eitaa logo
کانون تبلیغی و مداحی خادمیاران رضوی چهارمحال وبختیاری
158 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
5.3هزار ویدیو
287 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دنیا به چشم گریه‌کنان تار می‌شود تا روضه، روضه‌ی در و دیوار می‌شود زخم هزار ساله‌ی‌مان تیر می‌کشد تا صحبت از حرارت مسمار می‌شود بی اختیار یاد غم محسنت کنیم تا یک گلی به شعله گرفتار می‌شود "دیوار می‌کند کمکش راه می‌رود" وقتی جوان ز حادثه‌ای زار می‌شود با بغض و درد یاد مغیره کند دلم تا بین خلق، صحبت کفتار می‌شود زخمی که تیغ خنده‌ی کفتار می‌زند بدتر ز هر چه زخم شرربار می‌شود یثرب چه شهری است که بعد از پیمبرش زهرا فقط برای علی یار می‌شود ✍️
به چشم علی چون نگین بوده است همین بس که او بهترین بوده است ادب پای درسش به جایی رسید ادب درس ام البنین بوده است نه تنها که مرد آفرین گشته است که او نورِ نور آفرین بوده است پس از فاطمه قلب ام البنین به دنیای حیدر امین بوده است در آفاق خلقت کجا دیده‌اند که نامادری اینچنین بوده است؟! اگر گفت من خادم زینبم یقین در کلامش یقین بوده است در اوصاف ام البنین یک کلام... که عباس او بی قرین بوده است همیشه به همراه ایثار و عشق ابالفضل نامش عجین بوده است ولی بعد از عباس و بعد از حسین دلش لحظه لحظه حزین بوده است علمدار گریه پس از کربلاست پس از کربلا بانیِ روضه‌هاست ✍️
پلکی زدی و صبح زمستان بهار شد خورشید در حرارت چشمت غبار شد تقدیر خاک، روشنی انتظار شد تیغ نگات خاطره‌ی ذولفقار شد چشم تو بهترین هنر آفرینش‌ست نامت همیشه تاج سر آفرینش‌ست عصر سیاه رنج، به پایان رسیده است بر دست باد، زلف پریشان رسیده است جان جهان و حضرت جانان رسیده است دیگر چه غم که صاحب دوران رسیده است دنیا رسیده است به پایان خط خون ای رستگاریِ دلِ تنهای مؤمنون چشمت بهشت را به تماشا گذاشته‌ست آیینه‌ای برابر زهرا گذاشته‌ست نقاش دهر، نقش تو یکتا گذاشته‌ست با تو چه منتی سر دنیا گذاشته‌ست ای نام دلربای تو تسبیح فاطمه ذکر قنوت و جان مفاتیح فاطمه ای انتظار سبز تمام پیمبران تنها امید و روزنه‌ی آخرالزمان باز است با تو پنجره‌ای رو به آسمان جاءَالحقِ خدا! زَهقَ الباطلی بخوان ای مرهم جریحه‌ی اعصار بردگی بشکن خلیل معجزه! دیوار بردگی بر خاک تا که گوشه‌ی چشمی نشان دهی، جانِ جهان بی حرکت را تکان دهی از کعبه با صلابت حیدر اذان دهی لرزه به قاب هرزگی دشمنان دهی ما زنده‌ایم صبح ظهور تو را؟! بگو غائب نمی‌شویم حضور تو را؟! بگو دیگر بس است هر چه که بی تو به سر شده‌ست عمری که بی تو لحظه به لحظه هدر شده‌ست قلبی که در خیال سفر در به در شده‌ست این زندگی برای همه درد سر شده‌ست بی تو گذشته حال و هوای جوانی‌ام "شرمنده‌ی جوانی از این زندگانی‌ام" ذکر قیام فاطمه: یا صاحب الزمان کار علی‌ست زمزمه: یا صاحب الزمان شعر امیر علقمه: یا صاحب الزمان باشد امید ما همه: یا صاحب الزمان دریاب این زمانه‌ی از بد گذشته را اندوه بی کرانه‌ی از حد گذشته را.. ✍️
نور از زمین به عرش معلا رسیده است خورشید در مقام تماشا رسیده است عالیجناب عشق، رحمت دنیا، رسیده است جان جهانِ حضرت زهرا رسیده است امشب برای عشق، بهاری‌ترین هواست گوش علی به بانگ خوشِ عاشقانه‌هاست او آمده است قبله‌ی اهل نظر شود تا نام مرتضی همه جا جلوه‌گر شود با بخششی که داشت گدا معتبر شود تا امتداد کوثریان بیشتر شود شمسِ علی طلوع مجدد گرفته است انگار جان تازه، محمد گرفته است گفتم حسن، ترنم رحمت شروع شد آیه به آیه شرح ملاحت شروع شد با او طلوع فصل سخاوت شروع شد با نسل او حیات نجابت شروع شد او مادری‌ترین پسر عالمین بود ده سال پیشوا و امامِ حسین بود نامش شکوه داده به نام کریم‌ها از او فصیح گشته کلام کلیم‌ها ماتم نداشتند زمانش یتیم‌ها دلداده‌ایم بر کرمش از قدیم‌ها هر چند خانه‌اش همه از خاک و خشت بود سائل نوشت خانه‌ی او چون بهشت بود اخلاق بود معجزه‌ی مجتبایی‌اش بخشش همیشه شاخصه‌ی ابتدایی‌اش بارانی است رحمت بی انتهایی‌اش ما مفتخر شدیم به فخر گدایی‌اش غم را به وعده‌های کرم پشت سر گذاشت هر کس امید خیر به غیر از حسن نداشت هر ذره می‌رسد به ثریا کنار او چون قطره‌ای‌ست وسعت دریا کنار او لالم ولی قلم شده گویا کنار او شاعر گرفته شوق تبرّی کنار او لعنت به آنکه حُسن حَسن را ندیده است لعنت بر آن زنی که جمل را پدیده است با اقتدار بود به وقتش، چنان جمل کافر کُشیِ او به جمل بوده بی خلل صفین بود و بود علیِّ علی البدل شاگرد اوست حضرت عباس در عمل مثل عموش حمزه جگردار بوده است هنگامه‌ی جهاد، علمدار بوده است دستش به بذل خیر، پیِ یک بهانه بود پای پیاده حج دلش، عاشقانه بود درد آشنای غربت اهل زمانه بود هم در وطن غریبه و هم بین خانه بود دشمن هر آنچه خواست به قلبش شرر زده است زخم زبانِ دوست ولی بیشتر زده است ✍️
ر راه تو راه نجات است اباعبدالله روضه‌ات شرط حیات است اباعبدالله هر کجا گفته‌ام از عشق، تو مقصد بودی عشق تو جلوه‌ی ذات است اباعبدالله بی تو با هر قلمی هر غزلی سر گیرد بازیِ با کلمات است اباعبدالله شب ما سوختگان را قمری لازم نیست پرچمت نور صراط است اباعبدالله میزبان حرمت هر شبِ جمعه است خدا عقل از این مرتبه مات است اباعبدالله اربعین کرببلا رفته فقط می‌داند اشک‌ها برگ برات است اباعبدالله کشته‌ی اشکی و سوگند به لب‌تشنگی‌ات تشنه‌ات آب فرات است اباعبدالله ✍️
عشق ِبدون روضه‌ات، رنگ سراب می‌شود نَفَس برای نوکرت، بی تو عذاب می‌شود عطر بهشت می‌وزد از تن و جان سینه‌زن قطره‌ی اشک گریه کن، رود گلاب می‌شود اهل نماز می‌شود هر که تو را شناخته گرچه نماز دشمنت، کفر حساب می‌شود هر که دل هوایی‌اش روضه‌نشین عشق شد نقشه‌ی نفس سرکشش، نقش بر آب می‌شود در تب و تاب زندگی، وقت طلوع رنج‌ها با هیجان نامِ تو، دردْ جواب می‌شود با تو همیشه حال من خوب‌تر از گذشته است بی تو امید در دلم، خانه‌خراب می‌شود آمده‌ای که خاک را وصل کنی به آسمان جز تو کدام حادثه، "عشق" خطاب می‌شود؟! ✍️
نینوای عشق جاویدان ز نای زینب است در حقیقت کربلا، کرب و بلای زینب است اعتلای پرچم شیعه در آفاق فلک افتخارش تا ابد حتمأ برای زینب است زینتِ عصمت، ز طفلی آیه ی عصمت بُود عصمت آری توشه ای از خاک پای زینب است کوه در هنگام طوفان، جان فدا وقت خطر مثل یک آیینه زهرا مقتدای زینب است کوثر امّ ابیها، مثل مادر می شود ماجرای کربلا شرح وفای زینب است با نوای اُسکُتویش، کاخ ها لرزیده اند کوفه ویران، از بلندای صدای زینب است اینهمه شور و حماسه اینهمه فرزانگی تازه یک خط از کتاب ماجرای زینب است از کلام هر امامی می شود فهمید که... زینتِ این طایفه صبر و حیای زینب است اینکه شرق و غرب عالم را حسینی کرده است ذوالفقار آتشین خطبه های زینب است کوچه در کوچه به کوفه شهر دیروز علی آفتاب سرخ بر نی رهنمای زینب است
دلم در کوفه چون موی سرت سوخت تو بر نیزه، به محمل خواهرت سوخت حرارت بود و آتش بود و گرما ولی از هرم طعنه دخترت سوخت نگو نیزه، بگو مسمار وحشی که اینگونه تمام حنجرت سوخت ز پنجه صورت طفلان سیاه و... به نیزه غیرت آب آورت سوخت رباب است و به هر لالای تلخش دوباره حلق خشک اصغرت سوخت سکینه خون جگر با کام عطشان به یاد آب آب آخرت سوخت تمام عمر چون قلب خیامت به روضه زخم قلب نوکرت سوخت ✍️
ای از تنور آمده! از حنجرت بگو از لحظه‌های سوخته، با خواهرت بگو با من که سر شکسته‌ام از دیدن سرت از لحظه‌های آخر بالا سرت بگو با این به بُهت‌مانده! عزادار کوچکت از گیسوان غرقه به خاکسترت بگو من از غروب و غارت اطفال گفته‌ام تو از شروع غارت انگشترت بگو از خون زخم تازه‌ی بر گوشه‌ی لبت با چشم‌های خون زده‌ی دخترت بگو ✍️
هر کس که روی عشق تو محکم حساب کرد درد جهان غم زده را کم حساب کرد خوشبخت آنکه خرج عزاخانه‌ی تو را بر خرج زندگیش مقدم حساب کرد اشکی که با شنیدن نامت چکیده شد آن‌را قبول توبه‌ی آدم حساب کرد اندازه‌ی پر مگسی اشک روضه را در پای بنده قدر مسلم حساب کرد موی سفید و دیده ی بارانی مرا هر کس که دید، قوت مرا غم حساب کرد ✍️
رسیده روضه به بازار شام، واویلا تمام مرثیه در یک کلام، واویلا ز کوچه‌ها همه بوی شراب می‌آید رسیده قافله در ازدحام، واویلا در ازدحام نظرها، سلاله‌های علی اسیر و خسته و بی احترام، واویلا به کوچه‌های یهودی خبر رسانده کسی رسیده مرحله‌ی انتقام، واویلا به هر اشاره‌ی سنگی سری زمین می‌خورد سری به نیزه ندارد دوام، واویلا مقابل دل زینب چگونه می‌شکنند! به سنگِ کینه جبینِ امام، واویلا ✍️
از درد زهر سوخته جان مطهرش محروم شد جهان ز جمال منورش آثار تشنگی به لبانش رسیده است می‌لرزد از شراره‌ی این درد، پیکرش دارد برای هر نفسش درد می‌کشد تنها خداست با خبر از قلب مضطرش مهدی مگر بیاید و این درد کم شود مانده‌ست تا به شوقِ تماشای دلبرش دارد یتیم می‌شود آقای کائنات در حال رفتن است _خدا_ سایه‌ی سرش آقا یتیم می‌شود اما قرار نیست سیلی زند کسی به رخِ ماه‌منظرش اینجا پسر ندیده تن بی سر پدر اینجا پسر ندیده اسیری مادرش ✍️