بس که بد میگذرد زندگی اهلِ جهان
مردم از عمر چو سالی گذرد، عید کُنند..
#صائب_تبریزی
سرگذشتِ روزگارِ خوشدلی از من مپرس
صفحهٔ خاطر ازین خوابِ فراموشم تهی است!
#صائب_تبریزی
دلم هر لحظه از داغی به داغِ دیگر آویزد
چو بیماری که گرداند زِ تابِ درد بالین را
#صائب_تبریزی
بود ده روز سالی موسمِ این دانه افشانی
زِ غفلت مگذران بیگریه ایّام محرم را...
#صائب_تبریزی
مقصود ما زِ خوردن می نیست بیغمی
از تشنگان گریهی مستانهایم ما...(:
#صائب_تبریزی
پیوسته است سلسلهی موج ها به هم
خود را شکسته، هر که دل ما شکسته است!
#صائب_تبریزی
سرخی چشم کبوتر هیچ میدانی ز چیست؟
نامهام میبُرد و بر حال دلم خون میگریست...
#صائب_تبریزی
از هجر شکوه با در و دیوار میکنم
چون داغ دیدهای که کند گفتگو به خاک!
#صائب_تبریزی
بهجای خون ز رگ و ریشهاش برآرد دود
به دست درد، دلی را که عشق بفشارد!
#صائب_تبریزی
جهان به مجلس مستان بیخرَد مانَد
که در شکنجه بوَد هرکسی که هشیارست!
#صائب_تبریزی
بیکسی دلهای غمگین را کند غمخوارِ هم!
غم دلِ ما را نوازش کرد و دل غم را نواخت ..
#صائب_تبریزی