حضرت ابوالفضل (ع) پس از اتمام سخنانش با شمر و شنیدن پیشنهاد دریافت امان نامه برای خود و برادرانش، به سوی خیمه برگشت. خواهرش زینت (س) پس از آنکه گفتگوی او را با شمر شنید، به استقبالش آمد و گفت: برادر! میخواهم سخنی را با تو درمیان گذارم.
حضرت عباس (ع) گفت: خواهر بگو که اکنون برای سخن گفتن بسیار مناسب است.
زینب (س) گفت: برادرم! وقتی مادرم فاطمه از دنیا رفت. پدرم از برادرش عقیل خواست برایش زنی از خاندانی اصیل برگزیند؛ خاندانی که نجیب، شجاع و دلاور باشد، تا از او دارای فرزندی شود برای حمایت و دفاع فرزندش حسین در کربلا و تو باید بدانی که پدرت تو را برای چنین روزی در نظر گرفت، پس کوتاهی نکن ای ابوالفضل.
وقتی عباس (ع) سخنان خواهرش زینب (س) را شنید، زین اسبشرا چنانکشیدکه پاره شد وخطاب بهاو گفت: تو درچنین روزی مرا تشویق میکنی، درحالیکه من فرزند علی، امیرمؤمنانم. وقتی زینب (س) کلام عباس را شنید، بسیار مسرور و شادمان گردید. (2)
بانوی حماسههای شگرف
بی شک مواضع اعجابانگیز این بانوی قهرمان (امّالبنین) در قبول ولایت اهلبیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) آن هم تا این حد خالصانه، بهخصوص نسبت به سیدالشهدا (ع)، کاری انفعالی یا شتابزده و تصادفی نبود، بلکه علل و عوامل مختلفی باعث آن شد که رفتهرفته او را به قلّه ایمان و اخلاص رساند و منتهی به چنین حالات و اوصاف شد.
مهمترین این اسباب در چهار محور خلاصه میشود:
1. درس آموزی امّالبنین در مکتب امیرمؤمنان، علی (ع)؛ تا آنجا که داودی؛ صاحب کتاب «العمده»، در کتاب خود، از ایشان با صفت «عالمه» یاد میکند. با توجه به اینکه در آن زمان، هیچ زنی- جز حضرت زینب (س)- به این صفت متصف نشده بود. (3)
این بانو بزرگوار (امّ البنین) به درجات عالی نایل شد و لیاقت و شایستگی آن را یافت که به بسیاری از علوم غیبی و اسرار پیچیده، که جبرئیل به پیامبر اسلام (ص) رساند و ایشان به پسر عمویش، علی (ع) سپرد و از طریق امیرالمؤمنین (ع) به بقیه معصومین (علیهم السلام) و افراد شایسته رسید. در همین رهگذر میتوان به ماجرای اطلاع ایشان از حوادث عاشورا و کربلا و آنچه بر فرزندش عباس (ع) پیش خواهد آمد، اشاره کرد. مشهور است وقتی حضرت ابو الفضل به دنیا آمد، علی (ع) دستان او را زیر و رو میکرد و آنها را میبوسید و میگریست و وقتی امّالبنین از علت آن میپرسد، به او خبر بریدن دستانش را در روز عاشورا میدهد. در حالیکه تلاش میکرد به خیمگاه آب برساند و فرزندان پیامبر خدا (ص) را سیراب کند.
بنابراین، اگر امّالبنین (س) را جزو خاندان عصمت و طهارت بدانیم، آنگاه بر ما فرض و واجب است نسبت به او و دیگران آگاهی، معرفت، مودّت و پیروی داشته باشیم. بهخصوص که پیامبر گرامی اسلام نیز در همین رابطه فرموده است:
«هرکه به ما مهر بورزد و با اینحال به دیدار خدا رود، از طریق شفاعت ما وارد بهشت میشود. سوگند به آنکه جانم در دست اوست در روز قیامت هیچ بندهای از عمل خود سودی نمیبرد، مگر اینکه نسبت به حقّ ما معرفت داشته باشد.» (4)
1- اسرار الشهاده، ص 234
2- هاشمی، ثمرات الأعواد، ج 1، ص 104
3- همان، ص 134، چاپ دوم.
4- علّامه امینی، الغدیر، ج 2، ص 301
ص: 27
همچنین فرمود:
«کسی وارد بهشت نمیشود، مگر اینکه نسبت به اهل بیت معرفت داشته باشد و آنان نیز او را قبول داشته باشند و نیز کسی وارد جهنم نمیشود، مگر آن که ولایت اهل بیت را انکار کند و آنان هم او را انکار نمایند.» (1)
و نیز فرمود:
«همواره اهلبیت پیامبرتان را در نظر بگیرید و آبروی آنان را حفظ کنید و از راه و روش آنان پیروی نمایید؛ چرا که آنان شما را از راه هدایت خارج نمیکنند و مطلقاً شما را به راه هلاکت بر نمیگردانند. پس اگر درنگ کردند، شما نیز درنگ کنید و چنانچه برخاستند، برخیزید. از آنان پیشی نگیرید که گمراه میشوید و از همراهی با آنان باز نمانید که به هلاکت میرسید.» (2)
2. لیاقت و شایستگی روحی و روانی امّالبنین؛ چنانکه فلاسفه میگویند، هر کاری در عالم خارج تحقّق پیدا نمیکند، جز از طریق تحقّق دو مسأله: الف) فعل ب) انفعال؛ یعنی فعل مورد نظر در عمل انجام گیرد و دیگر اینکه قابلیت آن فعل را داشته باشد؛ برای مثال، وقتی بخواهیم جامی را بشکنیم، به دو امر نیازمندیم: 1. به شکستن اقدام کنیم 2. ضروری است که آن جام قابل شکستن باشد. پس اگر در عمل برای شکستن آن جام اقدام نکنیم، بدیهی است که نمیشکند و از سوی دیگر اگر اقدام کنیم، امّا آن جام بلورین و یا شیشهای نباشد، بلکه جامی باشد از آهن، معلوم است که قابلیت شکستن را ندارد و لذا موضوع شکستن منتفی است. همین مسأله در مورد انسان؛ چه مرد و چه زن، صادق است؛ یعنی اگر انتظار داشته باشیم که او انسانی عالم، دانا، باگذشت، سخاوتمند و در راه خدمت به اهل بیت (علیهم السلام) ایثارگر باشد، لازم است دو امر تحقّق یابد:
هدایت شده از اذانی
یکی فعل؛ یعنی ابتدا باید به او تعلیم دهی و تربیتش کنی و صورت از خود گذشتگی و جهاد را در روح و روان او وارد نمایی و نیز ولایت و محبت اهل بیت (علیهم السلام) را از همان اوان کودکی، به قلب و گوشت و پوست او تزریق کنی.
دیگری انفعال؛ بدین معنی که او استعداد و شایستگی و قابلیت این امر را داشته باشد؛ یعنی هرگاه به او آموزش داده شد، آموزشپذیر باشد و یا اگر به تربیت او پرداختند، استعداد تربیت را داشته باشد. امّا اگر مثلا فردی مجنون باشد، صد البته که تعلیم و تربیت در او اثری نخواهد داشت و ...
لذا این موضوع از جهت فعل و انفعال بر شخصیت شخیص امّالبنین (س) کاملًا انطباق دارد و همین امر، او را به مقام رفیع و منزلت والا رساند؛ بهخصوص وقتی شخصی به نام «بَشیربن حَذْلَم» به سوی او آمد و خواست برای شهادت چهار فرزندش به او تسلیت بگوید و دلداریاش دهد، و این در حالی است که امّالبنین (س) آنان را بسیار دوست میداشت و به آنها عشق میورزید، با اینهمه، رو به او کرد و با قلبی آهنین و معرفتی بینظیر نسبت به اهلبیت (علیهم السلام) گفت:
«پارههای قلبم تکه تکه شدند، امّا باکی نیست. فرزندانم و هر آنکه زیر این گنبد کبود زیست میکند، فدای سرورم و آقایم ابا عبدالله الحسین باد! من از تو در مورد پسرانم نپرسیدم، امّا مشتاقم بدانم که فرزندم حسین زنده است یا به شهادت رسید!»
آری او شبانه روز بر حسین (ع) میگریست و از فرط حزن و اندوه، خواب به چشمانش راه نداشت و اینگونه بود تا از دنیای فانی رخت بربست، البته جایگاه ارجمند بدست نیامده برای بانو امالبنین (س)، مگر بجهت تحقق آن دو قضیه یاد شده (فعل و انفعال)، چرا که او از علم و دانش امیرمؤمنان (ع) روشنایی گرفت و نزد او معارف متعالیه را آموخت و آنچه را که بیشتر مردم از آن اطلاع ندارند، از شویش فراگرفت، افوزن بر این نباید اصالت و ژرفای ایمان و عمق شرافت حسب و نسب او را از یاد برد.
3. محیط خانوادگی خوب و تربیت شایسته؛ بانو امّالبنین (س) پرستنده و عابد و دوستار خیر و نیکی بود. امر به معروف میکرد و خود معروف را انجام میداد. نهی از منکر مینمود؛ چرا که او از سلالهای پاک و ارجمند و محیطی نیکو برخوردار بود و اجداد و نیاکانش نیز به مکارم اخلاق و خصال پسندیده معروف بودند. از همه اینها گذشته، او تحت حمایت و سرپرستی پدر و مادری جلیل القدر و گرانمایه و با ادب تربیت یافت و همین امر باعث شد تا او از همان اوان کودکی به عفت و عفاف و حجاب و حُسن رفتار و دیگر صفات نیکو و پسندیده متصف شود و این ویژگیها ایشان را به درجهای رساند که در عشق نسبت به حسین (ع) و فداکاری در راه او و تقدیم چهارپاره وجودش برای حمایت از او، به مرحله ذوب شدن در حبّ حسین (ع) نائل آید.
البته عکس این مطلب نیز صادق است، تا آنجا که محیط نا مناسب و ناهنجار خانوادگی میتواند آدمی را به یک حیوان درنده و خوک صفت مبدّل سازد و به مادون انسانیت تنزل دهد. نمونه روشن آن، عملکرد یزیدبن معاویهبن ابو سفیان نسبت به امام حسین (ع) و یارانش بود که آنها را
1- نهج البلاغة علی 7.
2- همان، خطبة 95، ص 190
ص: 28
بهصورت فجیعی به قتل رسانید و جامه از تن سرور جوانان بهشت به در آورد و دختران و پسران خردسال و زنان اهل بیت را به اسیری گرفت و از تمامی اینها گستاخانهتر اینکه سر از تن مبارک او جدا ساخت و در مقابل دیدگان همه، با چوب خیزرانی که در دست داشت، بر لب و دهان حضرت زد و این اشعار را خواند:
لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلا خَبَرٌ جاءَ وَلا وَحْیٌ نَزَلْ
لَسْتُ مِنْ خُندف إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ مِنْ بَنی أَحْمَدَ ما کانَ فَعَلْ
«بنی هاشم، حکومت و مملکت داری را بازیچه خود قرار دادند. پس نه خبری از نبوت در کار بوده و نه وحیی از آسمان نازل شده است!
من اگر انتقام نگیرم، هرگز خود را از تبار بنی امیه نخواهم شمرد. از خاندان احمد (محمد (ص))، به خاطر آنچه انجام دادند، انتقام خواهم گرفت.»
از این رو، موضع اسلام در این باره (محیط سالم و ناسالم خانوادگی)، این است که باید در امر ازدواج حساس بود و برای نسل آینده خود همسری از خانواده سالم و اصیل برگزید و تنها فریب جمال ظاهری را نخورد. از اینرو، پیامبرخدا (ص) فرمود:
«إِیَّاکُمْ وَ خَضْرَاءَ الدِّمَنِ، قِیلَ یَا رَسُولَ اللهِ وَ مَا خَضْرَاءُ الدِّمَنِ؟ قَالَ: الْمَرْأَةُ الْحَسْنَاءُ فِی مَنْبِتِ السَّوْءِ».
(1)
«برحذر باشید از خضراء دمن (/ گُل روییده در مزبله)، یاران گفتند: پیامبر خدا! منظور از خضراء دمن چیست؟ فرمود: همان زن زیباست که در محیط فاسد بار آمده باشد!»
هدایت شده از اذانی
پیداست امّالبنین نمونه اعلا و الگوی والای کرامت و اصالت خانوادگی بود که امیرمؤمنان (ع) این بانوی ارجمند را، از آن خاندان دلاور پرور و نجیب به همسری بر میگزیند.
4. احساس مسؤولیت و تکلیف در مقابل دین خدا؛ یکی از دلایلی که باعث شد امّالبنین (س) در عشق به حسینبن علی (علیهما السلام) ذوب شود و با تمام وجود پیرو اهل بیت (علیهم السلام) شود و به رفیعترین درجات ایثار و فداکاری در این راه نایل آید و از خود و فرزندانش و هرآنچه دارد، شمعهایی بسازد تا گِرد وجود نازنین ریحانه رسول الله (ص) و جگر گوشه بتول (س) بسوزند و بسازند تا از او حمایت و دفاع کنند، احساس مسؤولیت امّ البنین در برابر اهل بیت (علیهم السلام) بود.
در همین راستا، حضرت امام جواد (ع) فرمود:
«مؤمن به سه خصلت نیاز دارد: توفیق الهی، واعظ درونی و ناصح بیرونی.»
باید گفت این بانوی گرامی (امّالبنین) هر سه خصلت یاد شده را داشت؛ بدین معنی که او، هم از توفیق و مدد الهی دراین مسیر بهره برد و هم از واعظ درونی در ارتباط با احساس مسؤولیت نسبت به خاندان پیامبر (ص) برخوردار شد و هم از ارشاد و راهنماییهای همسرش، علیبن ابیطالب (ع)، به عنوان ناصح بیرونی استفاده کرد و با این خصلتها برتر از دیگر زنان شد.
در جامعه و در طول تاریخ شاهدیم که برخی از زنان چگونه با فرزندان شوهر که از زن دیگر به دنیا آمدهاند، رفتار میکنند و چه عذابها و رنجها برای آنها ایجاد مینمایند، تا آنجا که تحمّل محبت کردن پدر نسبت به فرزند خود را ندارند، بلکه سعی در ایجاد جدایی و نفاق میان آنان میکنند، در حالیکه این حسادتها و تنگ نظریها و حقارتها در وجود امّالبنین (س) نبود، بلکه او بهجهت معرفت و مسؤولیت، همه فرزندان خود را فدای فرزندان فاطمه زهرا (س) کرد؛ چرا که آنان را بر این راه و منش تربیت نموده و امتیاز فرزندان فاطمه زهرا (س) را برای آنان تشریح کرده بود تا همواره گوش به فرمان آنان باشند و هرگز از راه و روش ایشان سرپیچی نکنند که نمونه بارز آنرا در واقعه عاشورا مشاهده میکنیم.
امّالبنین ... در راستای یک زندگی زناشویی موفق
او همسری با ایمان و مادری شایسته و مدیری موفق بود و میپسندید که خدمتگزاری مخلص باشد؛ از اینرو، او در خانه علی (ع) تلاش بیوقفهای داشت تا خوشبختی و سعادت را به خانه شویش و نیز برای فرزندانش و فرزندان همسرش ارمغان آورد. البته امّالبنین هرگز راحتی خود را بر آسایش و آرامش شوهرش و فرزندان فاطمه (س) ترجیح نمیداد.
1- الکافی، ج 5، ص 332
ص: 29
او از همان نخستین روز که وارد خانه علی (ع) شد، دریافت که حسن و حسین (علیهما السلام) مریضاند؛ از اینرو از آن دو بزرگوار پرستاری میکرد و برای بهبودیشان شب را بیدار میماند و با مهر و عطوفت با آنها سخن میگفت و برایشان همچون مادری دلسوز و مهربان بود. تمامی همّ و غمّ وی این بود که حسن و حسین (علیهما السلام) و زینب و امّ کلثوم در آسایش و سعادت کامل باشند. هرگز نمازش را به تأخیر نمیانداخت و از فضیلت اوّل وقت بهره میبرد. ضمن اینکه بر تلاوت قرآن کریم و دعا و نیایشهای مستحبی مداومت داشت.
امّ البنین همسایگان را هم فراموش نمیکرد و به آنها سر میزد و حاجاتشان برآورده میساخت. زندگی پربرکت ایشان در مدینه آغاز شد و در کوفه استمرار یافت. آنگاه بار دیگر به مدینه بازگشت تا حکایت همسر با اخلاصی را گزارش کند که مطیع همسر خویش است. در اطاعت خدا فنا شد و هرگز به او ستم روا نداشت.
گفتگوی امّالبنین (س) با فرزندان زهرا (س)
امّالبنین (س) روزی متوجه شد که ام کلثوم، دخترک خردسال و یتیم زهرا (س) به گوشهای از خانه خیره مانده و به فکر فرو رفته است. پرسید: دخترم! تو را چه شده است؟ به چه چیز میاندیشی؟ امّ کلثوم به او نگریست و آهی کشید و با صدای معصومانهای گفت:
«خاله جان! مادرم زهرا در این گوشه از خانه مینشست و موهایم را شانه میزد و مرا میبوسید و برایم با صدای محزون و دل نشین قرآن میخواند و برای خواهرم زینب کلام جدّمان پیامبرخدا (ص) را بازگو میکرد و ما را به ایمان و تقوا ره مینمود و در قلب ما روح امید به خیر و نیکی میدمید.
خاله جان! چرا مادرم فوت کرد؟! او که پیر نبود!»
در این هنگام، اشک به امّالبنین (س) امان نداد و کلمات در گلویش محبوس شد و کوشید با صدای بریدهاش با این دختر یتیم سخن بگوید، امّا نتوانست و سرانجام- اشکریزان- خود را به دامان ام کلثوم انداخت، امّا دخترک یتیم دوباره پرسید:
«خاله جان! نیازی نیست چیزی بگویی، من همه چیز را میدانم. آنها مادرم را زدند و به پهلوی او، بین در و دیوار فشار آوردند، ما نیز از دیدن آن صحنه ترسیده بودیم و مادرمان فریاد میزد در حالیکه آتش و دود زبانه میکشید: اسماء! فضه! به دادم برسید، اینان جنینم را کشتند!»
هدایت شده از اذانی
امّ کلثوم مصیبت و غمنامه مادرش را شرح میداد و امّالبنین با شنیدن این وقایع، سخت میگریست.
«آه، خاله جان! نبودی که ببینی چه بر ما گذشت و چه حادثه دلخراشی را- پس از ارتحال جدّمان- تحمل کردیم و چگونه مادر در بستر بیماری افتاد و پس از نود روز دارفانی را وداع گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
خاله جان! مطمئن باش که او محزون، مظلوم و ناراضی از ستمگران به شهادت رسید.»
امّالبنین که فریاد و فغانش بالا گرفته بود، گفت:
«دخترم! قلبم پاره پاره میشود از شنیدن این مظلومیتها که بر سر مادرت آمده است. دخترم! باور کن که مادرت فاطمه مظهر جاویدان صبر و تقوی و شجاعت برای زنان و بلکه الگو برای مردان خواهد بود. به یقین خداوند او را انسان کامل و سرور زنان جهان قرار داده است.»
ام کلثوم نیز رو کرد به امّالبنین کرده، گفت:
«خاله جان! سخنان شما مرا بهیاد کلام مادرم میاندازد؛ وقتی آنجا نشسته بودیم (به گوشهای از حیاط خانه اشاره میکند)، مادرم بارها گفت که نوزاد جدید را محسن خواهیم نامید. امّا او مرد.
خاله جان ... منظورم این است که او را قبل از تولد کشتند! (ام کلثوم در این لحظه سخت گریست و هیچ نگفت).»
امّا امّالبنین را اشک امان نداد و از فرط غم و اندوه، نتوانست چیزی بگوید، بلکه با رنج و ناراحتی به امّ کلثوم؛ آن دخترک یتیم نگریست و گریست. در همان حال دخترک را نوازش کرد و در آغوش گرفت. مدتی گذشت تا اینکه زینب وارد شد! خیر باشد خاله! امّ کلثوم! عزیزم! حادثهای رخ داده؟! چیزی شما دو نفر را ناراحت کرده است؟!
امّ کلثوم: نه، خواهرم، یاد و خاطره مادرمان فاطمه را مرور میکردیم. بهراستی او چه زن بزرگی بود و چه زود از این دنیا رخت بربست و رفت. آیا این حادثه دل را نمیسوزاند؟
زینب: راست میگویی خواهر، امّا خداوند در هر کاری عبرت و حکمتی قرار داده که در پهنای زمان دامن گسترده است و ما قومی هستیم که خداوند ما را بهواسطه برخورداری از تمامی فضایل و دوری از همه رذایل، شرافت ویژه بخشید. پس همان میگوییم که خداوند متعال به ما آموخت:
ص: 30
(... إِنَّا للهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ...
) و جدّمان رسولالله بدان سفارش کرد. عزیز خواهرم! اکنون به پا خیز و توکّل بر خدا کن و خاله را بهحال خود واگذار تا بیش از این در خانه ما محزون و اندوهگین نشود؛ چرا که او مسؤولیتهای سنگین در پیش دارد و ما باید سپاسگزار او باشیم.
امّالبنین (در حالیکه دستان زینب (س) را غرق بوسه میکرد) گفت:
«پدر و مادرم و جان و مالم فدای شما باد! ای خاندان رسول (ص) و ای مطهّر از هر زشتی ... من افتخار میکنم که بر خدمت شما همّت گمارم و برخود میبالم که در طول زندگیام در کنار شما باشم. ای سروران نیک سرشت، مطمئن باشید که من همه وجودم را خالصانه فدای شما عزیزان خواهم کرد.
امّالبنین ... مادری فداکار و مسؤول، برای فرزندان فاطمه (س)
فرزندش عباسبن علیبن ابیطالب، در سال 26 هجری به دنیا آمد، در حالیکه پیش از او حسن و حسین و زینب و امّ کلثوم (علیهم السلام) فرزندان علی و فاطمه (علیهما السلام) بودند. آنان از به دنیا آمدن نوزاد امّ البنین بسیار شاد و مسرور شدند. نورسیده، لبخندهای زیبا و حرکات دلربا و چهرهای چونان ماه تمام داشت. با آمدن او، تحرّک و نشاط زاید الوصفی نصیب فرزندان علی (ع) شد. آنها با برادرشان عباس بازی میکردند، در حالیکه امّالبنین با خود میگفت: خدای من! چقدر خوشبختم که خداوند مرا در این خانه مبارک قرار داد. خدایا! شب و روز تو را سپاس میگویم.
عباس (ع) مظهر زیبایی و شکوه و نورانیت و توازن اندام و حرکات بود. مادرش او را سخت دوست میداشت، امّا در مقایسه با فرزندان فاطمه (س)، آنان را بی هیچ شک و شبهه، برتر از عباس میدانست و این رفتار، برخاسته از ایثار و از خود گذشتگی و صدق و اخلاص است و به خاطر ریشه کن کردن حسّ خودخواهی و حسادت است که تجلّی عملی آن ذوب شدن در انسانهای والا و برتر است.
امّالبنین همسری نمونه در کنار علی (ع)
مکان حادثه در مساحتی اندک، در کوفه عراق و زمان، شبِ نوزدهم ماه مبارک رمضان، در سال 40 هجری قمری و سخنی که ارکان آسمان و زمین را به لرزه در آورد.
سخن علی بود، آنگاه که نماز شب میخواند. بهگونهای بر آسمان می نگریست که گویی میخواهد از این دنیا کوچ کند! فرمود:
(... إِنَّا للهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ...
). سپس در حالیکه همه اهل خانه و دخترش زینب (س) با همه وجود و احساس میشنیدند، افزود:
«وَ اللهِ مَا کَذَبْتُ وَ لَا کُذِبْتُ وَ إِنَّهَا اللَّیْلَةُ الَّتِی وُعِدْتُ بِهَا».
هدایت شده از اذانی
(1)
«به خدا سوگند که من هرگز دروغ نگفتهام و کسی مرا تکذیب نکرده و امشب همان شبی است که وعده داده شدهام.»
نمیدانم همسر علی (ع)، امّالبنین (س)، در آن لحظات کجا بود. آیا در کنار همسر ایستاده بود، آن هنگام که علی (ع) آیه وداع را بر خود میخواند؟ یا بر سجّاده خویش نشسته و نماز شب میخواند و در پیشگاه خدا نیایش میکرد و خیر و خوبی و پیروزی را برای شوهرش طلب میکرد؟
نمیدانیم، چرا که تاریخ عاجز و ناتوان ماند از نقل بسیاری از وقایع و حقایق و این یکی از آنها است. امّا در عین حال، علی (ع) در آخرین ساعات آن شب به امّالبنین وصیت کرد و گفت: امّالبنین! من تو را نسبت به پسرم عباس سفارش میکنم که همواره با برادرش حسین، همدلی و همدردی داشته باشد و به هنگام رویارویی دو لشکر و بالا گرفتن جنگ، او را تنها نگذارد.
آنگاه امیر مؤمنان (ع) به سمت درِ منزل حرکت کرد؛ در حالیکه این اشعار را با خود میخواند و با عزیزان خود خداحافظی میکرد:
ای علی! خود را برای مرگ آماده کن،
چرا که مرگ به ملاقات تو آمده است،
پس تو نباید از مرگ محزون و بیتاب شوی،
آنگاه که پا در قلمرو تو میگذارد.
بهراستی که آن لحظات برای امّالبنین چه دشوار بود! او پس از عباس (ع)، برای علی (ع) سه فرزند دیگر به نامهای؛ جعفر، عبدالله و عثمان به دنیا آورده است. غم و اندوهِ فراق شوهر بزرگوار، مهربان، مظلوم، پرستنده، مجاهد، دانا، شجاع و مقرّب به خدایش، او را از هر سو احاطه کرده بود. حق
1- بحارالأنوار، ج 42، ص 226
ص: 31
هم داشت؛ زیرا علی (ع) اوّلین مسلمان و نزدیکترین فرد به رسولالله (ص) از نظرِ گذشت و فداکاری و داناترین شخص نسبت به قرآن کریم و دین مبین و رزمندهترین مجاهد در راه مبارزه با مشرکان، ناکثان، مارقان و قاسطان بود.
باری، علی (ع) با ضربت شمشیر زهرآگین ابن ملجم خارجی به شهادت رسید و غرق به خون در محراب مسجد افتاد، در حالیکه پیام جاودان خود را به بشریت تکرار میکرد و میگفت:
«فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة، فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة»
دیگر شما را نخواهم دید ای تیره روزان بدبخت! به خدای کعبه رستگار شدم، دیگر هرگز شما را ملاقات نخواهم کرد ای فرومایگان سازشکار! شما قلب مرا پر از چرک و خون کردید. از خداوند میخواهم دیگر چشمم به چهره نحس شما نیفتد. مطمئن باشید که شما- نادانان- بهتر از من نخواهید دید. سوگند به خدای کعبه که رستگار شدم. سوگند به خدای زمین و آسمان و سوگند به خدای کعبه؛ خانه شرافتمندان، که من با عزت درون آن متولّد شدم و در راه عزّت و کرامت آن به شهادت رسیدم.
امّالبنین پس از این واقعه جانکاه و جگرسوز، همه وجودش را وقف سرپرستی از فرزندان علی (ع) کرد وخود آنچنان بر امیر مؤمنان (ع) میگریستکه زبانزد خاصوعام شد، امّا این حزن و اندوه ناشی از درک و آگاهی بود، نه صرف احساسات و عواطف!
در برابر توفانهای سهمگین اجتماعی و سیاسی و ظهور فراعنه مسلمین سرِ تسلیم فرود نیاورد، بلکه همواره سخنان پیامبر (ص) را در مورد وی به یاد داشت که فرمود:
«ای علی، هرکه تو را دوست بدارد، در قیامت همراه انبیا خواهد بود.»
سالها پس از شهادت علی (ع) و رخ دادن آن زلزلههای ویرانگر سیاسی، یکبار دیگر قافله خاندان علی (ع)، از کوفه رهسپار مدینه شد، امّا اینبار علی (ع) امیر و کاروانسالار آن نبود، بلکه این حسنبن علی (علیهما السلام) بود که زعامت این کاروان را به دست گرفت و وزارت را نیز به برادرش حسین (ع) و عباسبن علی (علیهما السلام) واگذار کرد؛ چرا که این کاروان بیجهت و بدون هدف حرکت نمیکرد، بلکه یکایک افراد حاضر در آن، مسؤولیت و رسالتی دارند.
امّالبنین شاهد عروج ملکوتی حسنبن علی (علیهما السلام)
حوادث سهمگین سیاسی و فراز و فرودهای اجتماعی و فکری، پس از شهادت حضرت علی (ع) با صخرههای حکومتهای اموی و نقشههای ویرانگر آنان مواجه گردید، در حالیکه امام حسن (ع)، پس از پدرش علی (ع) خود قهرمان بلامنازع این وضعیت سخت و مسؤولیتهای سنگین بود.
امّا در مورد امّالبنین (س)، در این برهه از زمان، کافی است بدانیم که او در طول زندگیاش غم و اندوه و رنج و ناراحتی اسلام را بر دل داشت و با دیدن ستمدیدگان و مظلومان آل محمد (ص)، جامه سوگ به تن میکرد و جام غصه مینوشید و راهی جز اشک نداشت.
او در شب هفدهم ماه صفرِ سال 49 ق. نالهکنان و ضجّه زنان، به سوی فرزندانش آمد و آنها را صدا زد و گفت: عباس! ای ماه بنی هاشم و تو ای عبدالله؛ نور چشمان من. ای کسیکه نامت همنام پدر بزرگوار پیامبر است. و تو ای جعفر که همنام عمویت جعفر طیاری و تو و ای عثمان، که نامت هم نام با عثمان بن مظعون، آن صحابی جلیل القدر و یار و یاور امام علی (ع) ... عزیزان من! برخیزید. برخیزید که برادر، امام و ولی امرتان؛ حسنبن علی را با زهر به شهادت رساندند، بروید به خانهاش و هر آنچه را سرورتان حسین دستور میدهد انجام دهید.
هدایت شده از هنری
9.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لطفا آنقدر در گروهها پخش کنید تا آخرین نفر جمعیت ایران این شیرمرد را بشناسند! شاید با دیدن این کلیپ خیلی ها که نیاز به این ابرمرد و گروهش دارند، مشکل شان حل شود! هنوز هم آدم خوب پیدا می شود!
هدایت شده از پاسخ به شبهات اعتقادی
سوال ۳۶۷
متن پیام:
❓
با توجه به اینکه قابیل هابیل را کشت آیا ما از نسل قابیل هستیم؟ درمورد حضرت شیث توضیح مختصری بدین لطفاً
✅ برای مشاهده پاسخ روی شماره سوال زیر کلیک کنید:
سوال ۱۹۸
✅ پاسخ:
شیث(ع) دومین پیامبر پس از آدم(ع)، از فرزندان آدم و حوا و برادر کوچک هابیل و قابیل است.
تولد او هدیهای از جانب خدا برای آدم(ع) در ازای کشتهشدن فرزندش هابیل بود. از این رو به هبةالله شهرت داشت.
🟠 شیث جانشین آدم و پیامبر بعد از وی شد. او دارای چندین صحیفه آسمانی بود. او دارای چهار فرزند بوده است. نخستین فرزندش إنوش نام داشت.
به گفته مورخان در میان فرزندان آدم، نسل بشر از جانب شیث ادامه یافت.
عمر وی ۹۱۲ سال و محل دفن او کوه ابوقبیس ذکر شده است.
در منطقه بعلبک در شرق لبنان شهری به نام نبیشیث است که در آن مقبره بزرگی منسوب به شیث قرار دارد.
🌐 منبع و مطالعه بیشتر
👈🏼 لیست سوالات پاسخ داده شده در کانال
💡@p_eteghaadi
هدایت شده از قلب زیبا
9.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این #شجرهنامه_انبیأ از حضرت آدم تا حضرت محمد صلی الله علیه و آله هستش.
خیلی جالبه حتما ببینید
البته برخی واسطهها حذف شده، مثل عمران پدر حضرت موسی هم یکی از پیامبران خدا بود که نیاورده
✔️نکته جالبش این بود که از نسل یهودا و لاوی بااینکه خودشون پیامبر نبودن چندتا پیامبر بزرگ داشتیم.
❌ونکته مهم که از نسل حضرت یوسف هم پیامبر داشتیم. برخی با استناد یک روایت میگویند حضرت #یوسف چون نسبت به پدرش رعایت ادب نکرد دیگه از نسلش پیامبری نیومد. طبق این کلیپ که طبق روایات مستند طراحی شده، اشتباهه
❤️ #قلب_زیبا313 🇵🇸 👇
•💌 https://eitaa.com/joinchat/580911108C9ac9a60e30
هدایت شده از دردونه (قصه،کارتون،لالایی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
کاردستی ببعی به این نازی دیده بودین🐑
کانال دردونه رو دنبال کنید و هر روز ایده های جالب ببینید.😍🐝
🐝 ∩_∩
(„• ֊ •„)🐝
┏━━━∪∪━━━┓
♥️ @childrin1 ♥️
┗━━━━━━━━━┛
هدایت شده از اذانی
♥️🍃
چیزایی که باید بدونی 🤍
۱-لطفا نفر اول زندگیت؛خودت باشی.
۲-هیچوقت نزار آدمی که لیاقت تورو نداره، آرامشت رو بهم بزنه.
۳-هیچ وقت هیچ وقت پدر مادرت رو نرنجون.
۴-رد شو از تمام خاطراتی که بهت آسیب زدن.
۵-اهدافت رو تا عملی شدنش به کسی نگو.
۶-وقتی کسی ترکت کرد مطمئن باش که اون فرد،فرد مناسب تو نبوده و حتما خدا راه رو برای افراد بهتر باز میکنه.
هدایت شده از مستحبات و مکروهات
💠 #سخن_بزرگان
🔻 آیةاللّه میرزا احمد آشتیانى قدسسره
🔸هادى و راهنماى حقیقى که تو را به کعبه مقصود دلالت کند و به سر منزل حقیقت رساند جز ولىعصر علیهالسلام کس دیگر نیست.
📖@moogharrabon
هدایت شده از 💯گیزمیز💯🇵🇸
7.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بند بند هنر نمایی خدا را ببیند (تبارک الله احسن الخالقین )👌
يَـٰٓأَيُّهَا ٱلۡإِنسَٰنُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ ٱلۡكَرِيمِ
💯کانال #گیزمیز👇👇
🆔 @Gizmiz100