eitaa logo
کوله بار
4.8هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
35 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
پیکر مطهرش را با دو شهید دیگر ، تحویل بنیادشهید داده و گذاشته بودند سردخانه . نگهبان سردخانه می گفت : یکی شان آمد به خوابم و گفت : منو فعلا تحویل خانواده ام ندید ! از خواب بیدار شدم . هرچه فکر کردم کدامیک از این دو نفر بوده ، نفهمیدم ؛ گفتم ولش کن ، خواب بوده دیگه . فردا قرار بود بدن ها رو تحویل بدیم که شب دوباره خواب شهید رو دیدم . دوباره همون جمله رو بهم گفت . این بار فورا اسمشو پرسیدم ،گفت امیر ناصر سلیمانی . از خواب پریدم ، رفتم سراغ . روی سینه یکی شان نوشته بود " شهید امیر ناصر سلیمانی. بعد ها متوجه شدم توی اون تاریخ خانواده در تدارک مراسم ازدواج پسرشان بودند ؛ شهید خواسته بود مراسم برادرش بهم نخوره ! @kole_bar971122