eitaa logo
دنیای شاد کودکان
2.9هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
4.2هزار ویدیو
75 فایل
🌸 کمک یار مربیان و پدرومادرهای عزیز 🌸 ◀️ کارتون ◀️ قصه ◀️لالایی های شبانه ◀️ کلّی کلیپ شاد ◀️ یادداشت های تربیتی 😍✌️😍✌️😍✌️ ارتباط با ادمین 👇👇 @zendegiiii تبلیغات: @tabligh_ita
مشاهده در ایتا
دانلود
نگهبان جنگل🌳🌲🌴 جنگل مانند قبلا سرسبز نبود حیوانات غمگین بودند. هیچ حیوانی از سلطان جنگل راضی نبود زیرا شاخ وبرگ درختان شکستە بود رودخانە پراز زبالە بود وماهی ها وتمساح ها حال خوبی نداشتند وآسمان الودە وپراز دود بود و پروبال پرندگان در حال ریختن بود چون آنها بە بیماری پوستی مبتلا شدە بودند وحال وحوصلەی پرواز نداشتند. شیر پیر شدە بود دیگر نمی توانست از جنگل مراقبت کند او مانند قدیم قوی نبود وحال خوشی هم نداشت واز این اوضاع ناراحت بود برای همین تصمیم گرفت از سلطان بودن کنارە گیری کند ،یک روز تصمیم گرفت همەی حیوانات را دور هم جمع کند و از آنها بخواهد کە از میان حیوانات سلطانی دیگر برای جنگل انتخاب کنند.وقتی همەی حیوانات جمع شدند شیر گفت :از شما میخواهم از میان خودتان سلطانی شجاع و زیرک برای محافظت از خود و جنگل انتخاب کنید چون من پیر شدەام وکسی بە حرف هایم گوش نمی دهد درمیان حیوانات سرو صدایی برپا شد و همه دور شیر حلقه زدن در بین حیوانات سگ باوفای جنگل شروع به پارس کرد وگفت :هاپ... هاپ ..من..من مشام خوبی دارم بوها رو خوب تشخیص میدم هروقت دزد یا روباهی بخواد بە پرندگان یا حیوانات کوچیک اسیب برسونە من پارس می کنم و فراریش میدم لطفا منو انتخاب کنید پلنگ چنگ ودندانهای قویش را نشان داد وگفت: دندان و پنجە های من را تماشا کن ..من قویم یا تو؟ سگ نگاهی بە پلنگ انداخت، دید پلنگ واقعا قویتر است گفت: راست میگی تو مناسبتری عقاب بالهای قویش را باز کرد پنجە و نوک خمیدەو تیزش را نشان داد و گفت: کدام یک از شماها می تواند مانند من پرواز کند و چشم های تیزبین و نوک وناخن های برندەای مانند من دارد؟ پلنگ بە عقاب نگاهی انداخت وگفت: درست می گویی من نمی توانم پرواز کنم ،تو مناسبتری تمساح دهان بزرگش را باز کرد و دندانهای تیزش را نشان داد و بە پوست کلفتش اشارە کرد وگفت: در رودخانە و جنگل چە حیوانی ازمن پوست کلفتر با چنین داندانهای تیزی سراغ دارید؟ عقاب نگاهی بە تمساح کرد و گفت: درست است هیچ حیوانی دهانی بە بزرگی دهان تو و پوستی بە کلفتی پوست تو ندارد پس تو مناسبتری خلاصە هر حیوانی نظری داد هرکس خود را مناسب می دانست دراین هنگام خرگوشی باهوش کە کنار فیل ایستادە بود وبە حرفهای حیوانات گوش می کرد گفت: هرکدام از ما یک توانایی های داریم اما هیچ کداممان مناسب سلطنت در جنگل نیستیم فیل با تعجب گفت: چرا پس اجاز بدهیم جنگل از بین برود؟ خرگوش گفت: اگر هرکسی مراقب کارهای خود باشد نیازی بە سلطان نداریم کلاغ کە روی یکی از شاخە ها نشستە بودگفت: درستە...خرگوش درستە میگە مثلا سگ با وفا شب ها وظیفەی مراقبت ازجنگل برعهده بگیرد و اگر حیوانای غریبە و درندە قصد ورود بە جنگل را داشتە باشد با با،واق..واق کردن بە همە خبر بدهد و تمساح مراقب رودخانە باشە واجازە ندهد کسی در رودخانە و مرداب ها زبالە بریزد خرگوش باهوش گفت: عقاب نیز مراقبت از آسمان جنگل را برعهدە بگیرد هرکسی درجنگل اتش روشن کرد وخواست هوای واسمان جنگل را الودە کند جلویش را بگیرد و بە اوهشداربدهد. وپلنگ نیز مراقب جان حیوانات کوچکترباشد واجازە ندهند شکارچیان بە جنگل وارد شوند. شیر سری تکان داد و گفت : پس دوباره میتوانیم جنگل زیبا وتمیز نگهداریم اگر هرکس به وظایفی که داره خوب عمل کنه همه با خوشحالی به لونه هایشان رفتند @kodakane
تخم شربتی ✅حدود ۲۰% وزن دانه های تخم شربتی حاوی اسیدهای چرب امگا ۳ بوده و غذایی عالی برای مغز و قلب میباشد. ✅میزان امگا ۳ تخم شربتی هشت برابر ماهی سالمون است @kodakane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بــــــــــریم کاردستی ماز خیلی راحت با پاکت و نی و یه تیکه مقوا برای بچه ها درست کنید @kodakane
⭕️ به کودک احساس گناه ندهید! ما اجازه نداریم اشتباه های ساده و تجربه های ارزشمند کودک را تا حد گناه بزرگ کنیم. اگر کودک اشتباهی کرد این احساس که کار او غیرقابل بخشش و یا جبران است در او ایجاد نکنید. بیان جمله هایی مانند "خدا تو رو نمی بخشه"، " به بهشت نمیری"، "دل مامان را شکستی"، "بابا دیگه تو رو دوس نداره" و... موجب می شود تا کودک احساس گناه کاری کند. بهتر است کار کودک را توصیف کنیم و احساس خودمان را بیان کنیم و راهنمای عملی او برای روش درست باشیم. @kodakane
14.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کوچولوهای بامزه این قسمت: هندونه رو قل بده @kodakane
‍ 🐓🐐جهان گردی🐐🐓 ‍ یک روز الاغ و خروس و بز رفتند جهان گردی. رسیدند به قلعه . این قلعه مال سه تا غول بود. اولی یه کله داشت. دومی دو کله و سومی کله نداشت. الاغ و بز و خروس با هم گفتند: برویم با دوز و کلک آن ها را بیرون کنیم. نقشه ای کشیدند. بزتنها رفت تو قلعه. سه تا غول دور دیگ بزرگی نشسته بودند و پلو می خوردند. بز سلام کرد. غولی که یه کله داشت بهش گفت: هیچ می دونی، می دونی اگر سلام نمی کردی الان یه لقمه چپت می کردم. غولی که دو کله داشت نگاه تندتری بهش کرد و گفت: هیچ می دونی . می دونی که هر کی این جا بیاد دیگه بر نمی گرده؟ غولی که کله نداشت هیچی نگفت. فقط دستش را تکان داد. بز پرسید: این چی می گه؟ غول یه کله گفت: هیچی، می گی چی می خوای؟ واسه چی اومدی این جا؟ بز گفت: آهان این شد حرف حساب. من اومدم این جا تا بگم تا دیر نشده فرار کنید. غول ها پرسیدند: چرا؟ بز گفت: چون پادشاه یه لشگر انداخته دنبالش و داره به تاخت میاد این جا بیچارتون کنه. قلب سه غول از حرکت ایستاد. غولی که یه کله داشت دوید بالای یکی از برج های قلعه و از آن جا داد زد: ای بابام هی، چه گرد و خاکی بلند شده. انگار هزار تا سوار به تاخت دارند می یان. نگو این گردو خاک را الاغ و شتر به راه انداخته بودند. غولی که دو کله داشت گفت: بذار ببینم. بعد بدو بدو از یه برج دیگه رفت بالا و گفت ای بابام هیِ . دو هزار سوار کدومه؟ چی داری می گی؟ غولی هم که کله نداشت هم از یکی از برج ها رفت بالا و دست هاش و تکان داد. بز پرسید: این چیه؟ غول ها گفتند: هیچی، می گه تا دیر نشده باید فلنگ و ببندیم. بعد سه تایی فلنگ و بستند و رفتند. خروس و الاغ و بز هم رفتند توی قلعه و غذایی که غول ها پخته بودند را خوردند و سیر شدند. بعد گوشه ای دراز کشیدند و خوابیدند. یک دفعه صدای تالاپ تولوپی شنیده شد. دیدند غول ها دارند بر می گردند. گفتند: چی کار کنیم. چی کار نکنیم؟ دویدند بالای درختی که توی حیاط بود. خروس رفت روی نوک درخت نشست. بز روی شاخه وسطی. و الاغ که نمی توانست از درخت بالا برود به زور خودش را رسوند روی شاخه اولی و همان جا نشست. یک دفعه شاخه ای که الاغ از آن آویزان بود شکست و الاغ عرکشان افتاد پایین. بز که دید دارد گند کار در می آید داد زد: وای آسمان، به زمین افتاد. غول ها تا این حرف را شنیدند با هم گفتند: ای بابا هِی. و از ترس زهره شان ترکید و مردند. خروس و بز و الاغ چند روزی توی قلعه مانند و دوباره راه افتادند و رفتند جهان گردی. @kodakane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزشی با این دست ورزی سه تا کار میتونید انجام بدین.... شمارش اعداد شناخت اعداد نوشتن اعداد @kodakane
✅ با کودک هم‌دردی کنید. وقتی که برای احساس ناراحتی یا عصبانیت فرزند خود، نمی‌توانید کاری انجام دهید، بهترین کار، هم‌دردی با اوست. انسان‌ها، وقتی بدانند کسی هست که آن‌ها را درک کند، راحت‌تر، با مشکلات احساسی خود، کنار می‌آیند. هم‌دردی کردن، بە کودک کمک می‌کند که متوجه شود زندگی، احساسی خطرناک یا شرم‌آور نیست و همه، در زندگی‌شان، با احساسات مختلف، درگیر می باشند. هم‌چنین او، هم‌دردی کردن با دیگران را یاد می‌گیرد. شما می‌توانید از این جمله‌ها هم کمک بگیرید: «می‌دانم که سخت است بازی کردن را تمام کنی و بیایی با هم شام بخوریم، اما الان، وقت شام خوردن است». @kodakane