eitaa logo
نکات اخلاقی، تربیتی نوجوانان و جوانان🌸
1هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
8.2هزار ویدیو
247 فایل
عشق یعنی دعای خیر امام زمانت همراهت باشه 🌸شعر 💮داستان های مذهبی و کودکانه ⚘کلیپ های صوتی و تصویری 💐و کلی مطالب آموزنده و زیبا ارتباط با مدیر بصورت ناشناس❤ https://daigo.ir/secret/9432599130 التمـــــ🌸ـــــآس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌺 اون چيه با خط نور تو آسمون نوشته بود؟ سلام خدا بود و سلام هر فرشته بود صلواته صلوات، صلواته صلوات بخوريم نقل و نبات، بفرستيم صلوات من دلم مي خواد برم تو آسمون پر بزنم به مدينه ی گل محمدي سربزنم سوغاتي دارم برات ،صلواته صلوات بخوريم نقل و نبات، بفرستيم صلوات هركسي تو زندگي غصه داره، گرفتاره با نگاه باروني مي گرده دنبال چاره راه حل مشكلات ،صلواته صلوات بخوريم نقل و نبات، بفرستيم صلوات بيا دنيا رو كمي با چشم دل نظر كنيم دلمون رو مهمون ستاره سحر كنيم نور كل كائنات، صلواته صلوات بخوريم نقل و نبات، بفرستيم صلوات 💠شعر از : محمد عزیزی (نسیم) @kodak_novjavan1399
🍃🌸 زنبور با مداد رنگی🐝🐝🐝🐝🐝 @kodak_novjavan1399
🍃🌸 محبت به فرزند هرگز زیادی نیست : اگر والدین بیشتر نگران کم توجهی به فرزندان خود ، و کم تر نگران لوس شدن آنها بودند ، دنیا جای بهتری می شد . غالبا به فکر کودکان فراوانی می افتم که دستخوش پرکاری والدین ، خودخواهی آنها و یا مشغله های فکری بیش از حدشان بوده اند و در نتیجه نیازهایشان نادیده مانده است ، ولی هرگز به کودکی که به خاطر محبت بسیار زیاد والدینش بدتر شده باشد برنخورده ام . به هیچ وجه امکان ندارد کودک از محبت آسیب ببیند. چیزی که به عنوان لوس شدن کودک در ذهن من است نتیجه ابراز محبت زیاد نیست، بلکه ناشی از دادن چیزهای دیگر به جای محبت به اوست ، چیزهایی مثل چشم پوشی از خطا ، انتظارات اندک و دادن چیزهای جورواجور. وقتی والدین حدودی برای بچه ها قرار نمی دهند ، یا انتظاراتشان از آنان را به خاطر مهربان جلوه دادن خودشان کم می کنند ، و یا وقتی اسباب بازی یا غذا یا هدایا را جایگزین محبت یا توجه واقعی می کنند ، آنوقت کودکان آسیب می بینند. @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸 فرزند شما، هیچگاه این لحظات را از یاد نخواهد برد. زمانی که به او عشق می ورزید.❤️ زمانی که برای او وقت خصوصی میگذارید 👨‍👩‍👧 زمانی که به گفته ها و شیرین کاری هایش میخندید 😃 زمانی که اشتباهات او را میبخشید🤦‍♂ زمانی که از او محافظت میکنید 👨‍👧‍👧 زمانی که به او می گویید احساسش را درک میکنید.🤗 @kodak_novjavan1399
🍃🌸 ✅روش های آموزش تکنيک های جرأت مندی به کودکان: 1. بازي چشم تو چشم به اينگونه که کودک با يکی از والدين مقابل هم بوده و به چشمهای هم خيره نگاه ميکنند، و نبايد بخندند، اين تمرين برای کودکانی با اعتماد به نفس پايين، خجالتی و ضعيف بسيار توصيه ميشود چون اين افراد قدرت نگاه کردن در چشمان طرف مقابل را ندارند و اين موجب ضعفشان ميشود. 2- کشتی گرفتن: با کودک خود کشتی بگيريد و بگذاريد هر از گاهی او برنده شود و هر بار که برنده ميشود با ذوق و شوق فراوان او را تشويق کنيد. 3- نقش بازی کنيد: در مقابل رفتار کودکان ديگر چه رفتاری از کودک خود انتظار داريد؟ شما نقش کودک خود و کودکتان نقش کودک مقابل را بازی کند، رفتاری که انتظار داريد کودکتان در مقابل کودکان ديگر داشته باشد را با ايفای نقش کودکتان اجرا کنيد، تا کودکتان ياد بگيرد، حال کودک نقش خود را و شما نقش کودک مقابل را بازی کند، از کودکتان بخواهيد همانگونه بازی کند که چندی پيش شما نقش آن را بازی کرده بوديد، و آنقدر اين بازی را تمرين کنيد تا رفتار دلخواهی که انتظار داريد نهادينه شود. @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 🌟با رحمت و لطفِ خویش درگیرم کن 💐از باده ی نابِ ازلی سیرم کن 🌟یاربّ قَسَمَت به نامِ حیدر دادم 💐با عشق و محبتِ علی پیرم کن 🌺✨ 🌸✨ پیشایش مبارکباد🌺✨ @kodak_novjavan1399
یه کاربردی و قشنگ🎀 فقط با یه ظرف رب گوجه فرنگی🍅 و سه تا ظرف تن ماهی🥓😍 @kodak_novjavan1399
🍃🌸 خواص برای کودکان 👇 ✅ کنجد یکی از بهترین مواد مغذی برای کودکان بخصوص در سالهای اولیه ی زندگیست . کنجد سرشار از ویتامینها و املاح مورد نیاز کودکان است . پودر کنجد برای کودکان در سن 1 تا 2 سال میتواند چاشنی سوپ ها و آش ها و پوره های غذایی باشد . کنجد به دلیل کلسیم بالایی که دارد در رشد قدی کودکان نیز تاثیر بسزایی دارد .با استفاده از پودر جوانه ها و غلات و حبوبات میتوان غذای كودك را مقوی ومغذی كرد. زیرا این مواد علاوه بر اینكه سرشار از ویتامین های B و C هستند به هضم غذا هم كمك میكنند. غلات صبحانه یکی از بهترین گزینه برای صبحانه ی کودکان هستند چون بسیاری از کودکان از آن استقبال می کنند. @kodak_novjavan1399
نجارم و نجارم با میخ و چوبه کارم🔨 میخ و چکش،کمی رنگ🎨 میشه یه میز قشنگ⛩ با چوب خشک درخت🌴 من می‌سازم تاج و تخت🚢 اره و رنده دارم خیلی دقیقه کارم📏 نرده،کمد با ویترین🚪 از هرچیزی بهترین☕ می‌سازم هر چی بخوام🏠 من با میخ و تخته هام 💕💕💕💕💕💕💕💕💕 @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قاصدک آمد و روی دامن سلیمه نشست. سلیمه خندید و آرام قاصدک را برداشت. سعید گفت:« یک آرزو کن و قاصدک را رها کن» سلیمه چشمانش را بست و مشتش را باز کرد و بالا گرفت، قاصدک را فوت کرد. پدر در حالی که بار شتر را مرتب می‌کرد گفت:« بیایید بچه ها! چرا معطلید؟ راه بیفتید» سلیمه بلند شد و دوید، سعید دنبالش رفت و گفت :«چه آرزویی کردی؟» سلیمه قدم زنان گفت :« بگذار برآورده شود می گویم.» سعید نفس زنان گفت:« الان بگو شاید اصلاً برآورده نشد.» سلیمه اخم هایش را در هم کرد و گفت:« می‌شود » سعید با لب و لوچه آویزان گفت:« حالا بگو من برادرت هستم، به کسی نمیگویم» سلیمه کمی فکر کرد و گفت :«آرزو کردم امروز یک اتفاق خوب بیفتد، یک اتفاق خیلی خوب» سعید دستش را زیر چانه اش گذاشت و گفت :«مثلا چه اتفاقی؟» سلیمه قاصدک را در آسمان دید، به دنبال قاصدک دوید. سعید هم به دنبالش رفت. قاصدک از آنها دور شد، شترها ایستادند؛ سعید گفت :«چرا همه ایستادند؟» پدر، سلیمه و سعید را صدا کرد و گفت:« رسول خدا فرمودند این جا بمانیم باید صبر کنیم تا همه مسافران خانه خدا اینجا جمع شوند، ایشان می‌خواهند با مردم صحبت کنند.» همه فکر و حواس سلیمه درپی قاصدک بود. کمی جلوتر مردانی را دید که وسایل سفر را روی هم می چینند. سعید در حالی که با دست خودش را باد میزد گفت:« قرار است رسول خدا آن بالا سخنرانی کنند» سلیمه از بین جمعیت سرک کشید و گفت:« قاصدکم کو؟ قاصدکم را ندیدی؟» سعید گفت:« غصه نخور پیدایش می‌کنیم» دست سلیمه را گرفت و او را به کنار برکه غدیر برد. برکه آرام بود، سعید مشتی آب به صورت سلیمه پاشید، سلیمه خندید. مشتش را پر از آب کرد و روی سعید ریخت. صدای خنده بچه ها دشت غدیر را پر کرده بود. سلیمه بالا و پایین پرید و گفت :« قاصدکم آنجاست» بچه ها به دنبال قاصدک دویدند. سلیمه با سختی از لابه لای جمعیت گذشت. رسول خدا را دید که همراه علی (علیه السلام) از سکوی آماده شده بالا می‌رفت. سلیمه ایستاد و به چهره مهربان و خنده روی رسول خدا خیره شد. سعید در حالی که دستش را می مالید گفت:«لِه شدم» به سختی جلو آمد، دست برشانه سلیمه گذاشت و گفت:« او بهترین دوست ماست.» سلیمه گفت:« من خیلی رسول خدا را دوست دارم» جمعیت زیادی برای شنیدن صحبت های رسول خدا آمدند. رسول خدا شروع کردند به صحبت کردن. سلیمه و سعید با دهان باز به حرف های رسول خدا گوش می‌دادند؛ در آخر پیامبر دست علی (علیه السلام) را بالا بردند و فرمودند :«هرکس من مولای اوهستم از این به بعد علی مولای اوست» سلیمه قاصدکش را دید که بالای دستان رسول خدا و امیر مومنان پرواز می کرد،خندید و رو به سعید گفت:« دیدی به آرزویم رسیدم؟» 🍃🌸🌼🍃🌸 @kodak_novjavan1399
: به عصر قسم خورد خدا تو این سوره ، بچه ها می کنه آدم زیان اگه نباشه ایمان کارهای خوب که باشه خدا هم راضی می شه توکل کن بر خدا صبور باشید تو کارها همیشه و هر کجا باشید به یاد خدا @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸 نقطه ای ماهی کوچولوی ناز رو پیدا کن 🐟🐠 @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انگشتر زیبا مردبا لباس کهنه و پاره گوشه ی مسجد نشسته بود. مردم برای خواندن نماز و انجام عبادت به مسجد می آمدند و می‌رفتند. آرام بلند شد، سرش را پایین انداخت و به مردی که دعا می خواند، نزدیک شد گفت:« ای مرد من گرسنه ام و پولی ندارم به من کمک کن» مرد توجهی نکرد و به خواندن دعا ادامه داد. مرد فقیر سراغ دو مرد جوان رفت. آن ها گوشه ای ایستاده بودند و باهم صحبت می کردند، رو به آن ها گفت:« ای جوانان من گرسنه ام و پولی ندارم به من کمک کنید» مردانِ جوان نگاهی به لباس های پاره و موهای کثیف و بلند مرد فقیر کردند، بدون اینکه پاسخش را بدهند از آنجا دور شدند. مرد فقیر با چشمانی پر اشک به سمت در مسجد رفت، یک دفعه مرد جوانی را دید که نماز می خواند، او دستش را به سمت مرد فقیر دراز کرده بود، انگشتر زیبایی در دست مرد جوان بود. مرد فقیر فهمید، مرد جوان می خواهد انگشترش را به او بدهد، با پشت دست اشکش را پاک کرد و آرام به طرف مرد جوان رفت. انگشتر را از انگشت او درآورد. خندید و به راه افتاد. پیامبر خدا با چهره ای خندان به مسجد آمدند، مرد فقیر را که خوشحال دیدند پرسیدند:«آیا الان کسی به تو چیزی داده است؟» مرد فقیر انگشتر را به پیامبر نشان داد و گفت:« آن مرد جوان در حالی که نماز می خواند این انگشتر را به من داد» پیامبر لبخند زدند و فرمودند:« او علی بن ابیطالب است» نگاهی به یارانشان کردند و فرمودند:« من الان در خانه بودم دوستم جبرئیل پیامی از طرف خدا برایم آورد،جبرییل گفت:« رهبر و سرپرست شما تنها خداست، و پیامبرش ومومنانی که نماز می خوانند و در نماز به دیگران کمک می کنند» @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا