مداحی آنلاین - مدیون حسنم اگه سینه زنم - نریمانی.mp3
11.64M
🔳 #شهادت_امام_حسن_مجتبی(ع)
🌴مدیون حسنم
🌴اگه سینه زنم
🎤 سیدرضا نریمانی
🌷 #شب_زیارتی_امام_حسین(ع)
🌷🌷ا🌷🌷🌷ا🌷🌷🌷ا🌷🌷
🌷 #داستان_تخیلی_کودکانه 🌷
🌷 ماجراهای نوّاب 🌷
🌷 قسمت ۱۴ 🌷
🇮🇷 حسن و مرتضی ، با گفتن یا الله ،
🇮🇷 وارد خانه نواب شدند .
🇮🇷 درب اتاق نواب را زدند و وارد شدند .
🇮🇷 نواب ، در حال خواندن نماز بود .
🇮🇷 بعد از نماز ، دستان خود را ،
🇮🇷 به سوی آسمان بالا برد و دعا کرد .
🇮🇷 بعد از نماز و دعا ،
🇮🇷 اشک های خود را پاک کرد .
🇮🇷 سپس ، مشغول بستن ساک شد .
🇮🇷 حسن و مرتضی ، با هم گفتند :
🌸 داداش ، قبول باشه
🇮🇷 نواب گفت :
🍎 ممنون ، قبول حق باشه
🇮🇷 حسن گفت :
🌸 چکار داری می کنی ؟!
🌸 چرا وسایلت رو جمع می کنی ؟!
🇮🇷 نواب گفت :
🍎 باید به مسافرت برم ؟!
🇮🇷 مرتضی گفت :
🌸 مسافرت یا فرار ؟!
🇮🇷 نواب نگاه تندی به مرتضی انداخت و گفت :
🍎 من اهل فرار نیستم .
🍎 دارم میرم مسافرت .
🇮🇷 حسن گفت :
🌸 آخه الآن ؟! اونم بهویی ؟!
🌸 توی این موقعیت کجا می خوای بری ؟!
🌸 ما به تو نیاز داریم
🌸 مردم اینجا ، به تو نیاز دارن
🇮🇷 نواب گفت :
🍎 مجبورم که برم
🇮🇷 حسن گفت :
🌸 خب من هم باهات میام
🇮🇷 مرتضی گفت :
🌸 پس من چی ؟! من هم میام
نواب گفت :
🍎 سفر خطرناکی در پیش دارم
🍎 شما بهتره اینجا بمونید
حسن گفت :
🌸 نه خیر ؛ ما هم میایم
🌸 ما تو رو تنها نمیذاریم
نواب گفت :
🍎 خیلی خب ، پس برید آماده شید
نواب ، از پدر و مادرش خداحافظی کرد
و از خانه بیرون رفت .
حسن و مرتضی هم ، کیف و ساک به دست ،
از خانه خود بیرون آمدند .
🌟 ادامه دارد ...🌟
📚 نویسنده : حامد طرفی
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای یکی بود یکی نبود
🇮🇷 استاد غلامحسین دینانی
@kodak_novjavan1399
🏴بسته ویژه #شهادت_امام_حسن_مجتبی (ع)
مشخصات امام حسن مجتبی(ع)
💠نام:حسن(ع)
💠لقب:مجتبی(ع)
💠کنیه:ابومحمد
💠نام پدر:علی(ع)
💠نام مادر:فاطمه(س)
💠تاریخ ولادت:15رمضان
💠سال ولادت:سوم هجری
💠محل ولادت:مدینه
💠مدت امامت:.10سال
💠مدت عمرشریف:47 سال
💠تاریخ شهادت:7صفر برخی روایات 28صفر
💠سال شهادت:50هجری
💠محل شهادت:مدینه منوره
💠سبب شهادت : به تحریک معاویه توسط همسرش جعده
💠محل دفن :مدینه قبرستان بقیع
💠تعداد فرزندان:8پسرو7دختر
💠خلیفه زمان شهادت:معاویه
📌منبع:کتابک عترت/ محمد حسین قاسمی
⚫️ @kodak_novjavan1399
📖 #قصه_گویی_خلاق
🌸داستان حیوان گرسنه
امام حسن مجتبی(ع)در مکانی نشسته بود و غذا میخورد.
در این موقع،سگی جلو آمد و پیش روی حضرت ایستاد
.در این هنگام امام حسن(ع)یک لقمه غذا میخورد و یک لقمه هم به سگ میداد.
یکی از دوستان حضرت گفت:
اجازه بدهید این سگ را از اینجا دور کنم.
امام(ع)به او فرمود:
نه!هرگز این کار را نکن!چون دوست ندارم درحالی که غذا میخورم جانداری به من نگاه کند و چیزی به او ندهم.
بگذار باشد،وقتی که سیر شد خودش میرود.
منبع:مجموعه داستان دوستان
@kodak_novjavan1399