعد از رفتنش ظرف سالادم را جلو کشیده و کمی سس روی آن ریختم و گفتم:
-اونوقت من چقدر مهمم؟
-اونقدری مهمی که اولین باره با تو میام اینجا.
ناخواسته نیشخندی زدم.
-باشه باور کردم.
جلوتر آمده و ظرف سالادش را جلو کشید. از سونیا شنیدم تا حالا با هیچکی نبودی.
-اوهوم ، با این روابط خیلی حال نمیکنم.
- پس چیشد قبول کردی با من باشی؟
بی تعارف جوابش را دادم.
-بس که این دختر عموت رفت رو مخم.
خندید و سری برایم تکان داد.
-کلا آدم رکی هستی نه؟
-از دروغ گفتن خیلی خوشم نمیاد.
به صندلی اش تکیه داده و مقداری از نوشیدنی اش خورد.
-هر چی بیشتر حرف میزنی بیشتر ازت خوشم میاد.
خواستم این بار هم با حرفی کمی او را اذیت کنم اما آمدن گارسون که سفارش هایمان را آورده بود مانع شد.
کنار هم شام خورده و در مورد موضوعات مختلف صحبت کردیم در ظاهر پسر بدی به نظرم نمی آمد و میشد بگویم شب خوبی را کنارش گذرانده بودم.
ادامه دارد.....
💝💞💝
💞💝
💝
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
┏━━☀️┓
༅𖣔@khrshidkhane_ideas𖣔༅
┗☀️━━┛