eitaa logo
کوله بار
4.8هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
35 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 پوتین‌هایم را بهتر از همیشه واکس می‌زنم. بندهایش را محکم می‌بندم. لباسم را مرتب می‌کنم. شانه‌ای می‌زنم به موهایم. امان از این عطرهایی که از مشهد می‌آورند! نمی‌شود که نزد! امروز حاج‌حمید دوباره جلسه‌ مهمی دارد. دفتر را بیش‌تر از همیشه مرتب نگه‌داشتم. فرماندهان و مربیان دانشگاه یکی‌یکی و سروقت از راه می‌رسند. تقریبا همه فرماندهان دانشگاه آمده‌اند. حاج‌حمید گفته من هم توی جلسه حضور داشته باشم. از وقتی مسئولیت دفتر را به من داده، زیاد پیش آمده که در جلسات حضور داشته باشم اما این‌بار فرق دارد. دل توی دلم نیست که حاج‌حمید لب از لب باز کند. شاید هم بیش‌تر از این نگران بودم که اگر بنا به رفتن باشد، من در جمع رفتنی‌ها نباشم. خیلی وقت پیش، به حاج‌حمید اصرار کرده بودم که بگذارد بروم اما شرط گذاشته بود برایم و حواله‌ام کرده بود به بعد از دوره کارشناسی. حاج‌حمید مخالف رفتن نبود؛ اتفاقا اصرار داشت که فرماندهان، حتما شرایط دفاع از حرم را تجربه کنند. می‌گفت جوانِ پاسدار باید دشواری میدان رزم را بچشد. در جواب اصرارهای من اما می‌گفت زمان رفتنت را خودم مشخص می‌کنم و الان هم می‌گویم وقتش نشده!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 ... حالا جمع ساکت است که ببیند قضیه از چه قرار است. چین می‌افتد به پیشانی حاج‌حمید: -بسم‌الله! تو سوریه عرصه به نیروهای مقاومت تنگ شده. احساسِ متضادی در دلم به جریان می‌‌افتد! هم خوشحالم و هم ناراحت! شکری است با شکایت. گوش‌هایم جمله‌های بعدی حاج‌حمید را پی می‌گیرند: -اونجا کسانی رو نیاز داره که شجاع و جسور باشن و بشه روشون حساب کرد! توی دلم شمع روشن می‌کنم. نگاهم روی چهره آدم‌های جلسه می‌چرخد. هیچ چهره‌ای مشوش نیست. حاج‌حمید ادامه می‌دهد: -این سفر، سفر پرخطریه! یه تعداد از شماها که می‌پذیرید به این سفر برید، شهید میشید، یه تعدادی‌تون هم جانباز میشید! روز بود و طبعا نمی‌شد چراغ‌ها را خاموش کرد! نیازی هم نبود. مردانِ جنگیِ پا به رکاب، کم نیستند. بعضی از حاضران در آن جمع برای رفتن به سوریه ثبت‌نام کردند. منی که ماه‌هاست هوای رفتن در دلم پیچیده، چرا ثبت‌نام نکنم؟ می‌ترسم از مانع‌تراشی‌ها! پا پِی حاج‌حمید می‌شوم. اصراری می‌کنم که به التماس بیشتر شبیه است! حاج‌حمید مرا می‌شناسد؛ از خودم بهتر! می‌دانم که می‌داند توی دلم چه آشوبی است. توی چشم‌هاش چیزی هست که نمی‌شود به آن خیره شد؛ فقط صدایش را می‌شنوم که می‌گوید باشد، می‌نویسم! و من همانجا بال درمی‌آورم! حاج‌حمید اسمم را نوشت. مرد است و قولش! می‌دانم که خلف وعده نمی‌کند. قرار است فقط ده نفر را بفرستند. می‌گفتند موعد سفر نوروز است. ده نفر خیلی کم است! نکند اسمم را از لیست خط بزنند. نکند حاج‌حمید ملاحظه شرایطم را بکند و پشیمان شود! بی‌قراری دارد اذیتم می‌کند. جلسه که تمام شد و همه رفتند به اتاق‌هایشان، من رفتم پیش حاج‌رضا. پشت صندلی‌اش ایستادم: -حاج‌رضا اسممُ خط نزنی‌ها! -حاج‌حمید گفته بنویس. من چیکاره‌ام که خط بزنم؟ -یه وقت حاجی یواشکی بهت نگفته باشه اسمم‌ُ خط بزنی! -نه آقاجان! نگفته! خودت که تا آخر جلسه بودی! ادامه_دارد 📔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
abbass-daneshgar(2).mp3
3.55M
شہیدمدافع‌حࢪم💔 عباس‌دانشگࢪ💚:))
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 دعای روز بیست و نهم ماه رمضان 🔹 اللَّهُمَّ غَشِّنِي فِيهِ بِالرَّحْمَةِ، وَ ارْزُقْنِي فِيهِ التَّوْفِيقَ وَ الْعِصْمَةَ، وَ طَهِّرْ قَلْبِي مِنْ غَيَاهِبِ التُّهَمَةِ، يَا رَحِيماً بِعِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ. 🔺 خدایا مرا در این ماه با رحمتت فروگیر، و توفیق و خود نگهداری نصیبم کن، و از تیرگی های تهمت دلم را پاک گردان، ای مهربان به بندگان با ایمان.
29.mp3
3.98M
💠شرح دعای روز بیست و نهم 🎤 با بیان شیرین آیت الله مجتهدی تهرانی (رحمت الله علیه) 👌 به همراه بیان یک نکته شرعی مورد توجه در
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کوله بار
سلام علیکم با تشکر از عزیزانی که در مسابقه شرکت کردن 🌹🌹🌹 خواهشا صبور باشین 🙏🙏 و پی وی بنده را مشغ
سلام علیکم ان شاءالله تا ساعت ۲۲ امشب نتیجه قرعه کشی در کانال ارسال می شود به جای ۲۰ نفر هم به ۳۰ نفر هدیه تقدیم می شود 😍😍 سوال مسابقه جدید هم ان شاءالله فردا در کانال ارسال می شود
کوله بار
❓سوال مسابقه ⁉️ اگر شخصی عمدا روزه ماه رمضان را نگیرد ، یا عمدا آن را باطل کند؟ 💢الف) فقط قضای روز
اسامی برندگان مسابقه احکام مبینا سالم از تهران نغمه سادات آهنچی از بروجرد محسن بامری از زهکولت فاطمه فرامرزی نیا از خرم آباد صدیقه ابوئی مهریزی از یزد زینب ولی نژاد از آذربایجان غربی نسرین پرکان از بوشهر هاشم اکبری از فارس طاهره قربانی از رفسنجان فاطمه بابا تبار از بابل آیدا حسین قلی پور از بندر شرفخانه طاهره صبری از کرج فاطمه فخری زاده از مشهد ابوالفضل محمدی از قم مهدیه باغ چائی از کاشان سیده هاجر هاشمی از شیخ شبان کلثوم شمس الدینی از کرمان مهدی نصرت از خراسان رضوی زهرا کرمی از ملایر محیا آیرس از تهران سید علی مهدوی از گناباد مهناز یعقوبی نژاد از مشهد سیدمحمدجواد کاظمی محبوبه کریمی از اصفهان الهام زارع دار از نظرآباد رقیه کرمی پور از علی بیگلو زهره گل محمدی از همدان طاهره رمضانی از قم مدینه فقیه حیدری از بوشهر غلامرصا یازرلو از رامیان با تشکر از همه دوستان عزیز ان شاءالله سوال مسابقه بعد فردا در کانال ارسال می شود @kole_bar971122
ان شاءالله فردا شب ویژه برنامه ای به مناسبت شب عید فطر در کانال برگزار می شود همراه با هدیه 🎁
ادعا نمیکنم که بهترینم😊 مغازه دار هم نیستم که به خاطر خرجای جانبی بکشم رو قیمت اجناسم🥰 ولی بهتون پیشنهاد میکنم کانالم رو دنبال کنید❤️‍🔥دیدنش ضرر نداره لباس های زنانه با کیفیت و قیمت مناسب خرید بالای ۵۰۰ تومن ارسال رایگان ارسال از مشهدالرضا🕌😍 محاله دست خالی برگردی😍 https://eitaa.com/shaily_shoop
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 چند روزی دندان بر جگرم می‌گذارم. به کسی چیزی نمی‌گویم؛ حتی به فاطمه! نمی‌دانم روزی که لیست ده‌نفره بسته شد، چندشنبه بود؛ اما روز مبارکی بود! پایم روی زمین بند نبود از خوشحالی. کم‌تر از یک ماه مانده بود به عید، اما توی دلم بهار رسیده بود. عید برای ما ایرانی‌ها، به طور پیش‌فرض بوی سفر می‌دهد! و من از حالا بوی سفر را استشمام می‌کنم. هیجان رفتن، آن‌قدر زیاد بود که می‌دانستم از پسِ راضی کردن همه برمی‌آیم. مگر می‌شود شوقم را، آمادگی‌ام را ببینند و دلشان راضی نشود؟ حرف‌ها توی سرم چرخ می‌خوردند. باید از فرصت استفاده می‌کردم؛ برای آموختن و آماده‌تر شدن. شب‌ها طبق روال، می‌رفتم و در میدان صبحگاه می‌دویدم. ظاهرش دویدن بود و باطنش فکر! چه فکرها که به سرم هجوم نمی‌آوردند در تاریکی شب... باید دست به کاری بزنم... هر لحظه، بی‌قراری‌ام بیش‌تر می‌شد. جلدی رفتم سراغ کارهای گذرنامه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 حسین، رفیق و همکارم که خودش نوربالا می‌زند، وقتی فهمید که اسم من هم توی لیست است، آمد به دفتر حاج‌حمید. ذوق توی چشم‌های روشنش پیدا بود. دو کلمه گفت: خیلی بامرامی! راستش دوست ندارم این کارهای ساده را بگذارند به حساب مرام! اولا که هنوز کاری نکرده‌ایم و ثانیا، این کم‌ترین وظیفه ماست. همین را به حسین گفتم. هردو خوشحال بودیم. گذرنامه‌ام که آماده شد، از سرِ ذوق زنگ زدم به حسین:«گذرنامه‌ها رو هماهنگ کردیم! حاجی اجازه داده؛ ممکنه بیست‌وپنجم اسفند بریم؛ شایدم بیفته تو ایام عید. شمام پاسپورتاتون آماده باشه...» حسین هم از خدایش بود که برویم. او هم می‌دانست که در چه زمان ویژه‌ای راهی دمشق می‌شویم. شهدای ایرانی را یکی‌یکی به کشور برمی‌گرداندند. از بچه‌های دانشگاه هم چند نفری، رنج دنیاشان کم شده بود. اما این‌ها روحیه‌ام را بیش‌تر می‌کند ... ادامه_دارد 📔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺دعای روز سی ام ماه مبارک رمضان🤲
sharh-doa-ramazan-30-1396_04_04.mp3
9.82M
🔸 شرح ماه مبارک 🔹 دعای روز سی ام ماه مبارک رمضان 🔸به کلام استاد موسویان
❤️قلک دل نتیـجه روزه مــــاهِ رمضان، ذخیره تقوا در دل و جان ماست. حضرت آیت الله خامنه ای(مدظله العالی) @kole_bar971122
♥️امام على عليه السلام : مَن أدّى‏ زكاةَ الفِطرَةِ تَمَّمَ اللَّهُ لَهُ بها ما نَقَصَ مِن زكاةِ مالِهِ . 🌹هر كه زكات فطره را بدهد ، خداوند به سبب آن زكاتى را كه از مالش كم شده است جبران كند . 📝وسائل الشیعه : 6 / 220 / 4 https://eitaa.com/joinchat/1783562245Ca8e2abcbea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷رمضان رفت 🌸ولی کاش صفایش نرود 🌷سحر و جوشن و 🌸قرآن و دعایش نرود 🌷کاش ایزد همه 🌸را در رمضان عفو کند 🌷همره روزه و افطار نوایش نرود 🌷حلول عید بندگی بر مهمانان ضیافت الهی مبارک باد🌷    •┈••✾🍃🍂🍃✾••┈ @kole_bar971122
خوب شب عید هست بریم چند تا سر گرمی انجام بدیم 😍😍
کدام یک متفاوت هست ؟😊 @Yaamaahdi
اشتباه تصویر کجاست ؟؟
کدوم متفاوت ؟؟