eitaa logo
کانون تبلیغی و مداحی خادمیاران رضوی چهارمحال وبختیاری
158 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
5.3هزار ویدیو
287 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سنگ‌ها بر سرِ تو مرثیه‌خوانی کردند نیزه‌ها زار زدند، اشک‌فشانی کردند فصلِ خندیدنِ تو بود، نه گُل چیدنِ باد چهره‌ات را چقدر زود، خزانی کردند نجمه در خیمه رویِ دامنِ زینب اُفتاد عمه را اینهمه زخمِ تو کمانی کردند پا مکش روی زمین، جان به لبم آورده، آنچه با روی تو نامردمِ جانی کردند تا که دیدند یتیم حسنی، خندیدند دوره کردند و چه بد سنگ، پرانی کردند هرچه کردند حریفت نشدند و آخر... تشنگی و نظر و نیزه، تبانی کردند خوب پیداست از این وضعِ بهم ریخته‌ات اسب‌ها رد شده و سینه، تکانی کردند ✍️
لبِ تو، خنده‌ی تو، تیر سه‌شعبه، نه مرا این سه بر سوختن چند نفر هم بس بود تا بمیریم رُباب و من و زینب باهم بخدا حرمله یک داغ جگر هم بس بود :: از لب خشک من افسوس نشد آب خوری که برای لب تو بوسه‌ی تَر هم بس بود دیدنی با تو شدم، بینِ دوراهی ماندم تا بخندند همین حال پدر هم بس بود تا رُباب از غمِ تو بینِ حرم جان بدهد دیدن بچه نمی‌خواست، خبر هم بس بود حنجرِ برگِ گُلت تابِ جراحات نداشت تیر با فاصله رد می‌شد اگر هم بس بود تا در آغوش خودم نرم بخوابی بابا بینِ این دشت، همین سینه‌ی دَرهَم بس بود ✍️
لبِ تو، خنده‌ی تو، تیر سه‌شعبه، نه مرا این سه بر سوختن چند نفر هم بس بود تا بمیریم رُباب و من و زینب باهم بخدا حرمله یک داغ جگر هم بس بود :: از لب خشک من افسوس نشد آب خوری که برای لب تو بوسه‌ی تَر هم بس بود دیدنی با تو شدم، بینِ دوراهی ماندم تا بخندند همین حال پدر هم بس بود تا رُباب از غمِ تو بینِ حرم جان بدهد دیدن بچه نمی‌خواست، خبر هم بس بود حنجرِ برگِ گُلت تابِ جراحات نداشت تیر با فاصله رد می‌شد اگر هم بس بود تا در آغوش خودم نرم بخوابی بابا بینِ این دشت، همین سینه‌ی دَرهَم بس بود ✍️
بر طاق عالم است فقط پرچم حسین لٰا خَیر فی حیات بدون غم حسین یک داغِ دل بس است برای قبیله‌ای ما سوختیم از جگر... از ماتم حسین دنیا هزار بار به دنبال ما دوید شکرِ خدا شدیم فقط آدم حسین سر خَم نکرده‌ایم اگر، بی دلیل نیست ما را بزرگ کرده غمِ اعظمِ حسین ما ملت اما حسینیم دیده‌ایم صدها حماسه را همه در ماتم حسین زهرا حواله داده به ما کارِ روضه را داریم عالمی همه با عالم حسین ای صاحب شکسته‌دلان بالِ ما و تو ما را گره بزن به پَرِ محکم حسین یک استکان بنوش از این چایِ غم که ما دَم کرده‌ایم چایی خود با دَمِ حسین با گریه چشم‌های تو را خوب می‌کنیم ماییم و زخم‌های تو و مرحم حسین ما را که گریه‌ایم روی شانه‌های هم دَرهَم بخر به جان تنِ دَرهمِ حسین ✍️
بر طاق عالم است فقط پرچم حسین لٰا خَیر فی حیات بدون غم حسین یک داغِ دل بس است برای قبیله‌ای ما سوختیم از جگر... از ماتم حسین دنیا هزار بار به دنبال ما دوید شکرِ خدا شدیم فقط آدم حسین سر خَم نکرده‌ایم اگر، بی دلیل نیست ما را بزرگ کرده غمِ اعظمِ حسین ما ملت اما حسینیم دیده‌ایم صدها حماسه را همه در ماتم حسین زهرا حواله داده به ما کارِ روضه را داریم عالمی همه با عالم حسین ای صاحب شکسته‌دلان بالِ ما و تو ما را گره بزن به پَرِ محکم حسین یک استکان بنوش از این چایِ غم که ما دَم کرده‌ایم چایی خود با دَمِ حسین با گریه چشم‌های تو را خوب می‌کنیم ماییم و زخم‌های تو و مرحم حسین ما را که گریه‌ایم روی شانه‌های هم دَرهَم بخر به جان تنِ دَرهمِ حسین ✍️
مادران ما اگر از فضل تو دَم می‌زدند آش نذری تو را با گریه‌ها هم می‌زدند بچه‌هامان بین هیئت حال بازی داشتند روز تاسوعا ولی زنجیر محکم می‌زدند تا علَم می‌آمد و بوی محرم می‌وزید ارمنی‌ها هم سرِ هر خانه پرچم می‌زدند جرعه‌ای از چاییِ این روضه هم مشگل‌گشاست اهل سقاخانه دستِ رد به زمزم می‌زدند بوی اسفندِ عزا و دسته‌ها می‌آمد و... روی سنجِ سینه و بر طبلِ قلبم می‌زدند شب به پا رفتیم و برگشتیم بر دوش پدر بین روضه چشم‌ها در خواب شبنم می‌زدند مجلس اُم‌البَنین بودیم، زهرا هم رسید روضه‌ی عباس بود و ناله باهم می‌زدند :: خوش قد و بالا! نگفتم اینقدر زیبا مرو؟ شور چشمان تیر‌ها را نامنظم می‌زدند تیر بر تو می‌زدند و دادِ آن را می‌زدم داد وقتی می‌زدم، با نیزه درهَم می‌زدند از تنِ پاشیده‌ات هم آن جماعت ترس داشت تیغ‌ها دورِ تنِ تو حلقه کم‌کم می‌زدند این طرف شاهِ نجف، بالاسرت هم مادرم از غمِ اُم‌البَنین بر سینه‌ی غم می‌زدند از حرم تا علقمه فریاد زینب می‌رسید بچه‌ها را بی‌مروّت‌ها که از دَم می‌زدند ✍️
میان ناله‌یِ خود می‌برم نوایِ تو را که خطبه خطبه دَهَم شرحِ ماجرای تو را تمام بار به دوش من است می‌بینی که می‌کشم به سرِ شانه کربلایِ تو را من و تمامیِ این قافله قسم خوردیم به انتها برسانیم، ابتدای تو را به خواب می‌برم از کربلا_خداحافظ_ میان حنجره‌ام صوتِ مرتضای تو را زمانِ بُردنِ هشتاد و چار ناموس است بگو به میرِ حرم کرده‌ام هوایِ تو را به دست بسته‌ام و بی رکاب می‌بینم گرفته است سنان پیشِ ناقه جایِ تو را سر تو را که به خورجین خویش خولی بُرد بگو چه کار کنم این تَنِ رهایِ تو را مسیرِ کوفه که از خون حنجرت پیداست گرفته‌اند در این راه رد پایِ تو را حرامیان نشنیدند های هایِ مرا مرا زدند ببینند های هایِ تو را گمان کنم که ندارند هیچ کارِ دگر که می‌زنند شب و روز بچه‌های تو را بنی‌اسد پس از این از دهات می‌آرند حصیرِ خانه‌شان نه، که بوریای تو را ✍
زهر اشکی شد و کانون دعا را سوزاند بند بند من افتاده ز پا را سوزاند سینه‌ام بود حسینیه‌ی غم‌های حسین یاد آن خاطره‌ها، بیت عزا را سوزاند من نه امروز؛ که در کرب وبلا جان دادم از همان روز که آتش همه جا را سوزاند با همان تیر که در حنجره‌ای خشک و سفید تارهای عطش‌آلود صدا را سوزاند از همان لحظه که می‌سوختم و می‌دیدم تازیانه همه‌ی پیکر ما را سوزاند خیمه‌ای شعله‌ور افتاد زمین و ناگاه چادر دختری از جنس حیا را سوزاند وای از آن بزم که در پیش اسیران حرم خیزران هم لب و هم طشت طلا را سوزاند دیدم آتش ز سر بام به سرها می‌ریخت گیسوان به سر نیزه رها را سوزاند ✍️
کارِ ما گرچه به جز گریه‌ی پیوسته نبود کارِ این قوم ولی خنده‌ی آهسته نبود آنقدر ضربه‌ی نیزه همه را ساکت کرد بِینِ ما در پِیِ تو، یک سرِ نشکسته نبود پشت دروازه‌ی ساعات معطل شده است آن کریمی که درِ خانه‌ی او بسته نبود خسته از زخمِ زبانیم و جسارت به لبت پایِ ما با تو در این راه ولی خسته نبود گرمِ تزئین و پذیرایی شام‌اند همه ورنه دروازه‌ی این شهر چنین بسته نبود ✍️
رسیدم از سفر و هرچه دیده‌ام حسن است که اربعین همه‌اش هم حسین، هم حسن است نفس نفس علی است و تپش تپش زهراست و دم حسین اگر هست، بازدم حسن است مِن الازل علی است و الی الابد زهرا به هر دل است حسین و به هر حرم حسن است نوادگانِ حسین و حسن یکی هستند و جَدِ ارشدِ این نسل محترم حسن است به هرکجا که رَوی، آسمان همین رنگ است که در نجف حسن و در مدینه هم حسن است طریقِ کرببلا هم که سفره‌داریِ اوست میان راه ببین که قدم قدم حسن است فقیرها همه در اربعین کریم شدند چه جای حیرتِ ما تا ابالکرم حسن است به روی تیرک این جاده‌ها به موکب‌ها نگاه کن که ببینی به هر علَم حسن است پیاده‌ها به حرم می‌رسند و می‌فهمند کسی که رفتنشان را زده رقم حسن است چو میزبانِ همه قاسم است و عبدالله حسین نه، به گمانم در این حرم حسن است :: از آن زمان که حسین از حسن شنید چه شد جگر خراش حسین و پُر از الم حسن است از آن زمان که نشستند و حرفِ کوچه زدند به پیچ و تاب حسین و به قدِ خم حسن است ✍️
اربعین هنگامه‌ی دنباله‌دار زینب است اربعین آری شکوه کارزار زینب است اربعین یعنی حسینی بودن و زینب شدن اربعین در امتداد اقتدار زینب است آسمان آتش، هوا داغ و زمین سوزان ولی رفتن ما در مسیر عشق کار زینب است اربعین یعنی سپاهی بی‌نهایت تا ظهور تا جهان فهمد که شیعه یادگار زینب است اربعین یعنی به هر رنگ و لباس و هر زبان اشتراک قلب‌هامان وامدار زینب است اربعین یعنی امام عصر می‌خواند تورا اربعین یعنی که امام ما دچار زینب این ستون‌ها بیرق در اهتزاز عاشقی است این قدم‌ها نذر نام استوار زینب است این همه موکب به یاد خستگی قافله است میهمان هم میزبان هم، شرمسار زینب است گفت با ما جاده‌های منتهی بر کربلا هر کجا قلبیست عاشق در مدار زینب است هر کجا پا می‌گذاری روضه‌ای سربسته است خاطرات رنج‌های بی‌شمار زینب است کربلا سرخ است اگر، از گریه‌های فاطمه است کربلا گرم است اگر، چون شعله‌زار زینب است کربلا وقتی که زینب رفت، دق کرد و گریست یک جهان در کربلا در انتظار زینب است جاده‌های داغ می‌گویند خاک کربلا یاد شام و یاد کوفه داغدار زینب است ذره ذره سوخت زینب، در میان قتلگاه باد آنچه می‌برد با خود غبار زینب است شمر پایین رفت از گودال و دنبالش،سنان شاهد دعوای آنها چشم تار زینب است آنچه پایین می‌رود سرنیزه و تیغ و عصاست آنچه بالا می‌رود داد و هوار زینب است داد می‌زد سنگ‌ها از چهره‌اش شرمی‌ کنید اینکه دارد می‌رود دار و ندار زینب است جای طفلان می‌خورد شلاق و روضه‌خوان او گیسوان خونیِ نیزه سوار زینب است "از میان تربتش بوی حسین آید برون کهنه پیراهن گمانم در مزار زینب است"
اگرچه گریه نمودم دو ماه با غم‌تان مرا ببخش نمردم پس از محرم‌تان لباس مشکی من یادگاری زهراست چگونه دل کنم از آن؟ چگونه از غم‌تان؟ بگیر امانتی‌ات را، خودت نگه دارش که چند وقت دگر می‌شویم محرم‌تان برای سال دگر نه برای فاطمیه برای روضه‌ی مادر برای ماتم‌تان هزار شکر که از لطف پنجره فولاد میان حلقه‌ی ماتم شدیم هم‌دمتان بیا دوباره بخوان روضه‌های یابن شبیب که من دوباره بسوزم دوباره با دم‌تان چه شام‌ها که زدی سر به گریه‌ام اما مرا ببخش نمردم به پای مقدم‌تان ... ✍️