#شهیدبابڪنوری
#بیادشهدا؛
🔹شب قبل از #شهادت بابڪ بود.
یه ماشین مهمات تحویل من بود. من هم قسمت موشڪے بودم و هم نیروے آزاد ادوات.
اون شب هوا واقعاً سرد بود.
بابڪ اومد پیش من گفت: علے جان توے چادر جا نیست من بخوابم. پتو هم نیست.گفتم: تو همش از غافله عقبے. بیا پیش من،
گفتم: بیا این پتو؛ اینم سوءیچ .... برو جلو ماشین بخواب، من عقب میخوابم. ساعت ۳ شب من بلند شدم رفتم بیرون.
🔰دیدم پتو رو انداخته رو دوش خودش داره نماز میخونه... وقتے میگم ساعت ۳ صبح .
یعنے خدا شاهده اینقدر هوا ❄️سرده نمیتونے از پتو بیاے بیرون!!
گفتم: بابڪ با اینڪارا #شهید نمیشے پسر..
حرفے نزد، منم رفتم خوابیدم.صبح نیم ساعت زودتر از من رفت خط و همون روز #شهید شد
@kole_bar971122