eitaa logo
کهنه سربازان ایران
443 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
960 ویدیو
221 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺 🍃🌺🍃🌸🍃🌺 🌺🍃🌸 🌸 🌹📜 شهیدمدافع وطن 🖌قسمت اول کودکی 🌷 پسرم محمدباقر سال ۱۳۴۳ در بیجار به دنیا آمد. از همان کودکی قانع و بی‌ادعا بود. اگر از من بپرسند بارزترین خصوصیت اخلاقی‌اش چیست، می‌گویم خیلی صبور و شکیبا بود. کمتر حرف می‌زد و سعی می‌کرد کسی را از خودش نرنجاند. در عین ساکتی، پر جنب و جوش بود؛ برای انجام هر کاری پیشقدم می‌شد. اعتماد به نفسِ زیادی داشت. من و پدرش به یاد نداریم که او مشکل جدی برای ما ایجاد کرده باشد. چون ذات خوبی داشت و خوب هم تربیت شده بود، ما را به خواندن قرآن و پیروی از حضرت امام تشویق می‌کرد. خیلی به حضرت امام علاقه داشت. عشق به امام 🌼 می‌توانم بگویم عاشق امام بود. وقتی انقلاب پیروز شد، پسرم فقط ۱۴ سال داشت. ما در یک استان و شهر دورافتاده نسبت به مرکز قرار داشتیم، اما محمدباقر خیلی زود جذب انقلاب شد و همیشه می‌گفت اگر دست‌ها و پاهایم را قطع کنند، دست از یاری امام خمینی (ره) بر نمی‌دارم. آن قدر خودش را گرم فعالیت‌های انقلابی و کار در سپاه کرده بود که وقتی از او می‌خواستیم کمی هم به خودش و کار‌های شخصی‌اش فکر کند، می‌گفت: «مگر حضرت امام با آن سن و سالش به فکر خودش است و برای خودش کار می‌کند که من با این قدرت و قوه جوانی فقط به فکر خودم باشم؟» حمله به مأمور شاه 🌷 پسرم زمان انقلاب مقطع راهنمایی بود و مدرسه شاپور درس می‌خواند. یکی از دوستانش بعد‌ها برایمان تعریف کرد: «محمدباقر یکی از نیرو‌های پرتحرک و پرتوان مدرسه بود. بیشتر اعتصاباتی که در مدرسه رخ می‌داد، یکی از پایه‌ریز‌های اعتصابات در آن زمان او بود. یادم است شعاری به این مضمون می‌داد که «تا انتقام نگیریم سر کلاس نمیریم». فکر کنم اوایل دی ماه بود که شهید محمدباقر منصوری و تعدادی دیگر از دانش‌آموزان را به دلیل اعتصابات مکرر از مدرسه اخراج کردند، وقتی از مدرسه بیرون آمدیم، شهید منصوری گفت بیایید برویم شیشه سینمایی را که فیلم مبتذل پخش می‌کند بشکنیم. ما هم با آجر‌هایی که در دست داشتیم، تابلوی سینما را پایین آوردیم و شیشه‌های آن را شکستیم تا اینکه به چهارراه رسیدیم. آنجا یک راننده ژاندارمری پایین می‌آمد، شهید منصوری و تعدادی از دانش‌آموزان جلوی ماشین آن شخص را گرفتند. محمدباقر به طرف راننده رفت و گفت بگو مرگ بر شاه، راننده از گفتن خودداری کرد. شهید منصوری با تکه سنگی که در دست داشت به شیشه ماشین آن شخص زد و شیشه ماشین را شکست و راننده ژاندارمری فرار کرد.» پاسدار نمونه 🌼 بعد از پیروزی انقلاب و تأسیس سپاه، چون محمدباقر سن کمی داشت، ابتدا به صورت افتخاری با سپاه بیجار همکاری می‌کرد. بعد که به سن سربازی رسید، اقدام کرد و از طرف ارتش به خدمت سربازی اعزام شد. پسرم بعد از اتمام خدمت نظام وظیفه، بلافاصله به خدمت سپاه درآمد و در لباس سبز پاسداری در پایگاه‌های عملیاتی کردستان به مبارزه با گروهک‌های ضدانقلاب پرداخت و خیلی زود لیاقت و شایستگی‌اش را در سپاه به نمایش گذاشت و به عنوان قائم مقام و جانشینی گردان عملیاتی حسین‌آباد شهرستان سنندج مشغول خدمت شد. پسرم از بدو حضورش در سپاه، دیگر خودش را کاملاً وقف انقلاب کرده بود. هر جا که نامی از ضد انقلاب می‌آمد، محمدباقر خود را آنجا می‌رساند و با آن‌ها مبارزه می‌کرد. آن قدر در کارش جدی بود که دیگر خودش را فراموش کرده بود. از طرفی توان رزمی ذاتی داشت و آن طور که همرزمانش می‌گفتند در عملیات‌های مختلف قابلیت‌های زیادی از خود نشان می‌داد. مجموع خدماتی که محمدباقر انجام داد، باعث شد در سال ۱۳۶۷ به عنوان پاسدار نمونه برگزیده شود. بعد از پایان جنگ تحمیلی، کردستان همچنان ناآرام بود. پسرم با عزیمت به تیپ یک ویژه شهرستان سقز یکی از نیرو‌های فعال این تیپ شد. 🇮🇷کانال کهنه سربازان ایران🇮🇷 @kohnesrbazaniran