[مشخصه به خاطر ی مشت اسکل سه ساعت تو ترافیک بودم یا بیشتر بگم؟؟]

این آنفولانزای کوفتی دیگه چی بود [رسما دارم جون میدم]

همتون ی مشت احمقید که هیچی حالیتون نیس واقعا ذره ای نمیتونم درکتون کنم با اون یک درصد عقلی که دارید فک کنید یکم به کارش بندازید این آزادیه؟؟؟ خستمون کردید...نمیگذریم ازتون... #شیراز_تسلیت

ما همونایی هسیم که همه اینا کار خودمونه...

زندم هنوز

[ی همچین نقاشی مو>>>]

_ گفته بودم از کادو گرفتن بدون دلیل چقد خوش حال میشم؟ [مخصوصا اگه فرد کادو دهنده داداشم باشه و بیاد بگه اینو دیدم گفتم برات بگیرمش:>>>>] ساعت۱۲شب روز چندم آبان

کلی برنامه برا دکور اتاقم دارم ؛ ولی پول ندارم [آهی از ته دل]

اتاق مرتب کردن من قرن ها طول میکشه

ملت همه احمقن ؛ همه

میدونی کلش رو از پنجره کرده بیرون داد میزنه مرگ بر دیکتاتور بعد بهش بگی معنی دیکتاتور رو بگو مث بز نگات میکنه//:

این مدرسه چیه که بدون اینکه هیچ حرکت بدنی توش داشته باشی وقتی برمیگردی خونه انگار یکی با وردنه از روت رد شده/: [خستمهههه ؛ و تازه باید به کلاس زبان سلام کنم]

[سیاه شدن دستام موقع طراحی:>>>>]

حوصلم سر رفته

جوری خوابم میاد که واقعا خوابم میاد

واقعا برام سواله کی برا اولین بار به فکرش رسیده که کلمات عربی رو وزن کنه//:

تا اطلاع ثانوی با بابام قهرم [گشنمههه ؛ ولی الان وسط قهر معلومه که ناهار نمیخورمممم]

اینکه برگردی به ماه قبل و دوباره خاطراتت رو بخونی واقعا لذت بخشه خاطرات خوب رو که میخونی باعث میشه به زندگی امیدوار شی ؛ خاطرات بد رو هم که میخونی باعث میشه بفهمی که همش میگذره و بازم به زندگی امیدوار میشی

[اینکه باید برای هر بار بیرون رفتن التماس داداشم کنم واقعا رو مخهههه]

[اینکه میخوان با بوق زدن انقلاب کنن ستودنیه]

من تو این روزا بوق زدی؟ خیلی تاثیر گذار بود برو بخواب فردا مدرسه داری

[اینکه نمیزارن برم دیوار نویسی عذاب آوره]

یه زمان بود ‏از هیتلر پرسیدند، پَست ترین انسان ها به نظرت کیان؟! گفت کسایی که تویِ تصرف کشورهاشون با من که بیگانه بودم همکاری کردند :)) +چقدر آشناست، مگه نه؟🚶🏻‍♀

باید برا براندازا کلاس آموزشی بزارم واقعا بلد نیسن انقلاب کنن😔 ناموساً با بوق میخوای انقلاب کنی منگل؟؟

ما ملت امام حسینیم ما ملت شهادتیم:)))