eitaa logo
کلبه عاشقان صاحب الزمان رهنان 🍃
1.7هزار دنبال‌کننده
25.1هزار عکس
41.7هزار ویدیو
497 فایل
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ 🕋عضویت در کانال🕋 👇👇👇 @kolpee
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5987537225007501104.mp3
3.11M
📝 حبس در زندان فرعون زمان موسی شده 🎤 حاج‌میثم         🖤 ویژه شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😷👌 اهمّیّت روزه روز بیست و پنجم ماه رجب 1) (إقبال ‏الأعمال، ص 175/ زادالمعاد، ص34) از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام منقول است که روزه بیست و پنجم رجب ، کفّاره دویست سال گناه است. 2) (اقبال الاعمال، ص175/وسائل ‏الشيعة، ج10، ص482/ زادالمعاد، ص34) به سند معتبر از حضرت امام رضا علیه السلام منقول است: هر کس روز بیست و پنجم ماه رجب را روزه بگیرد ، خداوند روزه آن روز را کفّاره هفتاد سال گناه قرار می دهد. 3) مرحوم سید بن طاووس در ذیل این روایت می نویسد: بزرگداشت روزه روز بیست و پنجم ماه رجب بر این امر دلالت دارد که این روز نزد پروردگار جهانیان و سیّد المرسلین صلّی الله علیه و آله ، روز بزرگی محسوب می شود. (اقبال الاعمال، ص176) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج» 🌸🍃 🍃 اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت سلام الله علیها 🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داودی
چه نعمتِ بزرگیه این آرامش ، اگه تو زندگیت آرامش نداشته باشی حوصله هیچ کاری و نداری نه دوست داری کار کنی ، نه ورزش کنی و نه هیچ کارِ دیگه ... پس اول از هرچیز برای به دست آوردنِ آرامشت تلاش کن صبح که از خواب بیدار میشی هر اتفاقِ تلخی که دیروز افتاد بذار تو همون دیروز بمونه و به روزِ قشنگی که خدایِ مهربون در اختیارت قرار داده فکر کن همین که داری نفس میکشی یعنی یه معجزه ی قشنگ و بزرگ ، پس بلند با حسِ خوب بگو خدایاااا شکرت حالا برو جلوی آینه یه لبخندِ خوشگل به خودت بزن و بگو اجازه نمیدم هیچ چیزی آرامشتو ازت بگیره! 🌱❤️ "زندگیتون غرق در آرامش"
هدایت شده از داودی
کجاست مادرم ؟وقتی زمانه سخت میگیرد وقتی که قلبم از بی انصافیِ آدم ها ترک بر می دارد بغض که میکنم صدای جانم گفتن هایش توی گوشم میپیچد ،برمیگردم و نیست ، درد میکشم و نیست ،اشک میریزم و نیست ! بدونِ مادر ، همه هم که باشند، انگار که هیچکس نیست ! همه هم که تو را بخواهند،انگار که هیچکس تو را نمیخواهد همه هم که نوازشت کنند، انگار که هیچکس ... مادر "همه" است ، همه ی آدم ،همه ی دنیای آدم ! من هم داشتمش ، من هم در آغوشِ مادرانه ای بزرگ شده ام ، من هم پا به پایِ مادری تمامِ کوچه هایِ کودکی ام را دویده ام ، بغض که میکردم دستانِ مادرانه ای برایِ اشک هایم آستین میشد ، من هم روزی مادری داشته ام ، کسی که شیطنت های کودکانه ام را به جانِ شیرینش می خرید و من مشتاقانه تماشایش کرده ام وقتی با عشقِ خالصانه اش برایم خوش طعم ترین غذاهایِ دنیا را می پخت ، وقتی پارگیِ پیراهنم را می دوخت ، وقتی همپایِ کودکی ام می نشست و همبازی ام میشد . و حالا نیست ! به یادِ چهره ی مهربانش می افتم و بغض می کنم، به جای خالی اش کنارِ بیقراری ام خیره میشوم و از درون ،هزاران بار میشکنم . چقدر در میانِ جمع، تنها و غریبم بدونِ او چقدر بی کسم ، و چقدرغمگین و بی پناه ... منی که دیگر کسی را ندارم برایم دعا کند ، منی که حواسم نبود و فرشته ام را به دورترین آسمانِ خدا فرستادند ، می خواهمش و نیست ، می جویمش و نیست ، می گریمش و نیست ... آی دنیا ! هرچه میخواهی به من سخت بگیر ، من مادری ندارم که آهِ مادرانه اش زمین گیرت کند ... ولی وای به حالت ! وای به حالت اگر "مادرم" بفهمد ! تقدیم به آنها که مادرانشان زمینی نیست ! اما هوایشان را دارد ، حتی از دورترین آسمانِ خدا تقدیم ب حس های خوب مادران
هدایت شده از داودی
🍂 یه جمله ی بی نظیری توی یه کتاب نوشته بود که: «هر چیزی وقت خودش رو میخواد؛ نه گل قبل از وقتش شکوفه میزنه؛ نه خورشید قبل از وقتش غروب میکنه؛ نه پروانه قبل از وقتش از پیله رها میشه؛ نه آسمونِ تاریک قبل از وقتش روشن میشه؛ نه درختا قبل از وقتشون سبز میشن! منتظر بمون چیزی هر آنچه که نیاز داری در زمان درستش ب تو می رسه!» من چند بار این جمله رو توی زندگیم با همه وجود حس کردم.. 🍂 سلام شب تان خوش 🌸🌺
هدایت شده از داودی
خیاط در کوزه افتاد در روزگار قدیم در شهر ری خیاطی بود که دکانش سر راه گورستان بود. وقتی کسی می مرد و او را به گورستان می بردند از جلوی دکان خیاط می گذشتند. یک روز خیاط فکر کرد که هر ماه تعداد مردگان را بشمارد و چون سواد نداشت کوزه ای به دیوار آویزان کرد و یک مشت سنگ ریزه پهلوی آن گذاشت. هر وقت از جلوی دکانش جنازه ای را به گورستان می بردند یک سنگ داخل کوزه می انداخت و آخر ماه کوزه را خالی می کرد و سنگها را می شمرد. کم کم بقیه دوستانش این موضوع را فهمیدند و برایشان یک سرگرمی شده بود و هر وقت خیاط را می دیدند از او می پرسیدند چه خبر؟ خیاط می گفت امروز چند نفر تو کوزه افتادند. روزها گذشت و خیاط هم مرد. یک روز مردی که از فوت خیاط اطلاعی نداشت به دکان او رفت و مغازه را بسته یافت. از یکی از همسایگان پرسید: «خیاط کجاست؟» همسایه به او گفت: «‌خیاط هم در کوزه افتاد.» و این حرف ضرب المثل شده و وقتی کسی به یک بلائی دچار می شود که پیش از آن درباره اش حرف می زده، می گویند: «خیاط در کوزه افتاد.» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌