❤️ زندگی عاشقانه به سبک شهدا
هرگاه صدای اذان به گوشش می رسید بلافاصله وضو می گرفت و به نماز می ایستاد . این عادت همیشه ی حسین بود.
یک شب که همه خواب بودند از رختخواب برخواستم تا یک لیوان آب بخورم . نور ضعیفی را در آشپزخانه دیدم . به سمت آشپزخانه رفتم . حسین را دیدم که با صدای زیبایش زیارت عاشورا می خواند . گفتم: مادر چرا چراغ را خاموش کرده ای ؟ گفت می خواستم شما بیدار نشوید.
زمزمه های زیبای حسین هنوز در خانه به گوشم می رسد.
🌹 شهید مدافع حرم حسین جمالی
@kodak_novjavan1399
15.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای مثل نامه
🇮🇷 قسمت چهارم : کلاغ افسرده سیما
🔮 @kodak_novjavan1399
#داستانک
😋🔷😀♻️💠♻️😋🔷😀
#ضرب_المثل
آستين نو ، بخور پلو
روزي ملا نصرالدين به يك مهماني رفت و لباس كهنه اي به تن داشت .
صاحبخانه با داد و فرياد او را از خانه بيرون كرد .
او به منزل رفت و از همسايه خود ، لباسي گرانبها به امانت گرفت و آنرا به تن كرد و دوباره به همان ميهماني رفت .
اينبار صاحبخانه با روي خوش جلو آمد و به او خوش آمد گفت و او را در محلي خوب نشاند و برايش سفره اي از غذاهاي رنگين پهن كرد .
ملا از اين رفتار خنده اش گرفت و پيش خود فكرد كرد كه اين همه احترام بابت لباس نوي اوست .
آستين لباسش را كشيد و گفت : آستين نو بخور پلو ، آستين نو بخور پلو .
صاحبخانه كه از اين رفتار تعجب كرده بود از ملا پرسيد كه چكار مي كني .
ملا گفت : من هماني هستم كه با لباسي كهنه به ميهماني تو آمدم و تو مرا راه ندادي و حال كه لباسي نو به تن كرده ام اينقدر احترام مي گذاري .
پس اين احترام بابت لباس من است نه بخاطر من .
پس آستين نو بخور پلو ، آستين نو بخور پلو ..
--------------------------
@kodak_novjavan1399
8.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
🔘 من چرا آفریده شدم؟
❓آیا هدفی جز این ارزش زندگی را دارد؟
👤استاد پناهیان😍
@kodak_novjavan1399
#اعمال_قبل_از_خواب
🌷حضرت رسول اکرم فرمودند هر شب پیش از خواب :
1⃣. قرآن را ختم کنید
(=٣ بار سوره توحید)
2⃣. پیامبران را شفیع خود گردانید
(=۱ بار: اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم، اللهم صل علی جمیع الانبیاء و المرسلین)
3⃣. مومنین را از خود راضی کنید
(=۱بار: اللهم اغفر للمومنین و المومنات)
4⃣. یک حج و یک عمره به جا آورید
( ۱ بار: سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اکبر)
5⃣. اقامه هزار ركعت نماز
(=٣ بار: «یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ» )
آیا حیف نیست هرشب به این سادگی از چنین خیر پربرکتی محروم شویم ؟
[شبتون مهدوی😇•🌿]
@kodak_novjavan1399
✍امیرالمومنین عليه السلام:
دروغگو و مرده يكسانند؛
زيرا برترى زنده بر مرده
به اعتماد بر اوست...
پس اگر به سخن او اعتمادی نشود،
زنده نیست...
📚 غررالحكم، ح ۲۱۰۴
@kodak_novjavan1399
✨﷽✨
📚#حکایت
✍میگویند که دو برادر بودند پس از مرگ پدر یکی جای پدر به زرگری نشسته دیگری تا از وسوسه نفس شیطانی به دور ماند از مردم کناره گرفته و غار نشین گردید. روزی قافلهای از جلو غار گذشته و چون به شهر برادر میرفتند، برادر غارنشین غربالی پر از آب کرده به قافله سالار میدهد تا در شهر به برادرش برساند. منظورش این بود که از ریاضت و دوری از خلایق به این مقام رسیده که غربال سوراخ سوراخ را پر از آب میتواند کرد بی آنکه بریزد.
چون قافله سالار به شهر و بازار محل کسب برادر میرسد و امانتی را میدهد، برادر آن را نخ بسته و از سقف دکان آویزان میکند و در عوض گلوله آتشی از کوره در آورده میان پنبه گذاشته و به قافله سالار میدهد تا آن را در جواب به برادرش بدهد.چون برادر غارنشین برادر کاسب خود را کمتر از خود نمیبیند عزم دیدارش کرده و به شهر و دکان وی میرود. در گوشه دکان چشم به برادر داشت و دید که برادر زرگرش دستبندی از طلا را روی دست زنی امتحان میکند، دیدن این منظره همان و دگرگون شدن حالت نفسانی همان و در همین لحظه آبی که در غربال بود از سوراخ غربال رد شده و از سقف دکان به زمین میریزد.
چون زرگر این را میبیند میگوید: «ای برادر اگر به دکان نشستی و هنگام کسب و کار و دیدن زنان آب از غربالت نریخت زاهد میباشی، وگرنه دور از اجتماع و عدم دسترس همه زاهد هستند!»
_______________________
@kodak_novjavan1399
#داستان_تخیلی_معمایی_هیجانی_ماجراجویی_کودکانه
🌷 ماجراهای نوّاب قسمت ۶۶ 🌷
🇮🇷 نواب ، با سلاح های مقدس اش ،
🇮🇷 و با عده ای از مردم ،
🇮🇷 به طرف قصر حرکت کردند .
🇮🇷 ناگیتان از حرکت نواب با خبر شد .
🇮🇷 و همه ارتش را ،
🇮🇷 برای سرکوب قیام نواب فرستاد .
🇮🇷 عده مردم نسبت به ارتش خیلی کم بود
🇮🇷 و همین عده نیز ،
🇮🇷 با دیدن آن لشکر و فضائیان و جنیان ،
🇮🇷 ترس بر وجودشان غلبه کرد .
🇮🇷 و یکی یکی از نواب جدا شده و فرار کردند .
🇮🇷 سپس ناگیتان به نواب گفت :
👽 آهای سردار ایران !
👽 نواب کوچولو
👽 به نفع خودته که تسلیم بشی
👽 تو و این مردم ترسو ،
👽 در برابر ارتش ما ، هیچ شانسی ندارید
🇮🇷 نواب گفت :
🌹 من با تو هیچ حرفی ندارم
🌹 بگو جاوید شاه خودش بیاد ، کارش دارم
🇮🇷 ناگیتان گفت :
👽 اون با شما کاری نداره
👽 جاوید گفته که همه شما رو باید بکشم
👽 ولی من نمی کشم
👽 و اجازه هم نمیدم که برگردید
👽 پس خودتو تسلیم کن سردار
🇮🇷 نواب گفت :
🌹 اولا هیچ وقت تسلیم نمی شم
🌹 دوماً چرا به دروغ گفتید
🌹 که ایران به بیماری خطرناکی مبتلا شده ؟
🌹 چرا استان ما رو محاصره کردید ؟
🌹 چرا ارتباط ها رو قطع کردید ؟
🇮🇷 ناگیتان گفت :
👽 چون قراره همه شما کشته بشید
👽 ولی نترس
👽 راه ها دوباره باز میشن
👽 فقط عجله نکن
👽 بعد از کشتن همه مردم خراسان ،
👽 راه ها رو باز می کنیم
👽 و به بقیه شهرها و استانها ، حمله می کنیم
🇮🇷 نواب از شنیدن این تهدید ناراحت شد
🇮🇷 با غیرت و سرعت ، به طرف ارتش دوید
🇮🇷 و عصای حضرت موسی را ،
🇮🇷 به طرف آنان پرتاب کرد ؛
🇮🇷 و با فریاد گفت :
🌷 اژدهای من ! بیدار شو
🌟 ادامه دارد ...🌟
📚 نویسنده : حامد طرفی
@kodak_novjavan1399