#شهداوامامزمان ۵
🌷شهید محمدرضا تورجی زاده
🔸شهید محمدرضا تورجی زاده در یکی از نوارهای مصاحبه اش می گوید:
«راه را گم کرده بودیم، همهی ابزارهای مادی از کار افتاده بود! دیگر هیچ امیدی نداشتیم... بچه ها مضطرب به سمت من آمدند، پرسیدند تورجی! راه را پیدا کردی؟کمی نگاهشان کردم، چیزی نگفتم اما گویی کسی در درونم حرف میزد! کسی راه درست را نشان میداد!
گفتم : «بچه ها ! فقط یک راه وجود دارد.» همهی نگاهها به من بود، بعد ادامه دادم ما یک امام غائب داریم ایشان فرمودند: در سختترین شرایط به داد شما میرسم.
فقط باید از همه جا قطع امید کنیم با خلوص کامل حضرت را صدا بزنیم مطمئن باشید حضرت ما را کمک میکنند شک نکنید!»
بعد مکثی کردم و گفتم:« الان هر کسی به سمتی حرکت کند همه فریاد بزنیم: یا صاحب الزمان ادرکنی!»
بیشتر بچه ها حرکت کردند همه اشک میریختند و از عمق جان #امام_زمان را صدا میزدند...
یکدفعه دیدم چند نفر از دور با لباس پلنگی به سمت ما می آیند! ما سریع پشت درختان و صخرهها مخفی شدیم؛ دقایقی بعد سرم را کمی بالا آوردم، آنها را میشناختم با خوشحالی از جا بلند شدم ، فریاد زدم و صدایشان کردم!
آنها هم با خوشحالی به سمت ما آمدند.
گفتم :«بچهها دیدید امام زمان ما را تنها نگذاشت؟!»
هدیه به روح این شهید بزرگوار #صلوات 🌷
#شهداوامامزمان ۶
🌷شهید صمد اسودی
🔸چند روز بعد از ازدواج، شهید صمد اسودی قصد جبهه کرد.
گفتم: تازه ازدواج کرده ای،چرا جبهه می روی؟
گفت:با امام زمان عجل الله عهد کرده ام تا آخرین قطره ی خون،سرباز ایشان باشم.
🔸مادرش گفت:همسر و خواهرانت را به چه کسی می سپاری؟
گفت:"هروقت مشکل داشتید،امام زمان عجل الله را صدا بزنید و او را بخوانید...."
بعد،ماجرای عهد خود با امام زمان عجل الله را برایشان تعریف کرد:
"در عملیاتی،تمام بچه ها شهید شدند و من و یک پیرمرد زنده ماندیم، نزدیک بود اسیر شویم. متوسل به امام زمان عجل شدیم و از ایشان خواستیم تا نجاتمان دهد.
من هم گفتم:اگر نجات پیدا کردم،تا آخرین نفس و آخرین قطره ی خون،سرباز ایشان باشم و در جبهه بمانم".
هدیه به روح این شهید بزرگوار #صلوات 🌷