eitaa logo
کنگره شهدای شهرستان خرمدره
265 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
276 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 همـہ مے گویند : خوش بحـال فلانے شد اماهیچکس حواسش نیست کہ فلانے براے شدن ، بودن را یاد گرفت... یه جورے زندگےڪن خدا عاشقت بشه شادی روح و
🖤مادر است دیگر ... فرزندش را غریبانه شهید کردند. 💔 را یاد کنیم با ذکر 🌷 @kongere_shohada
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت ششم : پهلوان ( ۱ ) ✔️ راوی : حسین الله کرم 🔸سيد حسين طحامي کشت يگير جهان به زورخانه ما آمده بود و با بچه ها ميکرد.هر چند مدتي بود که سيد به مسابقات قهرماني نميرفت، اما هنوز بدني بسيار ورزيده و قوي داشت. بعد از پايان رو کرد به حاج حسن و گفت: حاجي، کسي هست با من کشتي بگيره؟ حاج حسن نگاهي به بچه ها کرد و گفت: ، بعد هم اشاره کرد؛ برو وسط گود. معمولاً در کشتي پهلواني، حريفي که زمين بخورد، يا خاک شود ميبازد. 🔸کشتي شروع شد. همه ما تماشا ميکرديم. مدتي طولاني دو کشتيگير درگير بودند. اما هيچکدام زمين نخوردند.فشار زيادي به هر دو نفرشان آمد، اما هيچکدام نتوانست حريفش را مغلوب كند، اين کشتي پيروز نداشت. 🔸بعد از کشتي سيد حسين بلندبلند ميگفت: بارک الله، بارک الله، چه شجاعي، ماشاءالله پهلوون! ٭٭٭ 🔸ورزش تمام شده بود. حاج حسن خيره خيره به صورت نگاه ميکرد. آمد جلو و باتعجب گفت: چيزي شده حاجي!؟ حاج حسن هم بعد از چند لحظه سکوت گفت: تو قديمهاي اين تهرون، دو تا بودند به نامهاي حاج سيد حسن رزاّز و حاج صادق بلور فروش، اونها خيلي با هم دوست و رفيق بودند. 🔸توي کشتي هم هيچکس حريفشان نبود. اما مهمتر از همه اين بود که بنده هاي خالصي براي خدا بودند. هميشه قبل از شروع کارشان رو با چند آيه قرآن و يه روضه مختصر و با چشمان اشک آلود براي آقا اباعبدالله شروع ميکردند. نَفَس گرم حاج محمد صادق و حاج سيد حسن، مريض شفا ميداد. 🔸بعد ادامه داد: ، من تو رو يه پهلوون ميدونم مثل اونها! هم لبخندي زد و گفت: نه حاجي، ما کجا و اونها کجا.بعضي از بچه ها از اينکه حاج حسن اينطور از ابراهيم تعريف ميکرد،ناراحت شدند. 🔸فرداي آن روز پنج از يکي از زورخانه هاي تهران به آنجا آمدند. قرار شد بعد از با بچه هاي ما کشتي بگيرند. همه قبول کردند که حاج حسن داور شود. بعداز کشتيها شروع شد. 🔸چهار مسابقه برگزار شد، دو کشتي را بچهدهاي ما بردند، دو تا هم آنها. اما در کشتي آخركمي شلوغ کاري شد! آنها سرحاج حسن داد ميزدند. حاج حسن هم خيلي ناراحت شده بود.من دقت کردم و ديدم کشتي بعدي بين ابراهيم و يکي از بچه هاي مهمان است. آنها هم که ابراهيم را خوب ميشناختند مطمئن بودند که ميبازند.براي همين شلوغ کاري کردند که اگر باختند تقصير را بيندازند گردن داور! 🔸همه عصباني بودند. چند لحظه اي نگذشت که داخل گود آمد. با لبخندي که بر لب داشت با همه بچه هاي مهمان دست داد. آرامش به جمع ما برگشت. بعد هم گفت: من کشتي نميگيرم! همه با تعجب پرسيديم: چرا !؟ 🔸كمي مكث كرد و به آرامي گفت: دوستي و رفاقت ما خيلي بيشتر از اين حرفها وكارها ارزش داره! بعد هم دست حاج حسن را بوسيد و با يك پايان کشتيها را اعلام کرد. شايد در آن روز برنده و بازنده نداشتيم. اما برنده واقعي فقط ابراهيم بود. وقتي هم ميخواستيم لباس بپوشيم و برويم. حاج حسن همه ما را صدا کرد و گفت: فهميديد چرا گفتم ابراهيم پهلوانه!؟ 🔸ما همه ساکت بوديم، حاج حسن ادامه داد: ببينيد بچه ها، پهلواني يعني همين کاري که امروز ديديد. امروز با نَفس خودش کشتي گرفت و شد. ابراهيم به خاطر خدا با اونها کشتي نگرفت و با اين کار جلوي کينه و دعوا را گرفت. بچه ها پهلواني يعني همين کاري که امروز ديديد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید کنگره شهدای شهرستان خرمدره https://eitaa.com/kongere_shohada
•عارف بالله علامه طباطبایی ره: هرگاه میان قرار گرفتید سیل راه بیاندازید زیرا آن سیل حتما مشکلات را با خود می شورد و می برد. 🎙حجت‌الاسلام محمدحسن الهی سلمه الله تعالی: هر روز ۵۰۰ صلوات بفرستید. شخصی می‌گفت من مشکلات مالی و خانوادگی و… داشتم. یک سال، هر روز این کار (هر روز ۵۰۰ صلوات فرستادن) را کردم. ایشان قسم خورد و گفت: "زندگی من از این رو به آن رو شد و رونق پیدا کرد؛ اصلا احساس می‌کنم همه چیز سر جایش هست." این صلوات ولایت است؛ زیارت عاشورا ولایت است؛ گریه بر امام حسین-علیه‌السلام- ولایت است. 📚التجا، ص ۱۷۸ کنگره شهدای شهرستان خرمدره https://eitaa.com/kongere_shohada
🍂 برای شادی روح مطهر و مقدس و عرشی و ملکوتی محیی الدین عصر ما، برپا کننده حکومت اسلامی، نابود کننده حکومت طاغوتی دو هزار و پانصد ساله، درهم شکننده بُت های استعماری و استکباری عصر مدرنیته،زنده کننده اسلام ناب انقلابی و جهادی و محمدی، حضرت امام سید روح الله الموسوی الخمینی سه شاخه گُل هدیه کنید 🌹🌹🌹 کنگره شهدای شهرستان خرمدره https://eitaa.com/kongere_shohada
😍✋ تشنه را در طلب آب گوارا تا کی این همه فاصله با حضرت دریا تاکی؟ سالهامیشود ازحال شمابی خبریم این همه در به دری در دل صحرا تا کی؟ جمعه ها میرسد و میرود اما بی تو انتظار فرج ای دادرس ما، تا کی؟ دوری ازماست وگرنه تو به ما نزدیکی ما که مردیم، جدایی ز تو آقا تا کی؟ شیعیان جز تو ندارند پناهی برگرد گریه و ندبه و ذکر فرج ما تا کی؟ همه جا پرشده از جرم و جنایت برگرد دیدن این همه غم ، یوسف زهرا تا کی؟ 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 کنگره شهدای شهرستان خرمدره https://eitaa.com/kongere_shohada
شهیدی که بعلت لو ندادن عملیات زنده سرش را بریدند عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زنده‌ی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته. اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه… بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند. یه روز شهید حسین خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود… پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود. قبل از رفتن.. حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: ” به هیچوجه با عراقی ها درگیر نمی شید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره… تخریبچی ها رفتند… یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد… زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده! پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید… عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه… اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته… اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند…😭😭 جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه… مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین. یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟ گفتند: مادر! عراقی‌ها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم… مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد… شادی روح پاک  شهدا ♥️اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌ لِوَلیــِـــڪَ الفَـرَج شهید 🕊 کنگره شهدای شهرستان خرمدره https://eitaa.com/kongere_shohada
🔴🔵 فضیلت از شامگاه پنجشنبه تا غروب روز جمعه 🔺 امام صادق(علیه السلام) می‌فرماید: 🔹 هنگامی که شام پنج‌شنبه و شب جمعه فرا می‌رسد، فرشتگانی از آسمان نازل می‌شوند که به همراه خود قلم‌هایی از طلا و کاغذهایی از نقره دارند. آنها در طی این مدت تا غروب روز جمعه، هیچ عملی به جز صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را ثبت نمی‌کنند. 📚 من لا یحضره الفقیه،ج ۱ص ۴۲۴ کنگره شهدای شهرستان خرمدره https://eitaa.com/kongere_shohada
✍از امـام صادق علیه السلام پرسیدند: یوم الحسره ، کدام روز است که خدا می فرمایـد بـترسان ایشـان را از روز حسرت. حضرت جواب دادنـد آن روز قیامـت است کـه حتی نیکوکاران هم حسرت می خوردنـد که چـرا بیشتر نیکی نکردند سوال کردند آیا کسی هست که در آن روز حسـرت نداشتـه باشـد؟ آقا امـام صادق علیه السلام فرمود آری ، کسی که در ایـن دنیا مدام بر رسـول خدا وآل او صلوات فرستاده باشد 📚وسائل الشیعه، جلد ۷ ، ص ۱۹۸ کنگره شهدای شهرستان خرمدره https://eitaa.com/kongere_shohada
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 | در مکتب انسانیت 🍃🌹🍃 🔸حاج حسن به عنوان فرمانده گردان جا و مکان مشخصی نداشت. چون معمولا سنگر فرماندهی در بیشتر جاها با سایر سنگرها فرق می کند، ولی وضع ظاهری حاج حسن با کسی فرق نداشت، بلکه بیشتر اوقات از همه خاکی تر و روغنی تر بود، در همه کارها حتی در سفره انداختن، نان پخش کردن و غذا پخش کردن شرکت داشت. 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb
🌸 اسکان شبانه زائران در حرم مطهر امام رضا (علیه السلام) خوابیدن_شبانه و استراحت_روزانه 🔹هر زائر با ارائه کارت شناسایی معتبر می تواند برای مدت ۵ شب در طول سال در محل های تعیین شده اقامت نماید. 🔸تذکر: طرح اسکان شبانه، فقط ویژه زائران با کدملی غیر مشهدی می باشد. 🔹پذیرش اتباع با گذرنامه یا کارت ویژه اتباع، امکان پذیر است. 🛏 محل ثبت_نام برادران : بست پایین خیابان (شهید نواب صفوی)، ورودی حر یک (جنب مدرسه عباسقلی خان) مراجعه نمایند. سپس میتوانند به رواق دارالمرحمه جهت خواب و استراحت رایگان مراجعه نمایند. 🛏 محل ثبت نام خواهران: جهت انجام مراحل پذیرش به اتاق ۱۰۵ روبروی باب السلام واقع در بست نواب صفوی مراجعه نمایند. سپس می توانند به رواق_حضرت_زهرا س جهت خواب و استراحت رایگان مراجعه نمایند. 🛏 ساعات پذیرش از ساعت ۲۱ انجام می شود اما سه شنبه شب ها و پنجشنبه شب ها بعد از برگزاری مراسم دعا انجام می شود. 🛏 استراحت روزانه در حرم 🔸این امکان برای زائران و مجاوران امکان پذیر است. 🔹برادران: ضلع جنوبی صحن پیامبر اعظم (ص) (سمت قبله)، جنب ایوان ولی عصر، اتاق ۱۰۵ 🌹خواهران: بست نواب صفوی، رواق حضرت زهرا (س) ساعات مراجعه و استراحت: از ساعت ۱۴ الی ۱۷ ⛲️محل استحمام زائران در حرم: ( شبانه روزی) در هریک از این سرویس های بهداشتی، تعدادی دوش جهت استحمام زائران در نظر گرفته شده است. ☘️سرویس بهداشتی شماره1 واقع در خروجی صحن غدیر. ☘️سرویس بهداشتی شماره4 واقع در خروجی صحن کوثر. ☘️سرویس بهداشتی شماره5 واقع در صحن امام حسن مجتبی (ع) (ضلع شمالی بست نواب). ☎️ تلفن تماس: 138 🌺🍃لطفا توی تمام گروه ها و کانالها بفرستید شاید به این واسطه زائری نائب الزیاره ما هم بشه شادی روح که خالصانه با تمام توان زحمت کشید 🇮🇷 روشنا بیرجند 🇵🇸 @roshana_bir
✨شهدای مدافع حرمی که در روز به شهادت رسیدند: 🌷شهید عبدالله باقری 🌷شهید مصطفی صدرزاده 🌷شهید پویا ایزدی 🌷شهید امین کریمی 🌷شهید حجت اصغری 🌷شهید ابوذر امجدیان 🌷شهید سجاد طاهر نیا 🌷شهید روح الله طالبی اقدم 🌷سید محمد حسین میردوستی 🌷شهید محمد جاودانی 🕊شادی ارواح طیبه شهدا 🌷 ‌ •┄┅❥✫❁✿❀🖤❀✿❁✫❥┅┄• کنگره شهدای شهرستان خرمدره https://eitaa.com/kongere_shohada