🔴 روایت تلخ مشاور جهادی از یک روز کاری در بیمارستان کرونایی
حوزه| امروز بعد از انجام #مشاوره که غالباً به صورت گفتگو محور و صحبت با بیماران است، از یک جوان ۳۷ ساله که اصلاً حال روحی خوبی نداشت خداحافظی کردم. وقت خداحافظی جملهای گفت که بسیار متأثر و به فکر فرو رفتم...
▫️ وقتی من و شیخ مصطفی از اتاق بیرون رفتیم، با حالتی التماس گونه گفت: «بعدازظهر هم بیایید پیشم، شب هم بیایید پیشم»
▫️ با لبخند گفتم: «اجازه نداریم! اما فردا صبح حتماً میاییم»
▫️ به ما مشاورها فقط روزی ۳ ساعت آنهم صبحها اجازه میدهند پیش بیماران بیاییم...
▪️ فردای اون روز به تمام بخش سر زدم. در حال رفتن بودم که یاد آن جوان ۳۷ ساله افتادم... نبود! هرجا که میشد را سر زدم!
▪️ از پرستار پرسیدم: «زائری کجاست؟ ندیدمش» سرش را پایین انداخت و آهسته گفت: فوت کرد...
▪️ در هِقهِق گریهها، در دلم میگفتم ای کاش بعدازظهر پیشش میرفتم! ای کاش اجازه داشتیم که شب هم به بیمارستان برویم...!
⬅️متن کامل خبر؛
hawzahnews.com/news/902788
🌐خبرگزاری حوزه در خوزستان
eitaa.com/joinchat/1139933203Ced8a13e413