eitaa logo
نکات اخلاقی، تربیتی نوجوانان و جوانان🌸
1.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
8.5هزار ویدیو
250 فایل
عشق یعنی دعای خیر امام زمانت همراهت باشه 🌸شعر 💮داستان های مذهبی و کودکانه ⚘کلیپ های صوتی و تصویری 💐و کلی مطالب آموزنده و زیبا ارتباط با مدیر بصورت ناشناس❤ https://daigo.ir/secret/9432599130 التمـــــ🌸ـــــآس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍امام صادق علیه السلام: مؤمن، همواره به خانواده اش، احکام و معارف دینی و ادب و رفتار شایسته را به ارث می‌دهد تا در نتیجه تمام اعضای خانواده اش را وارد بهشت سازد، به گونه ای که جای هیچ کدام از اعضاء خانواده از کوچک و بزرگ و کارگر منزل و حتی همسایه، در بهشت خالی نباشد. درمقابل بنده نافرمان و معصیت کارِ خدا برای خانواده اش رفتار و ادب ناشایست به ارث می‌گذارد و در نتیجه تمام اعضای خانواده اش را جهنمی می‌سازد، به گونه ای که جهنم از وجود هیچ کدامشان از کوچک و بزرگ و خادم و همسایه خالی نمی باشد. 📚مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص ۲۰۱ @kodak_novjavan1399
7.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥ادم بد به کی میگن؟ از صبح تا حالا نفستو چقدر زدی؟؟ √استاد پناهیان•. @kodak_novjavan1399
🌸❄️🌸❄️🌸❄️🌸❄️ ✅داستان میرداماد و دختر شاه عباس صفوی : ✍شب هنگام (میرداماد) – طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید. دختر پرسید: شام چه داری؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشه‌ای از اتاق خوابید. صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران، شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی! محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد… شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر ۱۰ انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و … علت را پرسید. طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند. شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگردان وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود. @kodak_novjavan1399
جوان درمانده و ناسپاس - @Maddahionlin.mp3
2.9M
♨️حکایت جوان درمانده و ناسپاس 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام @kodak_novjavan1399
🌸 " هـیـدرا " 🌸 قسمت نوزدهم 🌟 من و دختر کسّال ، 🌟 به طرف در خروجی رفتیم . 🌟 هنوز از خانه دزدان بیرون نرفتیم 🌟 که همه بیدار شدند ؛ 🌟 و ما را محاصره کردند . 🌟 دختر را از خانه بیرون انداختم 🌟 و به او گفتم که از آنجا دور شود . 🌟 در را پشت سرش محکم بستم . 🌟 تا دزدان نتوانند دنبال دختره بروند . 🌟 من هم در را محکم گرفتم . 🌟 تا کسی نتواند در را باز کند . 🌟 رئیس دزدان مرا شناخت و گفت : ♨️ هیدرا تویی !؟ ♨️ می خواهی قهرمان بشی ؟! ♨️ روزها ما را نصیحت می کنی ، ♨️ و شب ها به نجات مردم می پردازی ؟! 🌟 سپس به دوستانش گفت : ♨️ او را بکشید 🌟 من تک و تنها ، با آنان درگیر شدم . 🌟 مبارزه خیلی بدی بود . 🌟 یکی می زدم و ده تا می خوردم 🌟 هر کس که می خواست ، 🌟 درب بیرونی را باز کند ؛ 🌟 من جلوی او را می گرفتم 🌟 و او را به عقب می کشیدم . 🌟 محکم خود را به در چسباندم 🌟 آنقدر مرا زدند تا اینکه بیهوش شدم . 🌟 بیدار که شدم ؛ 🌟 خود را در اتاق ، زندانی دیدم . 🌟 بعد از دو روز ، صدای دعوا شنیدم . 🌟 صدای شکستنی و فریاد شنیدم . 🌟 ناگهان درب اتاقی که در آن بودم ، باز شد 🌟 آرام که سرم را بلند کردم ، 🌟 دختر کسال را دیدم . 🌟 با تعجب گفتم : 🌷 شما اینجا چکار می کنی 🌷 چرا برگشتی ؟! 📚 ادامه دارد 📚 ✍ نویسنده : حامد طرفی @kodak_novjavan1399
✍میرزا اسماعیل دولابی (ره) : بعضی سال‌ها می‌شد که مزرعه‌ی اصلی ما آفت می‌خورد و تمام محـصولمان از بین می‌رفت. یک قطعه زمین کوچک هم جای دیگـری کاشـته بـودیم، بـه اصـطلاح کناره‌کاری، و اصلاًَ آن را به حساب نمی‌آوردیـم؛ اما همـه‌ی خـرج سـالمان را همـان کناره‌کاری تأمین می‌کرد و جبران همه‌ی خسارت مزرعه‌ی اصلی را هم می‌نمود. خوب است مؤمن در کنار عبادات و اعمال واجبش یک عمـل مـستحب، هـر چنـد هـم کـه کوچک باشد، به طور خصوصی برای خودش قرار بگـذارد، مثـل دسـتگیـری از یـک خانواده‌ی فقیر یا سرپرستی یتیم و چه بسا فردای قیامت همین کناره‌کاری باعث نجات انسان شود. 📚مصباح‌الهدی، ص ۲۳۲ 🍃 🌸🍃 @kodak_novjavan1399
🌺☘🌺☘🌺☘ قسمت اول زندگینامه حضرت اسماعیل(ع) 🌺☘🌺☘🌺☘ —------------------------------------— 🌺💛سالها از ازدواج ابراهیم و ساره میگذشت . رفته رفته هر دو قدم در سنین پیری و سالخوردگی میگذاشتند ولی از آنجا که ساره عقیم بود ، فرزندی نصیب آنها نشده بود .🌺💛 ________________ 🌺💛ساره با خود فکر میکرد که فرزند ابراهیم ، اگر چه از مادری جز او باشد ، باز هم فرزند او است و او میتواند وی را فرزند خود بداند و بدینوسیله غم خود و همسرش را پایان بخشد .🌺💛 ________________ 🌺💛اسماعیل اولین فرزندی بود که هاجر همسر دوم.ابراهیم ع بدنیا آورد و خانه غم آلود اسماعیل اولین روزهای نخستین با لبخند و شادی گذشت و همه حتی ساره ، از قدوم این نوزاد مبارک شادمان بودند ، ولی رفته رفته در دل ساره احساس تلخی راه یافت که روز بروز ریشه دارتر و شدیدتر میشد .🌺💛 —---------------------------------- 🌺💛دیدن اسماعیل زیبا ، در آغوش مادرش هاجر و توجه عمیق همسرش به آن دو ، برای ساره تحمل ناپذیر شد و غمی سنگین تر از گذشته برای او به ارمغان آورد 🌺💛 —------------------------------— ادامه داستان در قسمت بعد .. ________________ منبع دوره کامل قصه های قرآن نوشته محمد صحفی 🍃 🌼🍃 @kodak_novjavan1399