eitaa logo
کلبه عاشقان صاحب الزمان رهنان 🍃
1.7هزار دنبال‌کننده
25.1هزار عکس
41.7هزار ویدیو
497 فایل
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ 🕋عضویت در کانال🕋 👇👇👇 @kolpee
مشاهده در ایتا
دانلود
روزی حضرت موسی به  پروردگار متعال عرض کرد:«دلم می خواهد یکی از آن بندگان خوبت را ببینم.» خطاب آمد:«به صحرا برو.آنجا مردی کشاوزی میکند.او از خوبان درگاه ماست.»حضرت به صحرا آمد و مردی را مشغول به کشاورزی دید.حضرت تعجب کرد که او چگونه به درجه ای رسیده است که خدا می فرماید او از خوبان ماست. از جبرئیل پرسش کرد. جبرئیل عرض کرد:در همین لحظه خداوند او را امتحان میکند ،عکس العمل او را مشاهده کن.بلایی نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش را از دست داد. نشست و بیلش را در مقابلش قرار داد و گفت:«مولای من،تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم،حال که تو مرا نابینا می پسندی من نابینایی را بیشتر از بینایی دوست دارم.»حضرت دید این مرد به مقام رضا رسیده است. رو کرد و به آن مرد فرمود:ای مرد،من پیغمبرم و مستجاب الدعوه.می خواهی دعا کنم خداوند چشمانت را شفا دهد؟مرد گفت:خیر.حضرت فرمود چرا؟گفت:آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست میدارم تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ 🍃🌹عضویت در کانال کلبه عاشقان صاحب الزمان عج 👇👇👇 @kolpee ==== 🍃🌹🌸🍃
🔴 مثل فیوز برق عمل کنیم(همسرانه) اگر در سیستم برق ساختمان اختلال کوچکی رخ دهد برای جلوگیری از آسیب و اختلال بزرگ‌تر مثل برق گرفتگی و یا آتش گرفتن سیمهای داخل ساختمان، فیوز برق به کار می‌افتد و موقتاً جریان برق اصلی قطع می‌شود تا برای رفع اختلال در مدار الکتریکی ساختمان اقدام شود. گاه در زندگی مشترک، بین زن و مرد بگو مگو و مشاجره‌ی کوچکی رخ می‌دهد که ادامه‌ی آن فضای زندگی را بشدّت متشنّج کرده و ضربات سنگینی بر روح و روان زن و شوهر وارد می‌کند و گاه باعث ایجاد فتنه‌ی بزرگی خواهد شد. در این‌گونه مواقع یک فرمول دینی و کارساز که نقش فیوز برق را دارد و می‌تواند از آسیب جدّی به زندگی و رابطه زن و شوهر جلوگیری کند سکوت و ادامه ندادنِ مشاجره، ترک موقّت مکان در ابتدای مشاجره و یا تغییر موضوع گفتگو است درست مثل فیوز برق که جریان الکتریسیته را موقتاً قطع می‌کند اینجا نیز نیاز به یک قطع ارتباط موقّت است ظاهرِ این رفتار، قطع رابطه با همسر است امّا به نیّت حفظ جریان زندگی و روابط آینده و محافظت از حرمت‌هاست و لذا باید در زمانی مناسب و پس از آرام شدن همسر بلافاصله ارتباط گرم و صمیمی را با یکدیگر برقرار نمود و نگذاریم این قطع ارتباط موقّت، طبق میل شیطان تبدیل به کینه و قهر طولانی شود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ 🍃🌹عضویت در کانال کلبه عاشقان صاحب الزمان عج 👇👇👇 @kolpee ==== 🍃🌹🌸🍃
🔴وزن ابرها در آسمان چقدر است؟! خداوند علیم 1400 سال پیش در قرآن کریم به سنگینی ابرها اشاره کرده است! امروزه با تحقیق، دانشمندان متوجه شده‌اند که هر قطعه ابر کوچک حدود 550 تن وزن دارد! فکر کنید یک روز صبح از خانه خارج شوید و ببینید چند صد فیل در هوا پرواز می‌کنند، متعجب نمی‌شوید؟ یا ابر کومولوس که باران‌زا و رایج‌ترین نوع ابر است می‌تواند وزنی تا 300000 تن داشته باشد که معادل با وزن میلیون‌ها نهنگ است! اما جالب است بدانید دلیل شناور ماندن ابرها، توزیع گسترده میلیون‌ها قطره آب در حجم بسیار بزرگی است که با وجود جرم زیاد، چگالی ابر را از هوای پایین آن هم کمتر کرده است. ولی چرا با اینکه ابرها چند صد برابر فیل‌ها جرم دارند، سقوط نمی‌کنند؟ چون فیل‌ها هم اگر بتوانند خود را به میلیون‌ها ذره ریز و جداگانه تبدیل سازند. شاید بتوانند روزی در جو پرواز کنند و از سقوط ابایی نداشته باشند و این حقیقتی علمی است که قرآن، 14 قرن پیش از آن خبر داده است. سوره رعد آیه 12: هوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَیُنْشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ؛ او کسی است که برق را به شما نشان می‌‏دهد که هم مایه ترس است هم امید و ابرهای سنگین را ایجاد می‌‏کند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ 🍃🌹عضویت در کانال کلبه عاشقان صاحب الزمان عج 👇👇👇 @kolpee ==== 🍃🌹🌸🍃
🔴 یک داستان یک پند در راسته بازار پالاندوزان، جوانی پالان می‌دوخت و در زمان فراغتش با حرکت سریع دست، مگس را در کف دستش شکار می‌کرد بعد به آرامی دست خود را می‌گشود و یک بال مگس را می‌کَند و در زمین رهایش می‌کرد و می‌خندید، این کار تفریح او شده بود. بعد از پنج سال صبحی از خواب بیدار شد در حالی که دست راستش کلاً فلج و بی‌حس در کنارش افتاده بود و تا آخر عمر فلج زندگی کرد. در واقعیت دیگری، جوانی انگشتان دستش به ارّه‌ی آهنگری گرفتار و قطع شد. بعدها خودش می‌گفت: روزی تُن ماهی را با انبر باز کردم و خوردم. قدری گوشت داخل آن بود پیش گربه‌ای انداختم که کنار دستم التماس می‌کرد. گفتم: من زحمت کشیدم، کار کردم و این تُن ماهی را خریدم و خوردم، پس درب قوطی تُن ماهی را به جای خود برگرداندم و کمی باز گذاشتم. گربه مجبور شد دست خود داخل قوطی کنسرو کند و دستش گیر کرد و از مغازه‌ی من دور شد، روزی که انگشتان من قطع شد، یقین کردم که قوطی کنسرو هم پنجه گربه را قطع کرده بود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ 🍃🌹عضویت در کانال کلبه عاشقان صاحب الزمان عج 👇👇👇 @kolpee ==== 🍃🌹🌸🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ چقدر درک شدن دلنشین است... اینکه گاهی دوستی، همدمی، همراهی باشد که تو را بفهمد و بداند که تو همیشه همان عشقِ آرام و صبوری که گاهی بی حوصله می شود، داد و فریاد راه می اندازد و همه را بهم میریزد! اینکه کسی باشد که بفهمد بی حوصلگی هایت از دلتنگی ست، از سَرِ خستگی و به جایِ ناراحت شدن و اخم کردن، حرف هایت را به دل نگیرد و با محبت آرامَت کند، خوب است کسی باشد که تو را بپذیرد و کنارت باشد، با همه یِ بدی ها و بی حوصلگی هایت، با تمامِ اعصاب خوردی ها و غُر زدن هایت... و یادش نرود که تو همان خوبِ همیشگی هستی که فقط کمی خسته شده ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ 🍃🌹عضویت در کانال کلبه عاشقان صاحب الزمان عج 👇👇👇 @kolpee ==== 🍃🌹🌸🍃
🌹داستان آموزنده🌹 مردی پس از یک روز پرتلاشِ کاری، خسته و کوفته به خانه برگشت. هنگام اذان شب با اینکه بسيار خسته و هوا سرد و بارانی بود حاضر شد تا به مسجد برود. او در یکی از کوچه ها که هیچ نوری نبود سُر خورد و زمين افتاد؛ به خانه برگشت لباسهای کثیفش را عوض کرد و دوباره به سمت مسجد به راه افتاد. دو‌ مرتبه در یکی از کوچه ها زمین خورد؛ باز به خانه بازگشت، ظاهرش را آراسته کرد و به سمت مسجد حرکت کرد. این بار از همان نزدیک خانه اش مَردی که چراغی در دست داشت به سمت او آمد و گفت اگر به مسجد ميروی با هم تا آنجا برویم؛ او نیز قبول کرد و در حالی که تمام مسیر با نورِ چراغ روشن بود به مسجد رسیدند. . به مسجد که رسیدند مرد چراغ به دست داخل نشد! مرد اول چندبار به او گفت چرا داخل نمیایی؟! تا اینکه مردِ چراغ به دست سرانجام گفت: من شيطان هستم! و ادامه داد: هنگامی که مرتبه اول زمین خوردی، من خندیدم؛ اما هنگامی که لباسهایت را عوض کردی و به سمت مسجد بازگشتی خدا تمام گناهانت را بخشید! مرتبه دوم که زمین خوردی و باز همان کار را کردی، خدا گناهان اهل خانه ات را هم بخشید! من ترسیدم دفعه سوم زمین بخوری و خدا تمام مردم شهر را ببخشد به همین خاطر چراغی آوردم كه مسیر را برایت روشن کنم تا زمین نخوری!!! . 🌹در زندگی و برای انسانها گاهی زمین خوردن‌هایی است که اگر انسان بعد از آن بايستد، خداوند او‌ را به اندازه آسمانها بالا می‌برد🌹. . امام علی علیه‌السلام: خداوند چهار چیز را در چهار چیز پنهان نموده است: «… رضایت خود را در طاعت مخفی نموده است پس هیچ عبادتی را کم نشمارید، شاید همان مورد رضایت خدا باشد…» (وسائل‌الشیعه،ج۱ص۱۱۶). ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ 🍃🌹عضویت در کانال کلبه عاشقان صاحب الزمان عج 👇👇👇 @kolpee ==== 🍃🌹🌸🍃
🔴 حکایت شاه به وزیر دستور داد که تمام شترهای کشور را به قیمت ده سکه طلا بخرند. وزیر تعجب کرد و گفت: اعلیحضرت حتماً بهتر می دانند که اوضاع خزانه اصلاً خوب نیست و ما هم به شتر نیاز نداریم. شاه گفت فقط به حرفم گوش کن و مو به مو اجرا کن. وزیر تمام شترها به این قیمت را خرید. شاه گفت حالا اعلام کن که هر شتر را بیست سکه می خریم. وزیر چنین کرد و عده دیگری شترهای خودشان را به حکومت فروختند. دفعه بعد سی سکه اعلام کردند و عده‌ای دیگر وسوسه شدند که وارد این عرصه پر سود بشوند و شترهای خود را فروختند. به همین ترتیب قیمت‌ها را تا هشتاد سکه بالا بردند و مردم تمام شترهای کشور را به حکومت فروختند. شاه به وزیر گفت حالا اعلام کن که شترها را به صد سکه می خریم و از آن طرف به عوامل ما بگو که شترها را نود سکه بفروشند. مردم هم به طمع سود ده سکه ای بار دیگر حماسه آفریدند و هجوم بردند تا شترهایی که خودشان با قیمت های عمدتاً پایین به حکومت فروختند را دوباره بخرند. وقتی همه شترها فروخته شد، حکومت اعلام کرد به علت دزدی های انجام شده در خرید و فروش شتر، دیگر به ماموران خود اعتماد ندارد و هیچ شتری نمی خرد. به همین سادگی خزانه حکومت از سکه های مردم ابله و طمع کار پر شد و پول کافی برای تامین نیازهای ارتش و داروغه و دیوان و حکومت تامین شد. وزیر اعظم هم از این تدبیر شاه به وجد آمد و اینبار کلید خزانه ای را در دست داشت که پر بود از درآمد قانونی و شرعی. این وسط فقط کمی نارضایتی مردم بود که مهم نبود چون اکثراً اصلاً نمی فهمیدند از کجا خورده اند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌ 👇👇 @kolpee
شکرانه 43.mp3
6.43M
43 ✍از نگـاه اهل آسمون اوج حقـــــارت یک انسان، زمانهاییه که؛ نعمتهایی که داره رو، اصلاً نمی بینه، و نمیتونه شکر کنه ! یه ســ❓ـؤال ما چقدر به این حقارت، نزدیکیـم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ 🍃🌹عضویت در کانال کلبه عاشقان صاحب الزمان عج 👇👇👇 @kolpee ==== 🍃🌹🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام مهربانان دوشنبہ و اولین روز آبان ماهتون زیبـا اميدوارم كہ اولین روز آبان ماه براتون سرشـار از آرامـش باشہ و مـاه آبان براتون پـر از موفقيت در كار و بارش رحـمت الـــهــی هميشہ در زندگيتون جارى باشہ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ 🍃🌹عضویت در کانال کلبه عاشقان صاحب الزمان عج 👇👇👇 @kolpee ==== 🍃🌹🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا