3.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸🔸 پدرم را خدا بیامرزد، مردِ سنگ و زغال و آهن بود
✍ موسی عصمتی
🔻پدرم را خدا بیامرزد، مردِ سنگ و زغال و آهن بود
سالهای دراز عمرش را، کارگر بود، اهل معدن بود
🔻 از میان زغالها در کوه، عصرها روسفید بر میگشت
سربلند از نبرد با صخره، او که خود قلهای فروتن بود
🔻 پا به پای زغالها میسوخت! سرخ میشد، دوباره کُک میشد
کورهای بود شعلهور در خود، کورهای که همیشه روشن بود
🔻 بارهایی که نانش آجر شد، از زمین و زمان گلایه نکرد
دردهایش، یکی دوتا که نبود! دردهایش هزار خرمن بود
🔻 از دل کوههای پابرجا، از درون مخوف تونلها
هفت خوان را گذشت و نان آورد، پدرم که خودش تهمتن بود
🔻 پدرم مثل واگنی خسته، از سرازیر ریل خارج شد
بیخبر رفت او که چندی بود، در هوای غریب رفتن بود
🔻 مردِ دشت و پرنده و باران، مردِ آوازهای کوهستان
پدرم را خدا بیامرزد، کارگر بود، اهل معدن بود
#کانون_تخصصی_خواهران
#الگوی_سوم
#معدن_طبس
#شعر
#کلیپ