eitaa logo
نکات اخلاقی، تربیتی نوجوانان و جوانان🌸
1.2هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
8.6هزار ویدیو
252 فایل
عشق یعنی دعای خیر امام زمانت همراهت باشه 🌸شعر 💮داستان های مذهبی و کودکانه ⚘کلیپ های صوتی و تصویری 💐و کلی مطالب آموزنده و زیبا ارتباط با مدیر بصورت ناشناس❤ https://daigo.ir/secret/9432599130 التمـــــ🌸ـــــآس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
👽 داستان تسخیر زمین 👽 تخیلی ، هیجانی ، ماجراجویی 👽 قسمت هجدهم 🇮🇷 جبرئیل گفت : ☀️ مگر در کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی ، ☀️ چه خبر است ؟ 🇮🇷 یکی دیگر از علما گفت : 🌹 ماجرایش ، طولانی است 🌹 ولی برایتان خلاصه اش می کنم 🌹 پدر ایشان ، مرحوم سید محمود مرعشی ، 🌹 در نجف اشرف زندگی می کرد ، 🌹 بسیار علاقمند بود که به هر طریقی ، 🌹 قبر شریف حضرت زهرا را پیدا کند ؛ 🌹 سپس برای رسیدن به این آرزو ، چله گرفت 🌹 چهل روز ، فقط به عبادت و معنویت ، گذراند 🌹 تا اینکه سراسر وجودش ، پر از نور خدا شد . 🌹 شب چهلم ، بعد از توسل فراوان ، 🌹 به محل خوابش رفت . 🌹 در عالَم خواب ، 🌹 به محضر امام صادق علیه السلام ، رسید . 🌹 امام به او فرمود : 🌟 عَلَیکَ بِکَریمَۀ اَهلِ البَیت ِ؛ 🌟 یعنی به کریمه ی اهل بیت متوسل شو . 🌟 یعنی قبر حضرت معصومه در قم را ، 🌟 زیارت کن . 🌟 به خاطر مصالحی ، خداوند اراده نموده 🌟 که قبر حضرت زهرا برای همیشه مخفی باشد 🌟 از این رو ، قبر حضرت معصومه را ، 🌟 تجلّی گاه قبر شریف حضرت زهرا ، 🌟 قرار داده است . 🌹 مرحوم سید محمود ، 🌹 وقتی که از خواب برخاست ، 🌹 تصمیم گرفت 🌹 که برای زیارت حضرت معصومه ، 🌹 به قم مهاجرت کند . 🌹 او بی درنگ ، با همه ی اعضای خانواده اش ، 🌹 از نجف اشرف ، عازم قم شد 🌹 و تا زمانی که آنجا بود ، 🌹 همیشه به زیارت حضرت معصومه می رفت 🌹 آن مرحوم ، سرانجام به نجف بازگشت 🌹 و فرزندش سید شهاب الدین مرعشی نجفی ، 🌹 به قم آمد ؛ 🌹 و در همسایگی حرم مطهر حضرت معصومه ، 🌹 خانه گرفت ؛ 🌹 ایشان هر روز صبح ، قبل از اذان صبح ، 🌹 به زیارت حضرت معصومه می رفتند 🌹 و حتی گاهی اوقات پشت در می ماندند ، 🌹 تا درِ حرم باز شود . 🌹 تا اینکه پس از ۶۶ سال درس و بحث 🌹 و آن خدمات علمی و سیاسی فراوان ، 🌹 در سن ۹۶ سالگی از دنیا رفت . 🌹 خود آیت الله مرعشی نجفی می فرمود : 🌟 شصت سال است که هر روز ، 🌟 من از نخستین زائران حضرت معصومه هستم 🌹 و این یعنی اینکه ، اگر قطعه ای در کار باشد 🌹 ایشان بهتر می دانند که آن کجاست . 🇮🇷 زیر معبد سلیمان نیز ، 🇮🇷 درگیری سختی بین نظامیان آمریکا ، 🇮🇷 و عنکبوت های کوچک ، در گرفت . 🇮🇷 عنکبوت های کوچک ، 🇮🇷 بی وقفه از دهان عنکبوت بزرگ ، 🇮🇷 خارج می شدند 🇮🇷 نظامیان هم ، همهٔ امکانات خود را ، 🇮🇷 برای غلبه بر آنان ، به کار بردند . 🇮🇷 از انواع بمب و دودزا و شوک برقی ، 🇮🇷 استفاده کردند ، اما باز فایده ای نداشت 🇮🇷 چون بر عنکبوت بزرگ ، اثری نداشت 🇮🇷 و عنکبوت های کوچک هم تمام نمی شدند 👽 ادامه دارد ... 👽 نویسنده : حامد طرفی @kodak_novjavan1399
⚠️ اگر دو روز برای زندگی کردن فرصت داشتی! روز اول ادب بیاموز و روز دوم باادب زندگی کن @kodak_novjavan1399
👽 داستان تسخیر زمین 👽 تخیلی ، هیجانی ، ماجراجویی 👽 قسمت نوزدهم 🇮🇷 بی وقفه از دهان عنکبوت بزرگ ، 🇮🇷 عنکبوت های کوچک ، خارج می شدند . 🇮🇷 خناس ، تصمیم گرفت 🇮🇷 که از چشم های لیزری خود استفاده کند 🇮🇷 آرام چشم بند خود را باز کرد 🇮🇷 و با لیزری که از چشماش بیرون می زد ، 🇮🇷 پای عنکبوت بزرگ را قطع کرد . 🇮🇷 عنکبوت بزرگ هم ، 🇮🇷 با پرتاب آتش بر سر خناس ، 🇮🇷 او را تبدیل به خاکستر نمود . 🇮🇷 خناس ، دوباره خود را جمع و جور کرد ، 🇮🇷 آرام سر خود را بلند کرد 🇮🇷 و این بار ، شکم عنکبوت را نشانه گرفت 🇮🇷 بعد از چند لحظه ، عنکبوت بزرگ ، منفجر شد 🇮🇷 سپس چشم بند خود را بست 🇮🇷 و به طرف سنگها رفت . 🇮🇷 نظامیان همچنان ، 🇮🇷 با عنکبوت های کوچک درگیر بودند . 🇮🇷 خناس ، دست خود را برای گرفتن سنگها ، 🇮🇷 به سمت حباب دراز کرد 🇮🇷 ناگهان صاعقه ای از آسمان ، 🇮🇷 به حباب اصابت کرد ؛ 🇮🇷 و خناس را از آن دور نمود . 🇮🇷 حباب ، غیرقابل نفوذ و برق دار بود 🇮🇷 هیچ دستی نمی تواند داخل حباب شود 🇮🇷 چندتا از فرماندهان نظامی نیز ، 🇮🇷 می خواستند دست خود را داخل حباب کنند 🇮🇷 که حباب جرقه ای زد 🇮🇷 و آنان را به چند متر عقب تر ، پرتاب کرد 🇮🇷 خناس ، انگشتر بی نگین را در آورد 🇮🇷 و در انگشت خود قرار داد 🇮🇷 و آرام دستش را به سمت حباب دراز کرد 🇮🇷 ابتدا ، سر انگشتانش را جلو برد ، 🇮🇷 و آرام آنها را داخل حباب کرد ، 🇮🇷 وقتی دید ، دیگر جرقه نمی زند 🇮🇷 سپس همه دستش را ، داخل برد . 🇮🇷 ناگهان حباب نورانی شد ، 🇮🇷 حباب ، دست خناس را گرفت و فشرد 🇮🇷 و آرام شروع به چرخیدن کرد . 🇮🇷 چرخش آن زیادتر شد 🇮🇷 و سپس کوچک و محو شد 🇮🇷 و دست خناس هم رها شد . 🇮🇷 خناس ، نگاهی به انگشتر انداخت 🇮🇷 و لبخندی شیطنت آمیز ، 🇮🇷 بر چهره او نمایان شد . 🇮🇷 خناس ، تا لحظاتی مات و مبهوت ، 🇮🇷 به انگشتر نگاه می کرد 🇮🇷 سنگها را مشاهده کرد ، 🇮🇷 که در انگشتر قرار گرفته بودند 🇮🇷 سپس با سرعت ، به سمت معبد سلیمان رفت 🇮🇷 کف معبد را شطرنجی کردند 🇮🇷 و دو ستون برای دروازه شیاطین ، 🇮🇷 درست کردند . 🇮🇷 خناس ، در حاشیه صفحه شطرنج ، ایستاد 🇮🇷 کتاب حضرت سلیمان را در آورد 🇮🇷 و از درون آن ، ذکری خواند . 🇮🇷 ناگهان دودی سیاه و خاکستری ، 🇮🇷 از وسط صفحه شطرنج ، بیرون آمد 🇮🇷 بعد از آن ، شیاطین و ارواح سرگردان ، 🇮🇷 یکی یکی از آنجا ، خارج شدند . 👽 ادامه دارد ... 👽 نویسنده : حامد طرفی @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴عیب جویی نکنید ✍حضرت پیامبر خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله وسلم فرمودند :لغزش های مسلمانان را نجویید، که هر کس لغزش های برادرش را پی جوید‌ خداوند متعال لغزش های او را پیگیری می‏ کند و هر که را که خداوند سبحان عیب جویی کند، رسوایش می‏ سازد؛ هر چند در اندرون خانه خود باشد. 📗:الکافی: ج٥،ص٣٥٥ @kodak_novjavan1399
☀️ 💠 امام صادق علیه السلام: هر کس در راه طاعت خدا خرج نکند، به خرج کردن در راه معصیت خداوند عزّوجل گرفتار شود. 📙 بحار الانوار ج۹۳ ص ۱۳۰ @kodak_novjavan1399
💌 🌹 ‌شهـــید حسین گشاده‌رو هیچ بدبختی از این بالاتر نسیت که انسان از خدا جدا شود و به بیراهه بیفتد. @kodak_novjavan1399
❤️ 🔔 از جایی که گمان نمیکنی ✅ آیت الله مجتهدی تهرانی (ره): استغفار کنی از جایی که گمان نداری می‌آید، همسفر خوب پیدا میکنی، یه زن خوب گیرت می‌آید، برای نماز شب اگر استغفار کردی یک زن نماز شب خوان گیرت می‌آید... @kodak_novjavan1399
👽 داستان تسخیر زمین 👽 تخیلی ، هیجانی ، ماجراجویی 👽 قسمت بیستم 🇮🇷 نگهبانان زندان اجنه ، 🇮🇷 با ترس و وحشت ، وارد قصر فرمانروا شدند 🇮🇷 به فرمانروا گفتند : 👽 قربان ، جانتان سلامت 👽 یک خبر وحشتناک ... 👽 همه زندانی ها ، از زندان فرار کردند . 🇮🇷 فرمانروا با ناراحتی گفت : 🌸 این چطور ممکنه ؟! 🌸 کی فراری شون داده ؟! 🇮🇷 نگهبانان زندان گفتند : 👽 قربان ! 👽 ما حتی متوجه نشدیم چطور فرار کردند 👽 حتی یک لحظه هم ، 👽 پست مان را ترک نکردیم . 👽 صدایی هم نشنیدیم 👽 انگار دود شدند رفتند هوا ، 👽 انگار غیب شدند 👽 انگار آب شدند ، رفتند توی زمین 👽 باور کنید ما کوتاهی نکردیم . 🇮🇷 فرمانروا ، مشتی بر کرسی خود زد و گفت : 🌸 وای خدای من ... 🌸 حتما اونا موفق شدند 🌸 که سنگهای انگشتر را پیدا کنند 🌸 باید به همه هشدار بدهیم 🇮🇷 فرمانروا از جای خود برخاست و گفت : 🌸 بروید به همه کشورها بگویید ، 🌸 که مواظب حملات شیاطین باشند 🌸 به همه بگویید که نیروهای خود را ، 🌸 در حالت آماده باش قرار دهند . 🇮🇷 خودِ فرمانروا هم ، 🇮🇷 شخصاً به حضور امام خامنه ای رسید 🇮🇷 و با ناراحتی ، 🇮🇷 فرار زندانیان و تکمیل انگشتر سه سنگ را ، 🇮🇷 به اطلاع ایشان رساند . 🇮🇷 امام خامنه ای نیز ، به آرامی گفت : 💞 آرامش خود را حفظ کنید 💞 و نیروهای خود را به آرامش دعوت کنید 🇮🇷 فرشته ها ، حسین و بچه های انقلابی ، 🇮🇷 در کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی ، 🇮🇷 در لابلای کتابهایش ، 🇮🇷 به دنبال سرنخی از آخرین قطعه لوح بودند 🇮🇷 اسرافیل ، یک دفعه داد زد : 🌹 پیدا کردم ، قربان پیدا کردم 👽 ادامه دارد ... 👽 نویسنده : حامد طرفی 🔮 @kodak_novjavan1399