49.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون سینمایی پرستوهای سرزمین کنعان
🇮🇷 #کامل
@kodak_novjavan1399
🌹 داستان امام حسن مجتبی علیه السلام
🌹 قسمت چهارم
☀️ در لشكر امام حسن علیه السلام ،
☀️ هم شیعیان با ایمان ، مانند حجر بن عدى ،
☀️ ابو ایوب انصارى ، عدى بن حاتم و...
☀️ كه به تعبیر امام ، یک تن از آنان ،
☀️ برتر از یک لشكر هستند ، وجود داشت
☀️ هم افراد سست عنصر و تنبل و ترسو ،
☀️ كه جنگ را با گریز جواب مى دادند ،
☀️ و زود فریب زر و زیور دنیا مى شدند .
☀️ در لشکر امام حسن ، وجود داشت .
☀️ امام حسن ، این را می دانست
☀️ و از این نفاق و دورویی و ناهماهنگى ،
☀️ در بین لشکرش ، بیمناک بود .
☀️ امام حسن ، در برابر معاویه ،
☀️ اعلان جهاد نمود
☀️ و در مسجد جامع كوفه ،
☀️ سپاهیان را به این امر تشویق فرمود .
☀️ عدى بن حاتم ، نخستین كسى بود
☀️ كه فرمان امام را اطاعت كرد .
☀️ عبیداللّه بن عباس ،
☀️ از خویشان امام و از نخستین افرادى بود
☀️ كه مردم را به بیعت با امام تشویق نمود ،
☀️ امام نیز ، به او اعتماد زیادی داشت
☀️دبه خاطر همین ، به او مقام فرمانده را داد
☀️ و با دوازده هزار نفر ،
☀️ او را به شمالى ترین نقطه عراق ، اعزام کرد .
☀️ اما معاویه ، با وسوسه هاى شیطانی اش ،
☀️ عبیدالله را فریب داد
☀️ و او را به یک میلیون درم خرید .
☀️ عبیدالله نیز با ۸ هزار نفر از آن ۱۲ هزار نفر ،
☀️ به اردوگاه معاویه ، فرار کردند
☀️ و دین و ایمان خود را ، به دنیا فروختند .
☀️ و امام حسن را تنها گذاشتند .
☀️ پس از عبیداللّه بن عباس ،
☀️ قیس بن سعد ، فرمانده لشکر امام شد
☀️ اما دوستان معاویه و منافقان ،
☀️ شایعه درست کردند که قیس ، کشته شد .
☀️ و با این شایعه می خواستند
☀️ روحیه سپاه امام حسن را ، ضعیف کنند .
☀️ همچنین به دستور معاویه ،
☀️ عده اى از كارگزارانش ، برای مذاکره ،
☀️ نزد امام حسن آمدند .
☀️ اما مذاکره آنان ، بی نتیجه بود
☀️ ولی به دروغ ، بین مردم شایعه کردند
☀️ که امام حسن ، صلح معاویه را پذیرفتند .
☀️ از طرف دیگر ،
☀️ یكى از خوارج بدجنس ،
☀️ نیزه اى بر ران امام حسن زد ،
☀️ به حدى كه استخوان ران آن حضرت ،
☀️ آسیب دید و جراحتى سخت ، پدید آمد .
☀️ چنان وضعى براى امام حسن پیش آمد
☀️ كه جز صلح با معاویه ،
☀️ راه حل دیگرى برای امام حسن نمانده بود .
@kodak_novjavan1399
4_5980857593084513346.mp3
3.98M
🎧 بشنویم | میدونی یاری امام زمان(ع) یعنی چی⁉️
⚜ ولیعصر(عج) همین الان هم یار میگیرند!
🔸ای شاهد هر مجلسی و آرام جان هر کسی
🔹گر دوستان داری بسی ما نیز هم بد نیستیم
🤲🏻 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#استاد_عالی
@kodak_novjavan1399
✍🏻حاج اسماعیل دولابی ( معلم اخلاق شهید_ابراهیم_هادی ) می گفت:
خدا یک تار، یک تور و یک تیر دارد.
با تار، تیر و تور خودش، آدمها را
جذب می کند. مجذوب خودش می کند.
💠 تار خدا، قرآن است .نغمه های آسمانی است . خیلی ها را از طریق قرآن جذب خودش می کند.
💠 خیلی ها را با تور خودش جذب می کند.
مثل مراسم اعتکاف و مراسم ماه رمضان و شب قدر
💠 تیر خدا همان بارهای مشکلات است . غالب آدمها را از این طریق مجذوب خودش می کند . اولیاء خدا برای این مشکلات لحظه شماری می کردند .
💠 شیخ بهایی می گوید:
شد دلم آسوده چون تیرم زدی،
ای سرت گردم چرا دیرم زدی.
از وقتی بلا و مصیبت به زندگی ام آمد ، فهمیدم من ارزش دارم. ولی گلایه دارم
که چرا من را زودتر گرفتار نکردی.
💠 سعدی هم می گوید:
بزن سیلی و رویم را قفا کن. خدایا من را بزن چون زدن های تو ارزش دارد. پنبه را وقتی می زنند، باز می شود و سفید می شود و ارزش پیدا می کند.
💠 اگر کسی به گرفتاری ها چنین نگاهی داشته باشد، دیگر جای ناامیدی برایش باقی نمی ماند.این گرفتاری ها باید زمینه امید ما را فراهم بکند.
💠 گرفتاری ها باید زمینه نشاط ما را فراهم کند ولی چون ما با شیوه تربیتی خدا
آشنا نیستیم، تا مصیبتی می رسد،
ناراحت می شویم. این شیوه خداست!
📚کتاب مصباح الهدی(سخنان مرحوم حاج اسماعیل دولابی رضوان الله تعالی علیه)
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون یکی بود یکی نبود
🇮🇷 رده سنی : خردسال ، کودک و نوجوان
🇮🇷 شهید شاهرخ ضرغام
@kodak_novjavan1399
☀️ داستان دختر شگفت انگیز ☀️
☀️☀️☀️ قسمت سوم ☀️☀️☀️
🌸 بچه ، گریان و بی تاب ،
🌸 به سینه زهرا نگاه می کرد .
🌸 گریه های زهرا شدیدتر شد .
🌸 و با حسرت به بچه نگاه می کرد .
🌸 زهرا با گریه به بچه می گفت :
🇮🇷 آروم باش عزیزم
🇮🇷 تو رو خدا گریه نکن
🇮🇷 الآن عمو میاد برات شیشه میاره
🌸 اما بچه ، دستش را روی سینه زهرا می زند
🌸 و گریه و زاری می کند
🌸 زهرا از دیدن این صحنه دلش آتیش گرفت
🌸 و از خدا خواست تا کمکش کند
🌸 جعفر با عجله وارد خانه شد
🌸 به طرف آشپزخانه رفت
🌸 و مشغول آماده کردن شیشه شیر شد
🌸 صدای گریه های زهرا ،
🌸 که داشت با بچه حرف می زد ،
🌸 تا آشپزخانه می رسید .
🌸 چشمان جعفر نیز ، پر از اشک شدند .
🌸 به سرعت شیشه را آماده کرد و برای زهرا برد
🌸 اما باز بچه ، شیشه را قبول نکرد
🌸 جعفر ، بچه را گرفت .
🌸 و سعی کرد تا هم او را آرام کند ،
🌸 و هم شیشه را در دهان او بگذارد .
🌸 همه تلاش خود را کرد
🌸 اما عاقبت نه آرام شد و نه شیشه را گرفت .
🌸 بچه مدام ، به سینه زهرا نگاه می کند .
🌸 زهرا ، دوباره بچه را گرفت .
🌸 و با گریه گفت :
🇮🇷 آخه تو چی می خوای بچه ؟!
🇮🇷 چرا ساکت نمی شی ؟!
🇮🇷 چرا دلمو به درد میاری ؟!
🇮🇷 چرا اذیتم می کنی ؟!
🇮🇷 بس کن دیگه
🇮🇷 تو رو خدا بس کن دیگه
🌸 دست بچه ، همچنان روی سینه زهرا بود
🌸 ناگهان ،
🌸 زهرا احساس سنگینی در سینه اش کرد
🌸 حس کرد ، که از سینه او ،
🌸 شیر دارد خارج می شود .
🌸 بچه را روی سینه اش گذاشت
🌸 بچه ، با عجله ، پستان زهرا را در دهان گرفت
🌸 سپس آرام شد و شروع به مکیدن کرد .
🌸 گریه های زهرا بیشتر شد و بُغضش ترکید
🌸 همان بُغضی که سالها ،
🌸 به خاطر نداشتن بچه ،
🌸 در گلویش جمع شده بود .
🌸 و برای اولین بار ، احساس مادر شدن کرد
🌸 و با گریه و خوشحالی ، به جعفر گفت :
🇮🇷 آقا جعفر می بینی ؟! من مادر شدم
🇮🇷 من دارم به بچه ام شیر میدم .
🌸 جعفر با تعجب گفت :
🌹 چی داری میگی زن ، مگه شوخیت گرفته ؟!
🌹 تو واقعاً داری به بچه شیر میدی ؟!
🌸 زهرا با چشم گریان و لب خندان گفت :
🇮🇷 آره ، احساسش می کنم
🌸 جعفر گفت :
🌹 آخه چطور ممکنه ؟!
🌹 مگه تو شیر داری ؟!
☀️ ادامه دارد ... ☀️
✍ نویسنده : حامد طرفی
@kodak_novjavan1399
☀️ داستان دختر شگفت انگیز ☀️
☀️☀️☀️ قسمت چهارم ☀️☀️☀️
🌸 جعفر و زهرا تصمیم گرفتند
🌸 تا بچه را تحویل پلیس دهند .
🌸 منتظر شدند تا صبح شود .
🌸 همراه با بچه ، سحری خوردند
🌸 نماز صبح و دعای عهد خواندند
🌸 سپس جعفر ، قرآن می خواند
🌸 و زهرا و بچه ، گوش می کردند .
🌸 تا صبح شد .
🌸 جعفر ، تشت و بچه را برداشت
🌸 زهرا در حال پوشیدن چادرش ، گفت :
🇮🇷 وایسا عزیزم منم میام
🌸 جعفر گفت :
🌹 خانمی شما خسته ای
🌹 همهی شب رو نخوابیدی
🌹 شما بمون استراحت کن من می برمش
🌸 زهرا گفت :
🇮🇷 عزیزم !
🇮🇷 من خوبم
🇮🇷 دوست دارم باهات بیام
🌸 هر دو به طرف کلانتری حرکت کردند .
🌸 در طول مسیر ، بچه در بغل زهرا بود .
🌸 زهرا دوست نداشت بچه را تحویل دهد
🌸 اما به فکر مادر بچه بود
🌸 که حتما نگران بچه اش شده .
🌸 بچه را به پلیس تحویل دادند .
🌸 و از کلانتری ، بیرون آمدند .
🌸 اشک ، آرام آرام ،
🌸 از چشمان جعفر و زهرا ، پایین می آمد .
🌸 کنار پارک ایستادند و روی نیمکت نشستند .
🌸 زهرا ، شعری را آرام با خود زمزمه می کرد :
🇮🇷 بچه ، یکی یه دونه ، عزیزِ هر دومونه
🇮🇷 بچه ، چراغ خونه ، ماهه تو آسمونه
🇮🇷 بچه ، مثلِ یه غنچه ، گلِ زیبای باغچه
🇮🇷 بچه ، شادیِ کوچه ، خندهی لبهامونه
🇮🇷 بچه ، امیدِ مادر ، هم بازیِ برادر
🇮🇷 همدم و یارِ خواهر ، عصای مردِ خونه
🌸 زهرا ، وسطای شعر خواندنش ،
🌸 دیگر نتوانست تحمل کند .
🌸 چادر را جلوی صورتش گذاشت .
🌸 و شروع به گریه کرد .
🌸 جعفر ، دیگر نتوانست جلوی خود را بگیرد
🌸 خودش نیز به گریه افتاد
🌸 و دوباره از خداوند ، درخواست بچه کرد
🌸 پس از اینکه آرام شدند ،
🌸 در پارک ، بستنی خوردند و به خانه برگشتند
🌸 در را باز کردند
🌸 ناگهان صدای گریه بچه ای را شنیدند
🌸 صدا از درون خانه آنها بود .
🌸 با سرعت داخل خانه شدند .
🌸 ناگهان با تعجب ،
🌸 همان بچه را ، با همان تشت ، دیدند .
☀️ ادامه دارد ... ☀️
✍ نویسنده : حامد طرفی
@kodak_novjavan1399
☀️ #حدیث_روز
✅ امیرالمؤمنین امام علی عليه السلام:
اگر از آنچه گذشته است عبرت مى گرفتى، آنچه را مانده است قدر مى دانستى
📙 ميزان الحكمه ج 7 ص 39
@kodak_novjavan1399
▪️ ذکر صالحین ▪️
🔱لطف و مهربانی وسيع خداوند
✳️جمعي از فقيرهاي مدينه به حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند:
♦️ اي رسول خدا! ثروتمندان با ثروت خود بردگان را آزاد مي كنند و به ثوابش مي رسند، ما براي چنين كاري توان مالي نداريم.
🔹آنها براي انجام حج، سفر مي كنند، ما به خاطر نداشتن توان مالي از آن محروم هستيم.
🔹 آنها صدقه مي دهند، ما چيزي نداريم كه صدقه بدهيم و به ثوابش برسيم.
🔹آنها اموال خود رادر راه جهاد مصرف مي كنند و به ثوابش مي رسند، چنين كاري از عهده ما بر نمي آيد و به آن ثوابها نمي رسيم، پس چه كنيم؟
🌹پيامبر (ص) فرمود:
✨اگر كسي صد بار تكبير (الله اكبر) بگويد بهتر از آزاد كردن صد برده است
✨و اگر كسي صدبار تسبيح (سبحان الله) بگويد، بهتر از راندن صد شتر (براي قرباني در حج است)
✨و اگر كسي صد بار حمد (الحمد الله) بگويد، بهتر از فرستادن صد اسب با زين و دهنه و سوار آن (براي جهاد) در راه خدا است،
✨واگر كسي كه صد بار (لا اله الا الله) بگويد در آن روز از نظر عمل بهترين انسانها - جز كسي كه زيادتر گفته باشد- مي باشد.
💥بعد از مدتی فقراء به حضور پيامبر (ص) باز گشتند و عرض كردند: اين دستور شما را ثروتمندان شنيديد و انجام مي دهندو هر دو ثواب را مي برند.
🌸رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
اين فضل خداست كه به هر كه خواهد بدهد..
🌺💮🌺💮🌺💮🌺💮🌺💮
📚اصول کافی، باب التسبيح و التهليل و التكبير، حديث 1، ص 505- ج 2.
@kodak_novjavan1399