هدایت شده از الشیخ علی | قرآن وعترت💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسخ منطقی حاج اقا قرائتی 😄
هدایت شده از [ اقتصاد نیوز ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 آیت الله بهجت داستان عجیب دو بودایی را تعریف میکند ❗️❗️
کانال علامه حسن زاده آملی 🔻
http://eitaa.com/joinchat/4000645139Cde96dd3d95
هدایت شده از لبیک یااباصالح
12.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻چرا می گوییم #ظهور_نزدیک_است
🎥پیش بینی نزدیکی ظهور #امام_زمان علیه السلام از کلام #سیدحسن_نصرالله و مقام معظم رهبری
#پیچ_تاریخی
-----------------------------------------------
اگر یک نفر را به او وصل کردی
برای سپاهش تو سردار یاری...
به سوی ظهور🌷
@zohore_emamezaman
علاوه براین، گمان نمیرود چنین دختری تا سن 23 و یا 24 سالگی، بدون شوهر مانده باشد؛ زیرا پسرش عباس (ع) در زمان شهادتش حدود 34 سال داشت. بنابراین، ارجح آن است که سن او هنگام ازدواج با امیر مؤمنان (ع) 17 تا 21 سال باشد و چون نطفه نخستین فرزند، معمولًا پس از یکسال منعقد میگردد، لذا میتوان گفت که سن او در زمان به دنیا آوردن عباس (ع) حدود 18 تا 22 سال بوده و از این رهگذر، زمان تقریبی ولادت حضرت عباس را در سالهای بین 5 و 9 ق. دانست.
در این میان کسانی بر این باورند که امّالبنین در زمان واقعه عاشورا، حدود 55 سال داشته است. اگر چنین باشد، میتوان گفت زمان تولد عباس (ع) در سال 6 ق. بوده است. در این صورت به نظر میرسد امّالبنین یکسال از امام حسین (ع) کوچکتر بوده و آن حضرت در زمان ولادت عباس (ع) حدود 18 الی 22 سال داشته است. پس سال تولد ایشان را میتوان بین سالهای 5 و 9 هجری در نظر گرفت. البته برخی گفتهاند: او در زمان وقوع حادثه عاشور (سال 61 ق.) حدود 55 سال داشته است.
تربیت و جایگاه معنوی حضرت امّ البنین
امّ البنین در خانوادهای اصیل و شریف بزرگ شد و تربیت یافت؛ خانوادهای که والاترین، ارجمندترین و نجیبترین شمرده میشد و بزرگان عرب به آن افتخار میکردند. این خاندان شریف، مظهر جود و کرم، شجاعت و فصاحت، جوانمردی و بزرگمنشی، مکارم اخلاق، عفت و طهارت، اصالت و پاکدامنی و ... بود. آری امّالبنین بانویی بزرگوار بود که در محیطی سرشار از ایمان، زهد و تقوی رشد یافت؛ از اینرو، او زنی بود با تقوا و ورع و دارای عفت نفس و اخلاق و منش پسندیده.
مرحوم شهید اول، همان فقیه پرهیزگار متقی؛ محمدبن مکی عاملی، صاحب کتاب «لمعه دمشقیه» (که از دیرباز در حوزههای علمیه تدریس میشود)، در باره فاطمه (امّالبنین) میگوید:
«امّالبنین را باید جزو زنان با فضیلت و آگاه بهحق اهل بیت (علیهم السلام) شمرد، که در پیروی و ولایت و دوستی و محبت نسبت به آنان، خالص و مخلص بود. در مقابل، اهل بیت (علیهم السلام) نیز او را گرامی میداشتند و جایگاه رفیعی برایش قائل بودند، تا آنجا که حضرت زینب (س)، پس از بازگشت به مدینه، به دیدار او میرود و شهادت چهار فرزندش در کربلا را چنان تسلیت میگوید که گویی تبریک ایام عید است!» (1)
همچنین سید محسن امین، صاحب کتاب معروف «اعیان الشیعه» درباره او مینویسد: «او شاعره، زبان آور و از خاندان اصیل و شجاع عربی برخاسته است.» (2)
به هرحال، از این نشانههای روشن؛ یعنی گزینش او به عنوان همسر علیبن ابیطالب (ع)، تفقّد حضرت زینب (س) از وی و همچنین ذکر نام نیکش در کتب بزرگان علم و فقاهت، همگی نمایانگر منزلت ارجمند و موقعیت بس بلند او نزد خاندان نبوت و طهارت است.
امّالبنین (س) همسر دوم امیر مؤمنان (ع) یا ...؟!
حضرت علی (ع) پس از شهادت حضرت فاطمه (س)، با امّالبنین ازدواج کرد، اما روشن نیست که وی همسر دوم امام (ع) (پس از صدیقه کبری (س) باشد؛ زیرا قرائنی وجود دارد که امیر مؤمنان با خوله، بنت جعفربن قیس حنفی (مادر محمد حنفیه)، ازدواج کرد. البته مورّخان در این زمینه اختلاف دارند، لیکن نزدیکتر به واقعیت آن است که حضرت امیر (ع) پس از درگذشت فاطمه زهرا (س) با امامه بنت ابی العاص، آنگاه با فاطمه معروف ب- «امّالبنین» و با خوله به عنوان همسر چهارم عقد زناشویی بست.
عباسبن علی (ع)، فرزند ارشد امّ البنین (س) محسوب میشود که در سال 24 ق. متولد شده است و بعید به نظر میرسد که امام (ع) بلافاصله، پس از شهادت صدیقه کبری (س) در سال 11 ق. با او ازدواج کرده باشد؛ چرا که لازمه این فرض، آن است که بگوییم امّالبنین بیش از 12 سال دچار حالت نازایی بوده است.
1- مقرم، العباس، ص 72، بهنقل از مجموعه شهید اول.
2- سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 8، ص 389
ص: 25
داستان ازدواج علی (ع) با امّالبنین (س)
در کتاب «اعیان الشیعه» به نقل از «عمدة الطالب» آمده است:
علی (ع) به برادرش عقیل، که مردی نسب شناس و آشنا به تاریخ و نیاکان عرب بود، گفت:
«زنی را به من معرفی کن که از تبار دلاوران و قهرمانان باشد. میخواهم برای من پسری شجاع و جنگجوبه دنیا آورد.» عقیل گفت: «چرا سراغ فاطمه بنت حزام کلابی نمیروی، که پدران و نیاکان او از شجاعترین و زمندهترین مردان عرباند.» (1)
گفتنی است همین مطلب در کتاب «اعیان النساء» حکیمی نیز آمده است. با این تفاوت که جناب عقیلبن ابیطالب به برادرش علی (ع) میگوید: «برادر! چرا در پی چنین زنی هستی؟» فرمود: مایلم با او ازدواج کنم تا برای من پسر دلاوری به دنیا آورد که فرزندم حسین را در واقعه طف، در کربلا یاری دهد. آنگاه عقیل به ایشان توصیه کرد که با امّالبنین ازدواج کند؛ زیرا او از خاندانی است که پدران و نیاکانش از تمامی قوم عرب شجاعتر و دلاورتر هستند. آنگاه حضرت (ع) از برادرش عقیل خواست که او را از پدرش خواستگاری کند.
عقیل نزد پدر وی (حزام) رفت و به او گفت: شرافت دنیا و آخرت را برای تو به ارمغان آوردهام! پاسخ داد و آن چیست؟ عقیل گفت: آمدهام تا دخترت را برای برادرم علیبن ابیطالب خواستگاری کنم و او علاقمند است داماد تو شود، بهجهت والایی و اصالت نسب و شرف خاندانت.
حازم گفت: هیچکس به این مقام نایل نمیشود تا با مادرش مشورت کنم. آنگاه عقیل منتظر ماند و حازم، پدر امّالبنین نیز بر همسرش وارد شد و در همان حال شنید که دخترش فاطمه (امّ البنین) خوابی را برای مادرش تعریف میکند.
خواب و رؤیای امّ البنین
نقل شده که امّالبنین خوابش را برای مادرش اینگونه تعریف کرد:
در خواب احساس کردم که در باغ و بوستان پرمیوهای نشستهام. در آن، رودهای فراوان جاری است و آسمان صاف و قرص ماه در میدرخشید و ستارگان نور افشانی میکنند و من به عظمت آفرینش خداوند بزرگ میاندیشیدم که چگونه آسمان را بدون پایه و ستون برافراشته و این ماه تابان و ستارگان درخشان را آفریده است؟!
غرق در این اندیشهها بودم که ناگاه بهنظرم آمد ماه از دل آسمان کنده شد و در دامانم افتاد. چنان درخششی داشت که چشمها را خیره میکرد. متعجب و شگفتزده شدم. باز متوجه شدم سه ستاره درخشان دیگر به دامانم افتاد تا آنجاکه نور و تلألؤ آنها، پرده بر دیدگانم افکند. تعجب و حیرت بر من مستولی شد و بناگاه صدای هاتفی را شنیدم- بی آنکه صورتش را ببینم- گفت:
بشارت باد بر تو ای فاطمه، به خاطر این سروران ارجمند،
که همچون سه ستاره درخشان و یک ماه تاباناند.
پدرشان سید و سالار کلّ کائنات است.
پس، از پیامبر خدا، آنچنانکه در خبر آمد ...
وقتی این سخنان را شنیدم، سراسیمه شده، با ترس وفزع از خواب پریدم. از مادرم پرسیدم: تعبیر این خواب چیست؟ گفت: دخترم! اگر خواب تو رؤیای صادقه باشد، با یک مردی بسیار بزرگوار و ارجمند، که نزد خداوند مقامی بس والا دارد و افراد عشیرهاش از او پیروی و اطاعت میکنند، ازدواج میکنی و از او چهار فرزند به دنیا میآوری، اوّلین آنها سیمایی چون ماه دارد و سه تن دیگر نیز بمانند ستارگان درخشاناند.
پدرش (حزام) وقتی این مطلب را شنید، با تبسم و لبخند به سویشان آمد و گفت:
دخترم! خواب و رؤیای تو راست بود. مادر رو به پدر کرد و پرسید: از کجا متوجه این مطلب شدی؟ گفت: هم اکنون عقیلبن ابیطالب در خانه ماست تا دخترت را خواستگاری کند. پرسید: خواستگاری برای چه کسی؟ گفت: برای کسیکه لشکر دشمن را از هم میگسلد، وجود مبارکش مظهر عجایب و شگفتیهاست. پیکان جهتدار خداوند و قهرمان بلامنازع شرق و غرب عالم است. او همانا امام علیبن ابیطالب (ع) است.
پس از این ماجرا بود که حزام شادمان و خندان به سوی عقیل برگشت. عقیل وقتی او را دید، پرسید: چه خبر؟ گفت: به خواست خداوند خیر است. ما قبول کردیم که دخترمان کنیز امیر مؤمنان (ع) شود. عقیل گفت: او کنیز نیست، بلکه همسر علی خواهد بود.
1- اعیان الشیعه، ج 7، ص 429 و ج 8، ص 389، منظور حضرت علی 7 این بود که فرزندی شجاع و برومند برای او به دنیا آورد؛ همانطور که در کتاب «سرّ السلسلة العلویه» بخاری آمده و در کتب «اسرار الشهاده»، ج 3، ص 144 و «العباس»، مقرم، ص 81 نیز به آن اشاره شده است.
ص: 26
خبر ازدواج به کربلا هم رسید
در تاریخ آمده است که پیش از آغاز نبرد میان حسینبن علی (علیهما السلام) و یارانش و سپاه عمربن سعد در سرزمین کربلا و ضمن آمادگی هر دو طرف برای جنگ و نبرد و یا اندکی پس از شروع آن، زهیربن قین به سوی عبداللهبن جعفربن عقیل آمد و به او گفت: برادر! این پرچم را به من بسپار. عبدالله پرسید: آیا من در حمل آن کوتاهی کردم؟ گفت: هرگز، اما من به آن نیاز دارم. عبدالله بن جعفر پرچم را تحویل داد و زهیر آن را گرفت. و به سوی عباسبن علی (علیهما السلام) حرکت کرد و خطاب به وی گفت: میخواهم با تو سخنی بگویم و انتظار دارم آنرا کاملًا دریابی! عباس (ع) گفت: بگو که سخن گفتن در حال حاضر چه شیرین است!
آنگاه به خطاب به عباس گفت: ای ابوالفضل، بدان که پدر تو امیرمؤمنان، وقتی خواست با مادرت فاطمه ازدواج کند، برادرش عقیل را به خواستگاری فرستاد؛ چرا که به انساب قوم عرب آشنایی کامل داشت و بهاو گفت: برادر! از تو میخواهم به خواستگاری زنی بروی که از خاندان پاک و اصیل و دارای حسب و نسب شریف و شجاع باشد تا از او دارای فرزندی شوم شجاع و دلاور، برای نصرت و یاری به این پسرم (حسین (ع))، تا در واقعه طف در کربلا در کنار او باشد. پس بدان که پدرت تو را برای چنین روزی ذخیره کرد. بنابراین، نباید نسبت به حرم و حریم برادر و خواهرانت کوتاهی کنی! عباس پس از شنیدن این سخن، بر خود لرزید و آنچنان رکاب اسبش را کشید که از هم گسست. آنگاه رو به زهیر کرد و گفت: زهیر! تشویق و ترغیب خوبی بود در این روز. به خدا سوگند حماسهای را به معرض نمایش خواهم گذاشت که هرگز مانند آنرا ندیدهای ... (1)
حضرت ابوالفضل (ع) پس از اتمام سخنانش با شمر و شنیدن پیشنهاد دریافت امان نامه برای خود و برادرانش، به سوی خیمه برگشت. خواهرش زینت (س) پس از آنکه گفتگوی او را با شمر شنید، به استقبالش آمد و گفت: برادر! میخواهم سخنی را با تو درمیان گذارم.
حضرت عباس (ع) گفت: خواهر بگو که اکنون برای سخن گفتن بسیار مناسب است.
زینب (س) گفت: برادرم! وقتی مادرم فاطمه از دنیا رفت. پدرم از برادرش عقیل خواست برایش زنی از خاندانی اصیل برگزیند؛ خاندانی که نجیب، شجاع و دلاور باشد، تا از او دارای فرزندی شود برای حمایت و دفاع فرزندش حسین در کربلا و تو باید بدانی که پدرت تو را برای چنین روزی در نظر گرفت، پس کوتاهی نکن ای ابوالفضل.
وقتی عباس (ع) سخنان خواهرش زینب (س) را شنید، زین اسبشرا چنانکشیدکه پاره شد وخطاب بهاو گفت: تو درچنین روزی مرا تشویق میکنی، درحالیکه من فرزند علی، امیرمؤمنانم. وقتی زینب (س) کلام عباس را شنید، بسیار مسرور و شادمان گردید. (2)
بانوی حماسههای شگرف
بی شک مواضع اعجابانگیز این بانوی قهرمان (امّالبنین) در قبول ولایت اهلبیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) آن هم تا این حد خالصانه، بهخصوص نسبت به سیدالشهدا (ع)، کاری انفعالی یا شتابزده و تصادفی نبود، بلکه علل و عوامل مختلفی باعث آن شد که رفتهرفته او را به قلّه ایمان و اخلاص رساند و منتهی به چنین حالات و اوصاف شد.
مهمترین این اسباب در چهار محور خلاصه میشود:
1. درس آموزی امّالبنین در مکتب امیرمؤمنان، علی (ع)؛ تا آنجا که داودی؛ صاحب کتاب «العمده»، در کتاب خود، از ایشان با صفت «عالمه» یاد میکند. با توجه به اینکه در آن زمان، هیچ زنی- جز حضرت زینب (س)- به این صفت متصف نشده بود. (3)
این بانو بزرگوار (امّ البنین) به درجات عالی نایل شد و لیاقت و شایستگی آن را یافت که به بسیاری از علوم غیبی و اسرار پیچیده، که جبرئیل به پیامبر اسلام (ص) رساند و ایشان به پسر عمویش، علی (ع) سپرد و از طریق امیرالمؤمنین (ع) به بقیه معصومین (علیهم السلام) و افراد شایسته رسید. در همین رهگذر میتوان به ماجرای اطلاع ایشان از حوادث عاشورا و کربلا و آنچه بر فرزندش عباس (ع) پیش خواهد آمد، اشاره کرد. مشهور است وقتی حضرت ابو الفضل به دنیا آمد، علی (ع) دستان او را زیر و رو میکرد و آنها را میبوسید و میگریست و وقتی امّالبنین از علت آن میپرسد، به او خبر بریدن دستانش را در روز عاشورا میدهد. در حالیکه تلاش میکرد به خیمگاه آب برساند و فرزندان پیامبر خدا (ص) را سیراب کند.
بنابراین، اگر امّالبنین (س) را جزو خاندان عصمت و طهارت بدانیم، آنگاه بر ما فرض و واجب است نسبت به او و دیگران آگاهی، معرفت، مودّت و پیروی داشته باشیم. بهخصوص که پیامبر گرامی اسلام نیز در همین رابطه فرموده است:
«هرکه به ما مهر بورزد و با اینحال به دیدار خدا رود، از طریق شفاعت ما وارد بهشت میشود. سوگند به آنکه جانم در دست اوست در روز قیامت هیچ بندهای از عمل خود سودی نمیبرد، مگر اینکه نسبت به حقّ ما معرفت داشته باشد.» (4)
1- اسرار الشهاده، ص 234
2- هاشمی، ثمرات الأعواد، ج 1، ص 104
3- همان، ص 134، چاپ دوم.
4- علّامه امینی، الغدیر، ج 2، ص 301
ص: 27
همچنین فرمود:
«کسی وارد بهشت نمیشود، مگر اینکه نسبت به اهل بیت معرفت داشته باشد و آنان نیز او را قبول داشته باشند و نیز کسی وارد جهنم نمیشود، مگر آن که ولایت اهل بیت را انکار کند و آنان هم او را انکار نمایند.» (1)
و نیز فرمود:
«همواره اهلبیت پیامبرتان را در نظر بگیرید و آبروی آنان را حفظ کنید و از راه و روش آنان پیروی نمایید؛ چرا که آنان شما را از راه هدایت خارج نمیکنند و مطلقاً شما را به راه هلاکت بر نمیگردانند. پس اگر درنگ کردند، شما نیز درنگ کنید و چنانچه برخاستند، برخیزید. از آنان پیشی نگیرید که گمراه میشوید و از همراهی با آنان باز نمانید که به هلاکت میرسید.» (2)
2. لیاقت و شایستگی روحی و روانی امّالبنین؛ چنانکه فلاسفه میگویند، هر کاری در عالم خارج تحقّق پیدا نمیکند، جز از طریق تحقّق دو مسأله: الف) فعل ب) انفعال؛ یعنی فعل مورد نظر در عمل انجام گیرد و دیگر اینکه قابلیت آن فعل را داشته باشد؛ برای مثال، وقتی بخواهیم جامی را بشکنیم، به دو امر نیازمندیم: 1. به شکستن اقدام کنیم 2. ضروری است که آن جام قابل شکستن باشد. پس اگر در عمل برای شکستن آن جام اقدام نکنیم، بدیهی است که نمیشکند و از سوی دیگر اگر اقدام کنیم، امّا آن جام بلورین و یا شیشهای نباشد، بلکه جامی باشد از آهن، معلوم است که قابلیت شکستن را ندارد و لذا موضوع شکستن منتفی است. همین مسأله در مورد انسان؛ چه مرد و چه زن، صادق است؛ یعنی اگر انتظار داشته باشیم که او انسانی عالم، دانا، باگذشت، سخاوتمند و در راه خدمت به اهل بیت (علیهم السلام) ایثارگر باشد، لازم است دو امر تحقّق یابد:
هدایت شده از اذانی
یکی فعل؛ یعنی ابتدا باید به او تعلیم دهی و تربیتش کنی و صورت از خود گذشتگی و جهاد را در روح و روان او وارد نمایی و نیز ولایت و محبت اهل بیت (علیهم السلام) را از همان اوان کودکی، به قلب و گوشت و پوست او تزریق کنی.
دیگری انفعال؛ بدین معنی که او استعداد و شایستگی و قابلیت این امر را داشته باشد؛ یعنی هرگاه به او آموزش داده شد، آموزشپذیر باشد و یا اگر به تربیت او پرداختند، استعداد تربیت را داشته باشد. امّا اگر مثلا فردی مجنون باشد، صد البته که تعلیم و تربیت در او اثری نخواهد داشت و ...
لذا این موضوع از جهت فعل و انفعال بر شخصیت شخیص امّالبنین (س) کاملًا انطباق دارد و همین امر، او را به مقام رفیع و منزلت والا رساند؛ بهخصوص وقتی شخصی به نام «بَشیربن حَذْلَم» به سوی او آمد و خواست برای شهادت چهار فرزندش به او تسلیت بگوید و دلداریاش دهد، و این در حالی است که امّالبنین (س) آنان را بسیار دوست میداشت و به آنها عشق میورزید، با اینهمه، رو به او کرد و با قلبی آهنین و معرفتی بینظیر نسبت به اهلبیت (علیهم السلام) گفت:
«پارههای قلبم تکه تکه شدند، امّا باکی نیست. فرزندانم و هر آنکه زیر این گنبد کبود زیست میکند، فدای سرورم و آقایم ابا عبدالله الحسین باد! من از تو در مورد پسرانم نپرسیدم، امّا مشتاقم بدانم که فرزندم حسین زنده است یا به شهادت رسید!»
آری او شبانه روز بر حسین (ع) میگریست و از فرط حزن و اندوه، خواب به چشمانش راه نداشت و اینگونه بود تا از دنیای فانی رخت بربست، البته جایگاه ارجمند بدست نیامده برای بانو امالبنین (س)، مگر بجهت تحقق آن دو قضیه یاد شده (فعل و انفعال)، چرا که او از علم و دانش امیرمؤمنان (ع) روشنایی گرفت و نزد او معارف متعالیه را آموخت و آنچه را که بیشتر مردم از آن اطلاع ندارند، از شویش فراگرفت، افوزن بر این نباید اصالت و ژرفای ایمان و عمق شرافت حسب و نسب او را از یاد برد.
3. محیط خانوادگی خوب و تربیت شایسته؛ بانو امّالبنین (س) پرستنده و عابد و دوستار خیر و نیکی بود. امر به معروف میکرد و خود معروف را انجام میداد. نهی از منکر مینمود؛ چرا که او از سلالهای پاک و ارجمند و محیطی نیکو برخوردار بود و اجداد و نیاکانش نیز به مکارم اخلاق و خصال پسندیده معروف بودند. از همه اینها گذشته، او تحت حمایت و سرپرستی پدر و مادری جلیل القدر و گرانمایه و با ادب تربیت یافت و همین امر باعث شد تا او از همان اوان کودکی به عفت و عفاف و حجاب و حُسن رفتار و دیگر صفات نیکو و پسندیده متصف شود و این ویژگیها ایشان را به درجهای رساند که در عشق نسبت به حسین (ع) و فداکاری در راه او و تقدیم چهارپاره وجودش برای حمایت از او، به مرحله ذوب شدن در حبّ حسین (ع) نائل آید.
البته عکس این مطلب نیز صادق است، تا آنجا که محیط نا مناسب و ناهنجار خانوادگی میتواند آدمی را به یک حیوان درنده و خوک صفت مبدّل سازد و به مادون انسانیت تنزل دهد. نمونه روشن آن، عملکرد یزیدبن معاویهبن ابو سفیان نسبت به امام حسین (ع) و یارانش بود که آنها را
1- نهج البلاغة علی 7.
2- همان، خطبة 95، ص 190
ص: 28
بهصورت فجیعی به قتل رسانید و جامه از تن سرور جوانان بهشت به در آورد و دختران و پسران خردسال و زنان اهل بیت را به اسیری گرفت و از تمامی اینها گستاخانهتر اینکه سر از تن مبارک او جدا ساخت و در مقابل دیدگان همه، با چوب خیزرانی که در دست داشت، بر لب و دهان حضرت زد و این اشعار را خواند:
لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلا خَبَرٌ جاءَ وَلا وَحْیٌ نَزَلْ
لَسْتُ مِنْ خُندف إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ مِنْ بَنی أَحْمَدَ ما کانَ فَعَلْ
«بنی هاشم، حکومت و مملکت داری را بازیچه خود قرار دادند. پس نه خبری از نبوت در کار بوده و نه وحیی از آسمان نازل شده است!
من اگر انتقام نگیرم، هرگز خود را از تبار بنی امیه نخواهم شمرد. از خاندان احمد (محمد (ص))، به خاطر آنچه انجام دادند، انتقام خواهم گرفت.»
از این رو، موضع اسلام در این باره (محیط سالم و ناسالم خانوادگی)، این است که باید در امر ازدواج حساس بود و برای نسل آینده خود همسری از خانواده سالم و اصیل برگزید و تنها فریب جمال ظاهری را نخورد. از اینرو، پیامبرخدا (ص) فرمود:
«إِیَّاکُمْ وَ خَضْرَاءَ الدِّمَنِ، قِیلَ یَا رَسُولَ اللهِ وَ مَا خَضْرَاءُ الدِّمَنِ؟ قَالَ: الْمَرْأَةُ الْحَسْنَاءُ فِی مَنْبِتِ السَّوْءِ».
(1)
«برحذر باشید از خضراء دمن (/ گُل روییده در مزبله)، یاران گفتند: پیامبر خدا! منظور از خضراء دمن چیست؟ فرمود: همان زن زیباست که در محیط فاسد بار آمده باشد!»
هدایت شده از اذانی
پیداست امّالبنین نمونه اعلا و الگوی والای کرامت و اصالت خانوادگی بود که امیرمؤمنان (ع) این بانوی ارجمند را، از آن خاندان دلاور پرور و نجیب به همسری بر میگزیند.
4. احساس مسؤولیت و تکلیف در مقابل دین خدا؛ یکی از دلایلی که باعث شد امّالبنین (س) در عشق به حسینبن علی (علیهما السلام) ذوب شود و با تمام وجود پیرو اهل بیت (علیهم السلام) شود و به رفیعترین درجات ایثار و فداکاری در این راه نایل آید و از خود و فرزندانش و هرآنچه دارد، شمعهایی بسازد تا گِرد وجود نازنین ریحانه رسول الله (ص) و جگر گوشه بتول (س) بسوزند و بسازند تا از او حمایت و دفاع کنند، احساس مسؤولیت امّ البنین در برابر اهل بیت (علیهم السلام) بود.
در همین راستا، حضرت امام جواد (ع) فرمود:
«مؤمن به سه خصلت نیاز دارد: توفیق الهی، واعظ درونی و ناصح بیرونی.»
باید گفت این بانوی گرامی (امّالبنین) هر سه خصلت یاد شده را داشت؛ بدین معنی که او، هم از توفیق و مدد الهی دراین مسیر بهره برد و هم از واعظ درونی در ارتباط با احساس مسؤولیت نسبت به خاندان پیامبر (ص) برخوردار شد و هم از ارشاد و راهنماییهای همسرش، علیبن ابیطالب (ع)، به عنوان ناصح بیرونی استفاده کرد و با این خصلتها برتر از دیگر زنان شد.
در جامعه و در طول تاریخ شاهدیم که برخی از زنان چگونه با فرزندان شوهر که از زن دیگر به دنیا آمدهاند، رفتار میکنند و چه عذابها و رنجها برای آنها ایجاد مینمایند، تا آنجا که تحمّل محبت کردن پدر نسبت به فرزند خود را ندارند، بلکه سعی در ایجاد جدایی و نفاق میان آنان میکنند، در حالیکه این حسادتها و تنگ نظریها و حقارتها در وجود امّالبنین (س) نبود، بلکه او بهجهت معرفت و مسؤولیت، همه فرزندان خود را فدای فرزندان فاطمه زهرا (س) کرد؛ چرا که آنان را بر این راه و منش تربیت نموده و امتیاز فرزندان فاطمه زهرا (س) را برای آنان تشریح کرده بود تا همواره گوش به فرمان آنان باشند و هرگز از راه و روش ایشان سرپیچی نکنند که نمونه بارز آنرا در واقعه عاشورا مشاهده میکنیم.
امّالبنین ... در راستای یک زندگی زناشویی موفق
او همسری با ایمان و مادری شایسته و مدیری موفق بود و میپسندید که خدمتگزاری مخلص باشد؛ از اینرو، او در خانه علی (ع) تلاش بیوقفهای داشت تا خوشبختی و سعادت را به خانه شویش و نیز برای فرزندانش و فرزندان همسرش ارمغان آورد. البته امّالبنین هرگز راحتی خود را بر آسایش و آرامش شوهرش و فرزندان فاطمه (س) ترجیح نمیداد.
1- الکافی، ج 5، ص 332
ص: 29
او از همان نخستین روز که وارد خانه علی (ع) شد، دریافت که حسن و حسین (علیهما السلام) مریضاند؛ از اینرو از آن دو بزرگوار پرستاری میکرد و برای بهبودیشان شب را بیدار میماند و با مهر و عطوفت با آنها سخن میگفت و برایشان همچون مادری دلسوز و مهربان بود. تمامی همّ و غمّ وی این بود که حسن و حسین (علیهما السلام) و زینب و امّ کلثوم در آسایش و سعادت کامل باشند. هرگز نمازش را به تأخیر نمیانداخت و از فضیلت اوّل وقت بهره میبرد. ضمن اینکه بر تلاوت قرآن کریم و دعا و نیایشهای مستحبی مداومت داشت.
امّ البنین همسایگان را هم فراموش نمیکرد و به آنها سر میزد و حاجاتشان برآورده میساخت. زندگی پربرکت ایشان در مدینه آغاز شد و در کوفه استمرار یافت. آنگاه بار دیگر به مدینه بازگشت تا حکایت همسر با اخلاصی را گزارش کند که مطیع همسر خویش است. در اطاعت خدا فنا شد و هرگز به او ستم روا نداشت.
گفتگوی امّالبنین (س) با فرزندان زهرا (س)
امّالبنین (س) روزی متوجه شد که ام کلثوم، دخترک خردسال و یتیم زهرا (س) به گوشهای از خانه خیره مانده و به فکر فرو رفته است. پرسید: دخترم! تو را چه شده است؟ به چه چیز میاندیشی؟ امّ کلثوم به او نگریست و آهی کشید و با صدای معصومانهای گفت:
«خاله جان! مادرم زهرا در این گوشه از خانه مینشست و موهایم را شانه میزد و مرا میبوسید و برایم با صدای محزون و دل نشین قرآن میخواند و برای خواهرم زینب کلام جدّمان پیامبرخدا (ص) را بازگو میکرد و ما را به ایمان و تقوا ره مینمود و در قلب ما روح امید به خیر و نیکی میدمید.
خاله جان! چرا مادرم فوت کرد؟! او که پیر نبود!»
در این هنگام، اشک به امّالبنین (س) امان نداد و کلمات در گلویش محبوس شد و کوشید با صدای بریدهاش با این دختر یتیم سخن بگوید، امّا نتوانست و سرانجام- اشکریزان- خود را به دامان ام کلثوم انداخت، امّا دخترک یتیم دوباره پرسید:
«خاله جان! نیازی نیست چیزی بگویی، من همه چیز را میدانم. آنها مادرم را زدند و به پهلوی او، بین در و دیوار فشار آوردند، ما نیز از دیدن آن صحنه ترسیده بودیم و مادرمان فریاد میزد در حالیکه آتش و دود زبانه میکشید: اسماء! فضه! به دادم برسید، اینان جنینم را کشتند!»
هدایت شده از اذانی
امّ کلثوم مصیبت و غمنامه مادرش را شرح میداد و امّالبنین با شنیدن این وقایع، سخت میگریست.
«آه، خاله جان! نبودی که ببینی چه بر ما گذشت و چه حادثه دلخراشی را- پس از ارتحال جدّمان- تحمل کردیم و چگونه مادر در بستر بیماری افتاد و پس از نود روز دارفانی را وداع گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
خاله جان! مطمئن باش که او محزون، مظلوم و ناراضی از ستمگران به شهادت رسید.»
امّالبنین که فریاد و فغانش بالا گرفته بود، گفت:
«دخترم! قلبم پاره پاره میشود از شنیدن این مظلومیتها که بر سر مادرت آمده است. دخترم! باور کن که مادرت فاطمه مظهر جاویدان صبر و تقوی و شجاعت برای زنان و بلکه الگو برای مردان خواهد بود. به یقین خداوند او را انسان کامل و سرور زنان جهان قرار داده است.»
ام کلثوم نیز رو کرد به امّالبنین کرده، گفت:
«خاله جان! سخنان شما مرا بهیاد کلام مادرم میاندازد؛ وقتی آنجا نشسته بودیم (به گوشهای از حیاط خانه اشاره میکند)، مادرم بارها گفت که نوزاد جدید را محسن خواهیم نامید. امّا او مرد.
خاله جان ... منظورم این است که او را قبل از تولد کشتند! (ام کلثوم در این لحظه سخت گریست و هیچ نگفت).»
امّا امّالبنین را اشک امان نداد و از فرط غم و اندوه، نتوانست چیزی بگوید، بلکه با رنج و ناراحتی به امّ کلثوم؛ آن دخترک یتیم نگریست و گریست. در همان حال دخترک را نوازش کرد و در آغوش گرفت. مدتی گذشت تا اینکه زینب وارد شد! خیر باشد خاله! امّ کلثوم! عزیزم! حادثهای رخ داده؟! چیزی شما دو نفر را ناراحت کرده است؟!
امّ کلثوم: نه، خواهرم، یاد و خاطره مادرمان فاطمه را مرور میکردیم. بهراستی او چه زن بزرگی بود و چه زود از این دنیا رخت بربست و رفت. آیا این حادثه دل را نمیسوزاند؟
زینب: راست میگویی خواهر، امّا خداوند در هر کاری عبرت و حکمتی قرار داده که در پهنای زمان دامن گسترده است و ما قومی هستیم که خداوند ما را بهواسطه برخورداری از تمامی فضایل و دوری از همه رذایل، شرافت ویژه بخشید. پس همان میگوییم که خداوند متعال به ما آموخت:
ص: 30
(... إِنَّا للهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ...
) و جدّمان رسولالله بدان سفارش کرد. عزیز خواهرم! اکنون به پا خیز و توکّل بر خدا کن و خاله را بهحال خود واگذار تا بیش از این در خانه ما محزون و اندوهگین نشود؛ چرا که او مسؤولیتهای سنگین در پیش دارد و ما باید سپاسگزار او باشیم.
امّالبنین (در حالیکه دستان زینب (س) را غرق بوسه میکرد) گفت:
«پدر و مادرم و جان و مالم فدای شما باد! ای خاندان رسول (ص) و ای مطهّر از هر زشتی ... من افتخار میکنم که بر خدمت شما همّت گمارم و برخود میبالم که در طول زندگیام در کنار شما باشم. ای سروران نیک سرشت، مطمئن باشید که من همه وجودم را خالصانه فدای شما عزیزان خواهم کرد.
امّالبنین ... مادری فداکار و مسؤول، برای فرزندان فاطمه (س)
فرزندش عباسبن علیبن ابیطالب، در سال 26 هجری به دنیا آمد، در حالیکه پیش از او حسن و حسین و زینب و امّ کلثوم (علیهم السلام) فرزندان علی و فاطمه (علیهما السلام) بودند. آنان از به دنیا آمدن نوزاد امّ البنین بسیار شاد و مسرور شدند. نورسیده، لبخندهای زیبا و حرکات دلربا و چهرهای چونان ماه تمام داشت. با آمدن او، تحرّک و نشاط زاید الوصفی نصیب فرزندان علی (ع) شد. آنها با برادرشان عباس بازی میکردند، در حالیکه امّالبنین با خود میگفت: خدای من! چقدر خوشبختم که خداوند مرا در این خانه مبارک قرار داد. خدایا! شب و روز تو را سپاس میگویم.
عباس (ع) مظهر زیبایی و شکوه و نورانیت و توازن اندام و حرکات بود. مادرش او را سخت دوست میداشت، امّا در مقایسه با فرزندان فاطمه (س)، آنان را بی هیچ شک و شبهه، برتر از عباس میدانست و این رفتار، برخاسته از ایثار و از خود گذشتگی و صدق و اخلاص است و به خاطر ریشه کن کردن حسّ خودخواهی و حسادت است که تجلّی عملی آن ذوب شدن در انسانهای والا و برتر است.
امّالبنین همسری نمونه در کنار علی (ع)
مکان حادثه در مساحتی اندک، در کوفه عراق و زمان، شبِ نوزدهم ماه مبارک رمضان، در سال 40 هجری قمری و سخنی که ارکان آسمان و زمین را به لرزه در آورد.
سخن علی بود، آنگاه که نماز شب میخواند. بهگونهای بر آسمان می نگریست که گویی میخواهد از این دنیا کوچ کند! فرمود:
(... إِنَّا للهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ...
). سپس در حالیکه همه اهل خانه و دخترش زینب (س) با همه وجود و احساس میشنیدند، افزود:
«وَ اللهِ مَا کَذَبْتُ وَ لَا کُذِبْتُ وَ إِنَّهَا اللَّیْلَةُ الَّتِی وُعِدْتُ بِهَا».