هدایت شده از الشیخ علی | عربیفصیح وعراقی✨️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
* نمونه درس آموزشی *
♦️ * مقایسه بین دو اراده * ♦️
اراده ما چطوره؟؟!!
برای یادگیری زبان عربی که زبان دین وقرآن ماست و زبان کشورهای مسلمان و همسایه.
🔺 * یه نگاهی هم به اراده صهیونیستها برای یادگیری زبان فارسی بیندازیم *
👇👇👇
هدایت شده از الشیخ علی | قرآن وعترت💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسخ منطقی حاج اقا قرائتی 😄
هدایت شده از [ اقتصاد نیوز ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 آیت الله بهجت داستان عجیب دو بودایی را تعریف میکند ❗️❗️
کانال علامه حسن زاده آملی 🔻
http://eitaa.com/joinchat/4000645139Cde96dd3d95
هدایت شده از لبیک یااباصالح
12.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻چرا می گوییم #ظهور_نزدیک_است
🎥پیش بینی نزدیکی ظهور #امام_زمان علیه السلام از کلام #سیدحسن_نصرالله و مقام معظم رهبری
#پیچ_تاریخی
-----------------------------------------------
اگر یک نفر را به او وصل کردی
برای سپاهش تو سردار یاری...
به سوی ظهور🌷
@zohore_emamezaman
علاوه براین، گمان نمیرود چنین دختری تا سن 23 و یا 24 سالگی، بدون شوهر مانده باشد؛ زیرا پسرش عباس (ع) در زمان شهادتش حدود 34 سال داشت. بنابراین، ارجح آن است که سن او هنگام ازدواج با امیر مؤمنان (ع) 17 تا 21 سال باشد و چون نطفه نخستین فرزند، معمولًا پس از یکسال منعقد میگردد، لذا میتوان گفت که سن او در زمان به دنیا آوردن عباس (ع) حدود 18 تا 22 سال بوده و از این رهگذر، زمان تقریبی ولادت حضرت عباس را در سالهای بین 5 و 9 ق. دانست.
در این میان کسانی بر این باورند که امّالبنین در زمان واقعه عاشورا، حدود 55 سال داشته است. اگر چنین باشد، میتوان گفت زمان تولد عباس (ع) در سال 6 ق. بوده است. در این صورت به نظر میرسد امّالبنین یکسال از امام حسین (ع) کوچکتر بوده و آن حضرت در زمان ولادت عباس (ع) حدود 18 الی 22 سال داشته است. پس سال تولد ایشان را میتوان بین سالهای 5 و 9 هجری در نظر گرفت. البته برخی گفتهاند: او در زمان وقوع حادثه عاشور (سال 61 ق.) حدود 55 سال داشته است.
تربیت و جایگاه معنوی حضرت امّ البنین
امّ البنین در خانوادهای اصیل و شریف بزرگ شد و تربیت یافت؛ خانوادهای که والاترین، ارجمندترین و نجیبترین شمرده میشد و بزرگان عرب به آن افتخار میکردند. این خاندان شریف، مظهر جود و کرم، شجاعت و فصاحت، جوانمردی و بزرگمنشی، مکارم اخلاق، عفت و طهارت، اصالت و پاکدامنی و ... بود. آری امّالبنین بانویی بزرگوار بود که در محیطی سرشار از ایمان، زهد و تقوی رشد یافت؛ از اینرو، او زنی بود با تقوا و ورع و دارای عفت نفس و اخلاق و منش پسندیده.
مرحوم شهید اول، همان فقیه پرهیزگار متقی؛ محمدبن مکی عاملی، صاحب کتاب «لمعه دمشقیه» (که از دیرباز در حوزههای علمیه تدریس میشود)، در باره فاطمه (امّالبنین) میگوید:
«امّالبنین را باید جزو زنان با فضیلت و آگاه بهحق اهل بیت (علیهم السلام) شمرد، که در پیروی و ولایت و دوستی و محبت نسبت به آنان، خالص و مخلص بود. در مقابل، اهل بیت (علیهم السلام) نیز او را گرامی میداشتند و جایگاه رفیعی برایش قائل بودند، تا آنجا که حضرت زینب (س)، پس از بازگشت به مدینه، به دیدار او میرود و شهادت چهار فرزندش در کربلا را چنان تسلیت میگوید که گویی تبریک ایام عید است!» (1)
همچنین سید محسن امین، صاحب کتاب معروف «اعیان الشیعه» درباره او مینویسد: «او شاعره، زبان آور و از خاندان اصیل و شجاع عربی برخاسته است.» (2)
به هرحال، از این نشانههای روشن؛ یعنی گزینش او به عنوان همسر علیبن ابیطالب (ع)، تفقّد حضرت زینب (س) از وی و همچنین ذکر نام نیکش در کتب بزرگان علم و فقاهت، همگی نمایانگر منزلت ارجمند و موقعیت بس بلند او نزد خاندان نبوت و طهارت است.
امّالبنین (س) همسر دوم امیر مؤمنان (ع) یا ...؟!
حضرت علی (ع) پس از شهادت حضرت فاطمه (س)، با امّالبنین ازدواج کرد، اما روشن نیست که وی همسر دوم امام (ع) (پس از صدیقه کبری (س) باشد؛ زیرا قرائنی وجود دارد که امیر مؤمنان با خوله، بنت جعفربن قیس حنفی (مادر محمد حنفیه)، ازدواج کرد. البته مورّخان در این زمینه اختلاف دارند، لیکن نزدیکتر به واقعیت آن است که حضرت امیر (ع) پس از درگذشت فاطمه زهرا (س) با امامه بنت ابی العاص، آنگاه با فاطمه معروف ب- «امّالبنین» و با خوله به عنوان همسر چهارم عقد زناشویی بست.
عباسبن علی (ع)، فرزند ارشد امّ البنین (س) محسوب میشود که در سال 24 ق. متولد شده است و بعید به نظر میرسد که امام (ع) بلافاصله، پس از شهادت صدیقه کبری (س) در سال 11 ق. با او ازدواج کرده باشد؛ چرا که لازمه این فرض، آن است که بگوییم امّالبنین بیش از 12 سال دچار حالت نازایی بوده است.
1- مقرم، العباس، ص 72، بهنقل از مجموعه شهید اول.
2- سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 8، ص 389
ص: 25
داستان ازدواج علی (ع) با امّالبنین (س)
در کتاب «اعیان الشیعه» به نقل از «عمدة الطالب» آمده است:
علی (ع) به برادرش عقیل، که مردی نسب شناس و آشنا به تاریخ و نیاکان عرب بود، گفت:
«زنی را به من معرفی کن که از تبار دلاوران و قهرمانان باشد. میخواهم برای من پسری شجاع و جنگجوبه دنیا آورد.» عقیل گفت: «چرا سراغ فاطمه بنت حزام کلابی نمیروی، که پدران و نیاکان او از شجاعترین و زمندهترین مردان عرباند.» (1)
گفتنی است همین مطلب در کتاب «اعیان النساء» حکیمی نیز آمده است. با این تفاوت که جناب عقیلبن ابیطالب به برادرش علی (ع) میگوید: «برادر! چرا در پی چنین زنی هستی؟» فرمود: مایلم با او ازدواج کنم تا برای من پسر دلاوری به دنیا آورد که فرزندم حسین را در واقعه طف، در کربلا یاری دهد. آنگاه عقیل به ایشان توصیه کرد که با امّالبنین ازدواج کند؛ زیرا او از خاندانی است که پدران و نیاکانش از تمامی قوم عرب شجاعتر و دلاورتر هستند. آنگاه حضرت (ع) از برادرش عقیل خواست که او را از پدرش خواستگاری کند.
عقیل نزد پدر وی (حزام) رفت و به او گفت: شرافت دنیا و آخرت را برای تو به ارمغان آوردهام! پاسخ داد و آن چیست؟ عقیل گفت: آمدهام تا دخترت را برای برادرم علیبن ابیطالب خواستگاری کنم و او علاقمند است داماد تو شود، بهجهت والایی و اصالت نسب و شرف خاندانت.
حازم گفت: هیچکس به این مقام نایل نمیشود تا با مادرش مشورت کنم. آنگاه عقیل منتظر ماند و حازم، پدر امّالبنین نیز بر همسرش وارد شد و در همان حال شنید که دخترش فاطمه (امّ البنین) خوابی را برای مادرش تعریف میکند.
خواب و رؤیای امّ البنین
نقل شده که امّالبنین خوابش را برای مادرش اینگونه تعریف کرد:
در خواب احساس کردم که در باغ و بوستان پرمیوهای نشستهام. در آن، رودهای فراوان جاری است و آسمان صاف و قرص ماه در میدرخشید و ستارگان نور افشانی میکنند و من به عظمت آفرینش خداوند بزرگ میاندیشیدم که چگونه آسمان را بدون پایه و ستون برافراشته و این ماه تابان و ستارگان درخشان را آفریده است؟!
غرق در این اندیشهها بودم که ناگاه بهنظرم آمد ماه از دل آسمان کنده شد و در دامانم افتاد. چنان درخششی داشت که چشمها را خیره میکرد. متعجب و شگفتزده شدم. باز متوجه شدم سه ستاره درخشان دیگر به دامانم افتاد تا آنجاکه نور و تلألؤ آنها، پرده بر دیدگانم افکند. تعجب و حیرت بر من مستولی شد و بناگاه صدای هاتفی را شنیدم- بی آنکه صورتش را ببینم- گفت:
بشارت باد بر تو ای فاطمه، به خاطر این سروران ارجمند،
که همچون سه ستاره درخشان و یک ماه تاباناند.
پدرشان سید و سالار کلّ کائنات است.
پس، از پیامبر خدا، آنچنانکه در خبر آمد ...
وقتی این سخنان را شنیدم، سراسیمه شده، با ترس وفزع از خواب پریدم. از مادرم پرسیدم: تعبیر این خواب چیست؟ گفت: دخترم! اگر خواب تو رؤیای صادقه باشد، با یک مردی بسیار بزرگوار و ارجمند، که نزد خداوند مقامی بس والا دارد و افراد عشیرهاش از او پیروی و اطاعت میکنند، ازدواج میکنی و از او چهار فرزند به دنیا میآوری، اوّلین آنها سیمایی چون ماه دارد و سه تن دیگر نیز بمانند ستارگان درخشاناند.
پدرش (حزام) وقتی این مطلب را شنید، با تبسم و لبخند به سویشان آمد و گفت:
دخترم! خواب و رؤیای تو راست بود. مادر رو به پدر کرد و پرسید: از کجا متوجه این مطلب شدی؟ گفت: هم اکنون عقیلبن ابیطالب در خانه ماست تا دخترت را خواستگاری کند. پرسید: خواستگاری برای چه کسی؟ گفت: برای کسیکه لشکر دشمن را از هم میگسلد، وجود مبارکش مظهر عجایب و شگفتیهاست. پیکان جهتدار خداوند و قهرمان بلامنازع شرق و غرب عالم است. او همانا امام علیبن ابیطالب (ع) است.
پس از این ماجرا بود که حزام شادمان و خندان به سوی عقیل برگشت. عقیل وقتی او را دید، پرسید: چه خبر؟ گفت: به خواست خداوند خیر است. ما قبول کردیم که دخترمان کنیز امیر مؤمنان (ع) شود. عقیل گفت: او کنیز نیست، بلکه همسر علی خواهد بود.
1- اعیان الشیعه، ج 7، ص 429 و ج 8، ص 389، منظور حضرت علی 7 این بود که فرزندی شجاع و برومند برای او به دنیا آورد؛ همانطور که در کتاب «سرّ السلسلة العلویه» بخاری آمده و در کتب «اسرار الشهاده»، ج 3، ص 144 و «العباس»، مقرم، ص 81 نیز به آن اشاره شده است.
ص: 26
خبر ازدواج به کربلا هم رسید
در تاریخ آمده است که پیش از آغاز نبرد میان حسینبن علی (علیهما السلام) و یارانش و سپاه عمربن سعد در سرزمین کربلا و ضمن آمادگی هر دو طرف برای جنگ و نبرد و یا اندکی پس از شروع آن، زهیربن قین به سوی عبداللهبن جعفربن عقیل آمد و به او گفت: برادر! این پرچم را به من بسپار. عبدالله پرسید: آیا من در حمل آن کوتاهی کردم؟ گفت: هرگز، اما من به آن نیاز دارم. عبدالله بن جعفر پرچم را تحویل داد و زهیر آن را گرفت. و به سوی عباسبن علی (علیهما السلام) حرکت کرد و خطاب به وی گفت: میخواهم با تو سخنی بگویم و انتظار دارم آنرا کاملًا دریابی! عباس (ع) گفت: بگو که سخن گفتن در حال حاضر چه شیرین است!
آنگاه به خطاب به عباس گفت: ای ابوالفضل، بدان که پدر تو امیرمؤمنان، وقتی خواست با مادرت فاطمه ازدواج کند، برادرش عقیل را به خواستگاری فرستاد؛ چرا که به انساب قوم عرب آشنایی کامل داشت و بهاو گفت: برادر! از تو میخواهم به خواستگاری زنی بروی که از خاندان پاک و اصیل و دارای حسب و نسب شریف و شجاع باشد تا از او دارای فرزندی شوم شجاع و دلاور، برای نصرت و یاری به این پسرم (حسین (ع))، تا در واقعه طف در کربلا در کنار او باشد. پس بدان که پدرت تو را برای چنین روزی ذخیره کرد. بنابراین، نباید نسبت به حرم و حریم برادر و خواهرانت کوتاهی کنی! عباس پس از شنیدن این سخن، بر خود لرزید و آنچنان رکاب اسبش را کشید که از هم گسست. آنگاه رو به زهیر کرد و گفت: زهیر! تشویق و ترغیب خوبی بود در این روز. به خدا سوگند حماسهای را به معرض نمایش خواهم گذاشت که هرگز مانند آنرا ندیدهای ... (1)