#قصه_دلبری
قسمت سی و پنجم
عادت نداشتیم هر کس برای خودش کتاب بخواند. به قول خودش یا باید آن یکی را بازی میدادی یا خودش بازی نمیکرد. بلند میخواند که بشنوم. در آشپزی خودش را بازی میداد اما زیاد راهش نمیدادم که بخواهد تنهایی پخت و پز کند. چون ریخت و پاش میکرد و کارم دو برابر میشد. بهش میگفتم شما کمک نکنید بهتره. آدم منظمی نبود. راستش اصلا برایش مهم نبود؛ در زردچوبه و نمک را جابجا میگذاشت، ظرف و ظروف را طوری میچید لبه اُپن که شتر با بارش آنجا گم میشد. روزه هم اگر میگرفتیم باید باهم نیت میکردیم. عادت داشت مناسبتها روزه بگیرد مثل عرفه، رجب، شعبان. گاهی جای شام سحری درست میکردم، گاهی دیر شام میخوردیم به جای سحری. اگر به هر دلیلی یکی از ما نمیتوانست روزه بگیرد، قرار بر این بود که آن یکی به روزه دار تعارف کند. جزو شرطمان بود که آن یکی باید روزهاش را افطار کند، اینطوری ثوابش هم میبرد. برای خواندن نماز شب کاری به من نداشت. اصرار نمیکرد با هم بخوانیم. خیلی مقید نبود که بخواهم بگویم هر شب بلند میشد برای تهجد. نه، هر وقت امکان و فضا مهیا بود، از دست نمیداد. گاهی فقط به همان شفع و وتر اکتفا میکرد؛ گاهی هم فقط یک سجده.
ادامه دارد...
#قصہ_دلبرے ❤️
روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️
و قلم محمد علی جعفری
@kimiayesaadat1
جایگاه طب قرآنی در طب سنتی.pdf
316K
📚طب قرآنی و اسلامی دستوراتی براي پیشگیري و درمان بیماریها ارائه می دهد که در این نوشتار بصورت مختصر ومفید تشریح می گردد.
📝 خلاصه ای از عناوین مطرح در مقاله:
1️⃣ طب قرآنی به عنوان طب مکمل
2️⃣ خواص روزه برای سلامتی
3️⃣ فوائد بیشمار عسل در بهبود بیماریها
4️⃣ فوائد درمانی خرما
📚 برای مطالعه کامل بحث «جایگاه طب قرآنی در طب سنتی» به فایل پی دی اف مراجعه فرمایید.☝🏻☝🏻☝🏻
@kimiayesaadat1
۴ توصیه غذایی امیرالمومنین به فرزندش امام حسن علیهالسلام...
#طب_اسلامی
#مکتب_اهل_بیت
#طب_امیرالمومنین
@kimiayesaadat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 دعاهای خاص استاد انصاریان در شب قدر
◾ یکی از ویژگیهای مراسم #شب_قدر استاد شیخحسین #انصاریان دعاهای خاص او برای اقشاری است که کمتر مجلس و هیئتی برایشان دعا میکند.
این چند دقیقه از دعاهای پایان مراسم شب قدر بیست و سوم رمضان را ببینید.
@kimiayesaadat1
#قصه_دلبری
قسمت سی و ششم
کم پیش میآمد مفصل و با اعمالش بخواند. میگفت آقای بهجت فرمودند اگه بیدار شدی و دیدی هنوز اذان نگفته فقط یه سجده شکر به جا بیاور که سحر رو بیدار شدی، همونم خوبه. خیلی دوست داشتم پشت سرش نماز به جماعت بخوانم. دوران دانشجویی تجربه کرده بودم. آن دورانی که به خوابم هم نمیدیدم روزی با او ازدواج کنم. در کنار معراج شهدای گمنام دانشگاه پشت سر مردان نماز میخواندیم، صوت و لحن خوبی داشت. بعد از ازدواج فرقی نمیکرد، خانه خودمان باشد یا خانه پدر و مادرهایمان. وقتی که نمازش را زود شروع میکرد بلند بلند گفتم: الله یحب الصابرین. مقید بود به نماز اول وقت. مسافرت که میرفتیم، زمان حرکت را طوری تنظیم میکرد که وقت نماز بین راه نباشیم. قرآن جیبی داشت و بعضی وقتها که فرصتی پیش میآمد میخواند، مطب دکتر، در تاکسی. گاهی اوقات هم از داخل موبایلش قرآن میخواند. با موبایل بازی میکرد. هندوانهای بود که با انگشت قاچ قاچ میکرد، اسمش را هم نمیدانم و یک بازی قورباغه. در مرحلههایش کمکش میکردم. اگر من هم میماندم برایم رد میکرد. میگفتم نمیشه وقتی بازی میکنی صدای مداحی پخش بشه. تنظیم کرده بود که وقتی بازی میکردم به جای آهنگ مداحی پخش میشد. اهل سینما نبود ولی فیلم اخراجیها را با هم رفتیم دیدیم. بعد از فیلم نشستیم و نقد و تحلیل. کلی از حاجی گیرینفهای جامعه را فهرست کردیم. چقدر خندیدیم. طرف مقابل را با چند برخورد شناسایی میکرد و سلیقهاش را میشناخت. از همان روزهای اول متوجه شد که جانم برای لواشک در میرود. هفتهای یکبار را حتما گل میخرید. همه جوره میخرید. پاستیل و یک شاخه ساده تزیین شده با قره قروت میگذشت کنارش.
ادامه دارد...
#قصہ_دلبرے ❤️
روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️
و قلم محمد علی جعفری
@kimiayesaadat1
اللّهم عجّل لولیکالفرج🙏
بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد...
@kimiayesaadat1
#قصه_دلبری
قسمت سی و هفتم
اوایل چند دفعه بو بردم از سر چهار راه می خرد. گفتم واقعاً برای من خریدی یا دلت برای آن بچه گل فروش سوخت. از آن به بعد فقط میرفت گل فروشی. دلرحمیهایش را دیده بودم. مقید بود پیادههای کنار خیابان را سوار کند. به خصوص خانوادهها را. یک بار در صندوق عقب ماشین عکس رادیولوژی دیدم. ازش پرسیدم این مال کیه، گفت: «راستش مادر و پسری رو سوار کردم که شهرستانی بودن و آمده بودند برای دوا درمون. پول کم آورده بودن و داشتن برمیگشتن شهرشون. به مقدار نیاز پول برایشان کارت به کارت کرده بود و ۲۰۰ هزار تومان هم دستی به آنها داده بود. بعد برگشته بود آنها را رسانده بود بیمارستان. میگفت مادر از بس خوشحال شده بود یادش رفته بود عکسش رو برداره، رفته بود بیمارستان که شماره ای پیدا کند یا نشانی ازشان بگیرد و بفرستد برایشان. هر چند وقت به بهزیستی سر میزد و کمک مالی می کرد. وقتی پول نداشت نصف روز میرفت با بچه ها بازی میکرد. یک جا نمیرفت، هر دفعه مکان جدیدی.
ادامه دارد...
#قصہ_دلبرے ❤️
روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️
و قلم محمدعلی جعفری
@kimiayesaadat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید| بغض رهبرانقلاب هنگام تعریف روایتی از کتاب «حاج قاسمی که من میشناسم»
🔰به جای پدر
🔺رهبرانقلاباسلامی: نوهی یکی از دوستان شهیدش را میخواستند عمل جراحی کنند، [حاج قاسم]رفت توی بیمارستان و ایستاد تا عمل تمام بشود، مادر آن بچه گفت که خب عمل تمام شد حاج آقا، بروید، دیگر بروید به کارتان برسید. گفت نه، پدر تو، یعنی پدربزرگ این بچه به جای من رفت شهید شد، من هم حالا به جای او اینجا میایستم، ایستاد تا بچه به هوش آمد، خاطرش جمع شد بعد رفت. رفتارش با خانواهی شهید اینجوری بود.
🇮🇷 ۱۴۰۰/۱۰/۱۱
@kimiayesaadat1
📙وقتی دامنه واژگانیتان بهتر شود طبعا روی نوشتارتان نیز تاثیر میگذارد. افرادی که از تاثیر مطالعه بر مغز مطلع هستند و زیاد مطالعه میکنند بخصوص متون دقیق و موثق، با سبکهای نوشتاری مختلف آشنا میشوند و به سبک نوشتاری خوبی برای خود دست خواهند یافت؛ چرا که بصورت نیمه ناخودآگاه تحت تاثیر کتابهای خوانده شده قرار میگیرند. هرچقدر بیشتر کتابهای با کیفیتتر بخوانید توانایی نوشتاریتان بهتر میشود.
@kimiayesaadat1
#قصه_دلبری
قسمت سی و هشتم
برای من که جای خود داشت. بهانه پیدا میکرد برای هدیه دادن. اگر در مناسبتی دستش تنگ بود میدیدی چند وقت بعد با کادو آمده. میگفت این به مناسبت فلان روز که برات هدیه نخریدم. یا مناسب بعدی، عیدی میداد در حد دوتا عید. سنگ تمام میگذاشت. اگر بخواهم مثالی بزنم مثلا روز ازدواج حضرت فاطمه صلواتاللهعلیها و حضرت علی علیهالسلام رفته بود عراق برای مأموریت. بعد که آمد تکهای از سنگ حرم امام حسین علیهالسلام برایم آورده بود گفت این سنگ سوغاتیات. عطر هم قضای روز ازدواج حضرت فاطمه سلام الله علیها و حضرت علی علیهالسلام. در همان مأموریت خوشحال بود که همه عتبات عراق را سیر زیارت کرده است. در کاظمین محل اسکانش به قدری نزدیک حرم بود که وقتی پنجره را بازی میکرد گنبد را به راحتی میدید. شب جمعهها که میرفتند کربلا بهش میگفتم خوش به حالت داری حال میکنی. از این زیارت به آن زیارت. در مأموریت دست به نقد تبریک می گفت. زیر سنگ هم بود گلی پیدا میکرد و ازش عکس میگرفت و برایم میفرستاد. گاهی هم عکس سلفیاش را میفرستاد یا عکسی که قبلا با هم گرفته بودیم.
ادامه دارد...
#قصہ_دلبرے ❤️
روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️
و قلم محمد علی جعفری
@kimiayesaadat1
Shab25Ramazan1400[01].mp3
14.35M
💠 تویی آرمان ما ای قدس (شعرخوانی)
🎙 با نوای: حاج میثم مطیعی
🔰 ویژه فرارسیدن روز قدس
👆🔸 توصیهای از حجتالاسلام فاطمی نیا برای ایام پایانی ماه مبارک رمضان
@kimiayesaadat1