هفت کلید طلایی #آرامش در ارتباطات
1⃣قضاوت دیگران تاثیری بر #زندگی من ندارد.
2⃣مردم #وظیفه ندارند مرا درک کنند.
3⃣من مسول اصلاح یا #تربیت کردن دیگران نیستم.
4⃣ازکسی در برابر #لطفی که به او میکنم توقعی ندارم وگرنه این #لطف را در حق او نمیکنم.
5⃣کسانی که #رفتارناجوانمرادنه با من داشته اند توسط #کاینات مجازات خواهند شد هرچند که من هرگز متوجه این نشوم.
6⃣دنیا #سخاوتمند تر از آن است که موفقیت کسی راه موفقیت مرا #تنگ کند.
7⃣ملاک من #رفتارشرافتمدانه و انسانی است نه مقابله به مثل
@kolbemehrr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سبک_زندگی_اسلامی
جوونای زیادی بودن که به همهی #آداب و رسوم شهرشون پایبندی نشون دادن، اما لزوما تو زندگی مشترک حس #خوشبختی رو تجربه نکردن و اسیر دادگاههای خانواده شدن...
جوونای زیادی هم مثل همین #زوج کرمانی هستن که پایبند عرفهای غلط شهرشون نشدن، اما طعم شیرینی #زندگی متاهلی رو چشیدن و پا به پای هم #آروم آروم رشد کردن.
@kolbemehrr
#همسفرانه
فرهنگ عذرخواهی در #خانواده
🔺 دلخوری های #خانوادگی زمانی بهبود مییابد که زوجین در فرآیند #عذرخواهی و بخشش شرکت کنند.
🍃 بخشش، ارزش #عشق را بیشتر میکند. بدون بخشیدن، قادر نخواهید بود در عشق و زندگی #رشد کنید و به بالندگی برسید.
👈 در حقیقت بخشش، #عشقتان را محکمتر میسازد و به شما #قدرت می بخشد .
@kolbemehrr
🍃🌸 آغاز امامت و ولایت قطب عالم امکان، فخر زمان، امام مهدی #حجهابنالحسنعسکریعجلاللهتعالیفرجهالشریف، برساحت آن امام همام و تمام شیعیان آن حضرت، تبریک و تهنیت باد🌸🍃
#همسرانه
معجزه #ارتباط چشمی
💠 ارتباط چشمی بین دو نفر، نیرومندترین و موثرترین ارتباطات است، که پیامــدش #فعال شدن چرخههایِ دیگرِ بدنِ هر دو طرف است.
💠 پس با نگاهی #عاشـــقانــه به همــســـرتان احساس #محبوبیت بدهید و از مزایای آن لذت ببرید. اضافه کنید به این نگاه #عاشقانه؛ یک لبخند ملیح و زبان #محبّتآمیز تا ببینید در قلب همــسرتان چه #غوغایی به پا میکنـــد.
@kolbemehrr
❤️🍃❤️🍃♥️🍃♥️
#همسرانه
⭕️لجبازی يک #كلمه نيست!
يه اشتباهست!
#اشتباهی ويران كننده...
كه ميتواند هر دو نفر را در #رابطه به زمين بزند و جايی برای بلند شدن نماند!
لجبازی ميتواند انقدر #قوی باشد كه يادت برود روزی #عاشق كسی بودی كه به او ميگفتی نميخواهی #ناراحتی اش را ببينی!
اما حالا خودت عامل اصلی اش شده ای!
با #عاشقانه های خود لجبازی نكنيد
گاهی جايی برای #جبران نميماند!
@kolbemehrr
#بهشت_مادری
چه کنیم که #فرزندی مثبتاندیش داشته باشیم؟
از به کاربردن کلمات #منفی و ناامیدکننده در مقابل کودک پرهیز کنید.
حتی به اتفاقات نگاه #مثبت داشته باشید و جنبه مثبت آن را به زبان بیاورید.
مثلا از #تصادف بگویید:
به خیر گذشت میتوانست #اتفاق بدتری بیفتد.
هیچگاه به #فرزندتان به خاطر رفتار بدش برچسب منفی نزنید.
این برچسبها در #ناهشیار کودک جا خوش کرده و #شخصیت و آینده او را ترسیم میکنند.
@kolbemehrr
#رمان_داستانی_مزد_خون
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_دهم
دسته ی سوم بچه هایی بودن که عاشق درس خوندن بودن اما اسیر نمره نبودن!
بیشتر اهل کار بودن تا حرف!
لوتی و مشتی و بامرام !
پایه و اهل ورزش و تفریح!
خلاصه همه چیزشون سر جاش بود!
جایی لازم بود از خودشون میزدن برای دیگری میگذاشتن!
ولی نمیدونم چرا خیلی ملت مسئول باهاشون حال نمیکردن؟! شاید به نظر بعضی هاشون طلبه باید سرش به کار خودش باشه و درس و بحثش!
در هر صورت روحیه ی من این تیپ شخصیتی رو بیشتر می پسندید و همین باعث شد که کم کم و نم نم عضو این دسته شدم...
به جز این دسته ی سوم که تعدادشون زیاد هم نبود سال اول طلبگیم توی حوزه آدم های متفاوتی رو می دیدم! از استاد گرفته تا هم حجره ای!
بعضی هاشون صد و هشتاد درجه با چیزی که فکر میکردم تفاوت داشتن! (اینکه میگم بعضیا بی حکمت نیست! تحت تاثیر صحبت های شیخ مهدی بود که خیلی تاکید داشت جمع نبندم و یادم باشه خوب و بد همه جا هست!)
البته من فکر میکردم این تفاوت روحیه خیلی هم بد نباشه و یه تهذیب نفس توفیقی و خودکار محسوب میشد تا گاهی از خود خواهی های درونیم کم کنم و یاد بگیرم با افراد کنار بیام! خصوصا با بعضی از طلبه های ترم بالایی!
بعد از گذشت یه مدت چون این مطلب رو اشتباه متوجه شده بودم، سر جاش و توی یه موقعیت سخت چنان ضربه ای از این کنار اومدن با همه، خوردم که با گوشت و پوست و استخونم فهمیدم و یاد گرفتم امام علی (ع) هم که باشی، نمی تونی همه رو از خودت راضی نگه داری!
بالاخره یه عده همیشه ازت ناراضی هستن!
و اصلا درست هم همینه که حدیث داریم فقط منافق می تونه همه رو از خودش راضی نگه داره اون هم بخاطر روحیه نفاق و دو رو بودنش هست!!!!!
بخاطر همین همون سال اول، تصمیم گرفتم فقط یه نفر رو از خودم راضی نگه دارم و اون هم خدا بود و تمام...
سر همین مسئله یه بار که با سید هادی کنار هم نشسته بودیم و من داشتم گله میکردم که چرا باید اینطوری باشه ! چرا بعضی ها اینجورین!؟
بعد هم قاطع گفتم: به این نتیجه رسیدم دیگه شخص برام مهم نیست و فقط خدا مهمه و کاری به کسی ندارم!
که سید هادی گفت: مرتضی یه چیزی میگم همیشه آویزه ی گوشت باشه!
توی حوزه خدا نکنه آدم یه مطلبی رو اشتباه بفهمه!
اون وقت هم خودش میفته توی چاه! هم ملت رو هول میده داخل چاه!
که بعد به سختی میشه دوباره همون مطلب رو درست بهش فهموند! تازه اگه قبول کنه!
اما اینکه میگی فقط رضایت خدا برات مهمه ولا غیر خیلی عالیه! ولی باید بدونی رضایت خدا کجاست و در چیه مثلا: رضایت خدا در رضایت پدر و مادر !
رضایت خدا در رضایت همسایه است!
رضایت خدا در رضایت صله ارحام!
رضایت خدا در رضایت همسر...
رضایت خدا در....
و این یعنی دقیقا برای رضایت خدا باید شخص برات مهم باشه! افراد برات مهم باشه! خصوصا که دیگه الان طلبه شدی!
فقط با توجه به این نکته که بیراهه نری! مهم برات رضایت خدا باشه نه نفعی که از رضایتمندی دیگران بهت میرسه!
گرفتی اخوی مطلب رو...
حرفهاش خیلی کمکم کرد خصوصا نکته اولش!
از وقتی که بخاطر مشغله ی شیخ مهدی کمتر میدیدمش، سید هادی هر وقت گیر میکردم کمکم میکرد...
یه اتفاق بدی که بعد از یه مدت توی حوزه برای بعضی از طلبه ها می افتاد عوام زدگی بود...
یعنی اون انگیزه و اون اهداف بالایی که انسان داره از دست میره و دچار روز مرگی میشه!
اما به لطف خدا این دسته از بچه ها که من هم توفیقا مدتی جزئی ازشون بودم نمیگذاشتن این حالت براشون پیش بیاد و اگر یکی انگیزه ی خونش می افتاد، سریع بقیه وارد عمل میشدن تا حال طرف درست بشه...
در کنار ما، بچه های شیخ منصور هم خیلی فعال بودن و انگار هیچ وقت انگیزشون نمی افتاد و این برای من خیلی جالب بود!!! خوب یادمه سال دوم طلبگیم بود که...
ادامه دارد....
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
#رمان_داستانی_مزد_خون
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_یازدهم
سید هادی و بچه هامون اکثرا رفته بودن تبلیغ و من چند روزی بود توی حجره تنها بودم و بخاطر همین تنهایی خیلی حس و حال خوردن غذا رو نداشتم از اون طرف هم حسابی مشغول درس خوندن بودم و همین باعث شد که خیلی شدید مریض بشم...
اینقدر حالم بد بود که فقط خدا میدونه مثل یه جنازه افتاده بودم وسط حجره...
که شیخ منصور به دادم رسید یک هفته ی تمام مواظبم بود و لحظه ای تنهام نگذاشت هر چقدر میشد از محبت و ابراز لطف می تونست انجام داد...
قبلا هم دقت کرده بودم بچه های شیخ منصور معمولا وقتی کسی مریض میشد یا مشکلی داشت خصوصا وقتایی سید هادی نبود مدام بهشون رسیدگی میکردن، این حالت برای بچه های شهرستانی بیشتر بود.
من از همون روز اول که وارد حوزه شدم کاری به شیخ منصور و بچه هاشون نداشتم ، اما با این کارش خیلی ازش خوشم اومد و نسبت بهش حس خوبی پیدا کردم...
ولی هنوز نمیدونستم چرا اون روز سید هادی و شیخ مهدی یه جور خاصی باهاش برخورد کردن!!!
بعد از این ماجرا حشر و نشر ما با شیخ منصور بیشتر شد و طی این مدت سید هادی که همیشه به توصیه مهدی حواسش به من بود، متوجه این قضیه شد...
من چون به نظرم شیخ منصور هم یه طلبه ای بود مثل ما! با این رفت و آمد نه تنها مشکلی نداشتم که خیلی خوشحال هم بودم چون شیخ منصور خیلی بهم بهاء میداد و تحویلم میگرفت و با الفاظ خاص صدام میکرد و این حس خیلی خوبی داشت...
واقعا انتظار نداشتم و دلیلی نمی دیدم که سید هادی بخاطر این رفت و آمد واکنشی نشون بده! اما خلاف انتظار من سید هادی یه بار کشیدم کنار و گفت: مرتضی جان شنیدی میگن بعضیا با پنبه سر میبرند، خیلی حواست به افرادی که دور و برشون می پلکی باشه !
واقعا متوجه صحبتش نشدم با حالت یادآوری یه نکته ی اخلاقی و مثلا خیلی متواضعانه گفتم: آقا سید هادی خود شیخ مهدی مدام به من تاکید میکرد که زود راجع به دیگران قضاوت نکنیم! من هم طی این چند بار رفت و آمد چیز خاصی یا نکته ی بدی از این بندگان خدا ندیدم! چرا شما اینجوری میگین از شما توقع نداشتم حقیقتا آقا سید!!!
سید هادی با لبخند خاصی که بیشتر این حالت رو می رسوند چقدر ساده ای پسر! گفت: ذبح تفکر! مثل ذبح سر انسان نیست! که درد و سر و صداش بلند شه! کم کم و با روش های خاص انجام میشه!
شما آقا مرتضی هنوز سال پایینی هستی و نسبت به خیلی مسائل نا آگاهی! اما از من که سالهای زیادی توی حوزه آدم های متفاوتی دیدم این رو داشته باش، هر محبتی نشانه ی دوستی نیست! گاهی تعارف آب یعنی شاید می خوان تو را به مسلخ ببرن!
متعجب نگاهش کردم و با کنایه گفتم: یعنی حاج آقا منظورتون اینه نسبت به اطرافیانم بدبین باشم!!!
عمامه اش رو کمی جابه جا کرد و دستی به محاسنش کشید و گفت: اخوی بدبینی یکی از عیوب بزرگه که خدانکنه دچارش بشیم!
بعد نفسش رو که توی سینه اش حبس کرده بود رها کرد و ادامه داد: منظورم این بود چشم هات رو باز کن و دقیق ببین کی و برای چی بهت محبت می کنه!
آقا مرتضی به قول فاضل نظری:
ای گل گمان مکن به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند!!!
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند!!!
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ای است که قربانی ات کنند!!!
به این میگن بصیرت و هوشیاری که یکی از ویژگی های مومنه!
دیگه واقعا داشتم شاخ در میاوردم!
گفتم: سید هادی جان! این حرفها چیه برادرم!
این بندگان خدا که چیزی از من نخواستند! حرفی نزدند! من جز خوبی چیزی ازشون ندیدم! اینها هم مثل ما طلبه ان حاجی!
آخه ما به هم لباسمون اینجوری بگیم تکلیف بقیه چیه!
اصلا گیرم هدفی هم داشته باشن!
به نظر من آدم یه جایی خودش رو خرج می کنه که به درد بخوره! منِ طلبه ی سطح یک به چه درد اینها می خورم که بخوان هدفمند بهم محبت کنن!!!!
ادامه دارد....
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
#رمان_داستانی_مزد_خون
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_دوازدهم
نگاهی بهم کرد و گفت: آفرین خوشم اومد!!!
خوب گفتی آدم خودش رو یه جایی خرج باید بکنه که به درد بخوره!
گفتم:خوب حاجی حالا من طلبه ی سطح یک، که وضع مالیم هم آنچنان نیست واقعا دلیلی داره ارتباط با من طمع کسی رو بر انگیزه؟!
من چه به درد اینها میخورم!
نیمچه لبخندی زد و گفت: قیافت!
عین جن زده ها نگاهش کردم و گفتم: چی!!! قیافم!
نه حاجی بی خیال و در حالی که لبم رو می گزیدم گفتم: استغفرالله سید این چه حرفیه!
اینجا حوزه علمیه است حاجی چی، چی داری میگی!
عه عه!
زد به شونم و با حالت خاصی که سرش رو تکون میداد گفت: ای ذهن منحرف!
مرتضی از تو توقع نداشتم!
خوبه شیخ مهدی با تاکید بهت گفته زود قضاوت نکن!!!
متقابلا زدم به شونش گفتم: خوب منم همینطور!
پس منظورت چیه آقاسید؟!
گفت: ببین شیخ این قصه سر دراز دارد...
همین قدر بدون اینا دنبال خوشتیپ های مُلَبَسی هستن که از طریق اونها روضه های خودشون رو برای مردم بخونن!
ابروهام رو کشیدم تو هم و دستی به محاسنم کشیدم و با اشاره به صورتم گفتم: سید هادی چرا اینطوری فکر میکنی؟!
این چهره ی دلبر که ازش حرف می زنی که محاسنش یکی بود، یکی نبودن!
بعد هم من که هنوز ملبس نشدم!
تازه ما باید افتخارمون روضه خونی باشه مگه غیر از اینه!
گفت: دلبر جان!!!
اولا: که این جماعت صبرشون در این حدی هست که تو بود و نبودت یک دست بشه!
دوما: دقت نکردی چی گفتماااااا؟!
سوما: در خانه اگر کَس است یک حرف بس است...
گفتم: حاجی من که نفهمیدم اینا چکار میکنن و ماجرا چیه! ولی... ولی یه سوال شرعی ذهنم رو الان درگیر کرده؟
سید هادی در حالی که دستش رو برای یکی از بچه هامون از فاصله ی زیاد بالا می برد گفت: بگو مرتضی بگوشم اخوی...
لبخندی زدم و سرم رو انداختم پایین با یک حالت متشرعه ای گفتم: سید جان این حرفهایی که ما و شما زدیم و بینمون رد و بدل شد، غیبت محسوب نمیشه؟!
بلند زد زیر خنده...
حقیقتا ناراحت شدم و اخم کردم و گفتم: دانستن عیب نیست، ندانستن عیب است اخوی!
زد به شونم و گفت: ببخش مرتضی جان خندم عمدی نبود، من رو یاد یکی از رفقام انداختی که خندم گرفت...
یه بار همین رفیقمون که بنده خدا سنش هم زیاده ،تعریف میکرد: اوایل انقلاب که از ظلم و گناه شاه و فرح زنش می گفتیم، یه فامیلی داشتیم که به ظاهر مذهبی هم بود اما خوب کاری به انقلاب و این حرفها نداشت همیشه می گفت شما چرا پشت سر شاه غیبت می کنید!!! اینطوری تمام گناه های شاه اون دنیا میفته گردن شماااااا!
بنده خدا رفیقمون گفت: یه بار هم نشستم درست و حسابی باهاش صحبت کردم که وقتی ظلم و گناهی به صورت جمعی و علنی واقع شد، اونوقت نه تنها غیبت محسوب نمیشه که وظیفه ی بیان و روشنگری کردن به عهده ی افراد هست تا کمک کنن که جلوی ظلم و گناهش رو بگیرن! البته ادامه داد: که اون بنده خدا قانع نشد چون درک درستی از دین جز نگاه فردی و صرف عبادت ظاهری بیشتر نداشت!!!
دستی به موهای سرم کشیدم و گفتم: نهههههههه!
ظلم و گناه!!!!!
شیخ منصور و بچه هاشون!!!!!
توی حوزه!!!!!
خوب اگه واقعا اینها هم همینطورن که میگید، و در این حد گناه کار! چرا نمیندازنشون بیرون؟!
گردنش رو کج کرد و گفت: هر وقت جاسوسهای تیم مذاکره کننده ی هسته ای رو انداختن بیرون، اینها رو میندازن بیرون!
بعد هم اینا اینقدر زرنگ هستن که توی کارهاشون اثری از خودشون نذارن!
نفس عمیقی کشید و گفت: امان از منافق و نفوذی!!!
دیگه هم ادامه نداد!
کاملا گیج شده بودم...
سید هادی درست توضیح نمیداد و فقط اصل مطلب رو بهم رسوند که دور و بر اینها نچرخم!!! ولی ذهن کنجکاوم، من رو حسابی درگیرم کرده بود و یه شیطنت خاصی می گفت باید بفهمم قضیه و گناه امثال شیخ منصور چیه!
تازه اصلا شاید سید هادی اشتباه میکنه والا!!!
هیچی بعید نیست تا خودم تحقیق نکردم....
ادامه دارد....
نویسنده: #سیده_زهرا_بهادر
💌 #عطر_سیب
🌹 شهـــید مهدی باغیشنی
خواهرانم!
شما با #حجاب خود مشت محکمی بر دهان ابرقدرتها بکوبید
و بگوئید ای از خدا #بیخبران!
ما مانند حضرت زهرا (سلام ا...علیها) و حضرت زینب کبری (سلام ا...علیها) هستیم
و هرگز از #راهی که آنان رفتهاند، برنمیگردیم و با تمام #توان راه آنها را ادامه میدهیم 😌
🌸 @kolbemehrr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی پول ندارم چجور ازدواج کنم؟؟
🔴 #استاد_عباسی
🔴 #همسرانه
💠 فردی که در حضور #فرزندانش به همسرش ابراز علاقه میکند و به او #احترام میگذارد و با اسمها و صفاتی زیبا و #صمیمی خطابش میکند، به فرزندانش #عشقورزی میآموزد.
🔻آقایون با خانمهاتون مثل #ملکه رفتار کنید خانمها با همسرانتون مثل #پادشاه و فرمانده خونه رفتار کنید! این خانواده #موفق و کامله و فرزندان خوبی در آن #تربیت میشوند!
💠 @kolbemehrr
🦋🌺🦋🌺🦋🌺
🌺🦋🌺🦋🌺🦋🌺
🦋🌺🦋🌺🦋🌺🦋🌺
#همسرانه
💗گاه برای همسرتان محبتهای #ابتکاری داشته باشید
تا علاقهتان به یکدیگر #بیشتر شود.
👈مثلا در را با زبان محبت برایش #باز کنید.
یا کفشهایش را برایش #جفت کنید.
👈گاهی موقع تنهایی جلوی او #بلند شوید و احترام بذارید.
👈 گاهی سر سفره #صبر کنید و بگید بدون تو #غذا از گلوم پایین نمیره!
👈گاهی #ناخنهای او را بگیرید و دهها مصادیق دیگر که برای همسرتان خاص باشد.
.
@kolbemehrr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺سن مناسب ازدواج برای دختران
📌حجت الاسلام دهنوی
#بهشت_مادری
یادمان نرود زبان #ارتباط با کودکان بازی است اگر بازی #سازنده بلد نباشیم یعنی ندانیم با چه روشی و چگونه با آنها #بازی کنیم آنها به جبر روانیشان ما را وارد بازی خواهند کرد که به آن بازی #مخرب میگوییم.
لجبازی، #غر زدن، بهانه گیری و غیره از جمله بازیهای #مخربند.
@kolbemehrr