eitaa logo
کیمیای سعادت (خانواده)
1.8هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
211 فایل
☘ارتباط با ادمین☘ ↘️ @Kimia_admin انتقادات و پیشنهادات: @AMINNIMA101⬅️
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت سی و هشتم برای من که جای خود داشت. بهانه پیدا می‌کرد برای هدیه دادن. اگر در مناسبتی دستش تنگ بود می‌دیدی چند وقت بعد با کادو آمده. می‌گفت این به مناسبت فلان روز که برات هدیه نخریدم. یا مناسب بعدی، عیدی می‌داد در حد دوتا عید. سنگ تمام می‌گذاشت. اگر بخواهم مثالی بزنم مثلا روز ازدواج حضرت فاطمه صلوات‌الله‌علیها و حضرت علی علیه‌السلام رفته بود عراق برای مأموریت. بعد که آمد تکه‌ای از سنگ حرم امام حسین علیه‌السلام برایم آورده بود گفت این سنگ سوغاتی‌ات. عطر هم قضای روز ازدواج حضرت فاطمه سلام الله علیها و حضرت علی علیه‌السلام. در همان مأموریت خوشحال بود که همه عتبات عراق را سیر زیارت کرده است. در کاظمین محل اسکانش به قدری نزدیک حرم بود که وقتی پنجره را بازی می‌کرد گنبد را به راحتی می‌دید. شب جمعه‌ها که می‌رفتند کربلا بهش می‌گفتم خوش به حالت داری حال می‌کنی. از این زیارت به آن زیارت. در مأموریت دست به نقد تبریک می گفت. زیر سنگ هم بود گلی پیدا می‌کرد و ازش عکس می‌گرفت و برایم می‌فرستاد. گاهی هم عکس سلفی‌اش را می‌فرستاد یا عکسی که قبلا با هم گرفته بودیم. ادامه دارد... ❤️ روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️ و قلم محمد علی جعفری @kimiayesaadat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Haj Meysam MotieeShab25Ramazan1400[01].mp3
زمان: حجم: 14.35M
💠 تویی آرمان ما ای قدس (شعرخوانی) 🎙 با نوای: حاج میثم مطیعی 🔰 ویژه فرارسیدن روز قدس
👆🔸 توصیه‌ای از حجت‌الاسلام فاطمی نیا برای ایام پایانی ماه مبارک رمضان @kimiayesaadat1
قسمت سی و نهم گاهی هم عکس سلفی‌اش را می‌فرستاد یا عکسی که قبلا باهم گرفته بودیم. همه را نگه داشتم به خصوص هدایای جلسه خواستگاری را: کفن و پلاک و تسبیح شهید. در کل چیزهایی که از تفحص آورده بود، یادگاری نگه داشتم برای بچه‌ام. تفحص را خیلی دوست داشت. بعد از ازدواج دیگر پیش نیامد که برود. زیاد هم از آن دوران تعریف می‌کرد. می‌گفت: «با روضه کار را شروع می‌کردیم با روضه هم تموم!» از حالشان موقعی که شهید پیدا می‌کردند می‌گفت. جزئیاتش یادم نیست، ولی رفتن تفحص را عنایت می‌دانست. کلی ذوق داشت که بارها کنار تابوت شهدا خوابیده است. اولین دفعه که رفتیم مشهد، نمی‌دانستیم باید شناسنامه همراهمان باشد. رفتیم هتل گفتن باید از اماکن نامه بیاورید. نمی‌دانستم اماکن کجاست. وقتی فهمیدم پاسگاه نیروی انتظامی است، هول برم داشت. جدا جدا رفتیم در اتاق برای پرس و جو. بعضی جاها خنده‌ام می‌گرفت. طرف پرسید مدل یخچال خونتون چیه. چه رنگیه. شماره موبایل پدر مادرت. نامه گرفتیم و اومدیم بیرون. تازه فهمیدم همین سوال‌ها را از محمد حسین هم پرسیده بود. اولین زیارت مشترکمان را از باب‌الجواد علیه‌السلام شروع کردیم. اذن دخول خواندیم. کفشش رو کند و سجده شکر به جا آورد. نگاهی به من انداخت و بعد هم سمت حرم و گفت: «این همونیه که به خاطرش یک ماه اومدم پابوستون، ممنون که خیرش کردید، بقیش هم با خودتون. تا آخرِ آخرش. عادتش بود سرمایه‌گذاری می‌کرد، چه مکه چه کربلا چه مشهد. زندگی رو واگذار می‌کرد دستِ خودش. جلوی ورودی شعر خواند: دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت جایی ننوشته است گنه‌کار نیاید گاهی ناگهان تصمیم می‌گرفت، انگار می‌زد به سرش. اگر از طرف محل کار مانعی نداشت به هوا می‌رفتیم مشهد. ادامه دارد... ❤️ روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️ و قلم محمد علی جعفری @kimiayesaadat1